جمعه، فروردین ۲۴، ۱۴۰۳

ایا ملتی با این اندیشه ها را میشود خردگرا نامید؟

 ادعاهای ظهور گرایی در جمهوری اسلامی!ا

سعید رحیمیان


آیت‌الله العظمی گرامی در مصاحبه ای گفت من از ۵۰ سال پیش به مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت گفتم خواب‌های شما محقق نمی‌شود و همانطور که تاکنون دیده‌ایم محقق نشده است.ا 


مرحوم آیت‌الله ناصری هم بشدت تحت تاثیر سخنان آیت‌الله بهجت بود و سخن آیت‌الله بهجت را مبنی بر اینکه حتا پیرمردهای شما هم ظهور را درک می‌کنند افشا کرد ولی آن عزیزان پیرمرد رفتند و ظهور نشد. محمود احمدی نژاد هم بشدت تحت تاثیر کرامات و سخنان جن "اسفندیار رحیم مشایی" و سخنان جن "علی یعقوبی" بود و دیدیم که چقدر آمریکا و اسرائیل را تحریک به حمله‌ی نظامی به ایران می‌کرد و هزینه‌های بسیار زیادی برای جمکران و نشر فرهنگ بسوی ظهور کردند، معتقد بودند که ظهور با حمله اسرائیل و آمریکا به ایران آغاز می‌شود.ا 


آثار از نوار پیاده شده علی یعقوبی را به رهبری دادند و و به ایشان گفتند شما سید خراسانی هستی و شما یکی از ارکان ظهوری. ایشان را علاقمند به موضوع ظهور و تلاش برای بسترسازی منطقه‌ از یمن تا لبنان برای جلوانداختن ظهور کردند.ا 

علی یعقوبی گفته بود اگر ظهور را جلو نیندازید ممکن است تا چهارصد سال دیگر هم ظهور نشود. زمانی که محمود احمدی‌نژاد در دور اول ریاست جمهوری بود، رهبری در جلسه‌ای به او گفت همینطور محبوب مردم باش تا در دور دوم رای بیاوری. محمود گفته بود که کار به دور دوم نمی‌کشد و ظهور رخ می‌دهد. ولی ظهور نشد. بنده بجهت داشتن دانشجویی که خواهرزاده علی یعقوبی بود در جریان اندیشه بسوی ظهور علی یعقوبی قرار داشتم. آن دانشجو سال ۸۳ همه‌ی cd های سخنرانی ها و همه‌ی جزوات و کتاب چهل شب با کاروان حسینی علی یعقوبی را بمن داد و من همه را به دقت مطالعه کردم. تیم یعقوبی و احمدی نژاد یک CD منتشر کردند و در آن cd اقدام به تطبیق شخصیت‌های نام برده شده در روایات ظهور با شخصیت‌های حقیقی کنونی کردند. مراجع قم به تطبیق دادن ها اعتراض کردند. و آن مراجع از سوی عوامل اینها مورد اهانت قرار گرفتند. اینکه کلیه‌ی سیاست‌گذاری های کشور در کلیه‌ی زمینه‌ها خارج از چارچوب علم و عقلانیت به پیش می‌رود، همه به دلیل به پیش بردن امور در چارچوب اندیشه‌ی بسوی ظهور است. ا


اکنون هم که احساس می کنند شرایط پایانی دوره‌ی خدمت مقام رهبری نزدیک شده است، بشدت احساس می کنند که ظهور بسیار بسیار نزدیک است، زیرا بنا به سخنان مرحوم آیت‌الله العظمی سید رضا بهاءالدینی قرار است ظهور قبل از درگذشت مقام معظم رهبری رخ بدهد. سخنان آیات عظام بهاءالدینی و بهجت بیش از دیگران در ذهنیت سازی مقام رهبری تاثیر گذاشت که ایشان از اندیشه‌های علمی و عقلایی در مملکتداری فاصله بگیرند و همه‌ی سرمایه‌های ایران و حتا آبروی خود را صرف پروژه‌ی ظهور کنند.ا


بخاطر بیاورید محمود احمدی نژاد به شهریار بحرانی کارگردان سینما بودجه کلان داد تا فیلم سینمایی "ملک سلیمان" را ساخت. در تلویزیون هم صبح‌های جمعه برنامه‌ای بنام "بسوی ظهور" ارائه می کردند. حتا یکی از شخصیت هایی که در آن برنامه تلویزیونی آوردند تا نظر خود را در باره‌ی روایات ظهور و روایات آخرالزمانی بدهد آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بود. مرحوم هاشمی رفسنجانی در آن مصاحبه ضمن احترام گذاشتن به حضرت امام زمان علیه السلام گفت قیام امام زمان فقط به دست خداست.ا


تز اصلی محمود احمدی نژاد بر اساس سخنان علی یعقوبی این بوده است که حکمرانی در دولت امام زمان مبتنی بر قوای جنیان خواهد بود مانند دولت سلیمان. از این رو، کسانی را که توانایی های جنی بالا داشتند در ریاست جمهوری جمع کردند و در تصمیم گیری های مختلف از نظرات آنها استفاده می‌کردند. ا


اکنون هم در راس نظام از این افراد استفاده می شود. لذا شاهد بودیم که یک مدتی مقام رهبری سخنانی از جنس "پیشگویی" زیاد می‌گفتند و در رسانه‌های خارجی هم داغ شده بود. مانند محو شدن اسرائیل در ۲۵ سال آینده، یا اینکه جمهوری اسلامی ایران سال به سال پیشرفته‌تر می‌شود. تا افول تمدن غرب و فروپاشی ایالات متحده آمریکا...!ا


پ.ن.

وقتی "آرامش دوستدار ادعا میکند که در تمام تاریخ ایران به جز "سیبویه"، "زکریا رازی" و "خیام" خردگرای دیگری را نمیشود شناسایی کرد و سایر اندیشمندان ما همگی دینخو بوده اند، همگی برآشفته میشویم که  چنین نیست! برداشت عوامانه ما این است که هر کس با اندک خردورزی نیز فردی  خردمند است.ا 

در حالیکه  از دیدگاه فیلسوفان خردگرا خردمند کسی است که از هر اندیشه ای که بنیان خردمندانه نداشته باشد دوری کند.ا


به یادداشت بالا نگاه کنید. چند نفر از  اداره کنندگان  کشور که از انها نام برده شده است به این باور ديني که مگر میشود کسی چند هزار سال زندگی کند شک کرده اند؟  اندیشه مهدوی گرایی کنونی رهبران ما چه تفاوتی با اندیشه شاه سلطان حسین در پنج سده پیش دارد؟ ایا ملتی با این اندیشه ها را میشود خردگرا نامید؟

شنبه، فروردین ۱۸، ۱۴۰۳

دیکشنری واقعی اسلام

 ویدیو: دیکشنری اسلام

سیمای دو زن: داستان‌های عاشقانه‌ٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»

  سیمای دو زن


داستان‌های عاشقانه‌ٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سرایندههٔ توانمند ایرانی هستند.

منظومه‌ٔ «خسرو و شیرین» داستان عاشقانه‌ای است در ایران باستان و یادی است از معشوقه‌ٔ در جوانی از کف‌رفته‌ٔ نظامی به نام «آفاق». به نحوی که در این هشتصد سال کسی نتوانسته مانندش را بسراید. و «لیلی و مجنون» داستان دلدادگی دو جوان است در دیار عرب.


نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است. 


نظامی نا‌خوداگاه در «لیلی و مجنون» به ترسیم چهره‌ٔ زن در دیار عرب و در «خسرو و شیرین» به نمایاندن چهرهٔ زن در ایران باستان پرداخته است.


لیلی، پرورده‌ٔ جامعه‌ای است که دلبستگی را مقدمه‌ٔ انحرافی می‌پندارد که نتیجه‌اش سقوط حتمی در جهنم وحشت‌انگیز فحشاست. در این سرزمین پاکی و تقوا، بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقه‌ای رد و بدل کنند.


اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت بی‌آلایش مرد و زن نیست و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است.


دختری سرشناس، یکه و تنها، بر پشت اسب می‌نشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می‌تازد و کسی متعرض او نمی‌شود.


اما وضع لیلی چنین نیست و جرایمش بسیار. نخست این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم. گناه دیگرش زیبایی‌ست. در نظام قبیله‌ای، مرگ و زندگی او در قبضه‌ٔ استبداد مردان است. پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر می‌شود، در حصار خانه زندانی‌اش می‌کند و زندانبانش‌، زن فلک‌زده‌ای است به نام مادر که به فرمان شفاعت‌ناپذیر شوهر مجبور است رابطه‌ٔ دخترش را با جهان خارج قطع کند.


اما فضای داستان «خسرو و شیرین» متفاوت است. دنیای شیرین، دنیای بی‌پروایی‌هاست. شیرین، دست‌پرورده‌ٔ زنی است که به گفتهٔ نظامی: «ز مردان بیشتر دارد سترگی». شیرین، دختر ورزشکار نشاط‌طلب طبیعت‌دوستی است که بر اسبی زمانه‌گرد برمی‌نشیند و با جماعتی از دختران هم‌سن‌وسال خود که: «ز برقع نیست‌شان بر روی بندی» و هر یک با فنون سوارکاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی می‌رود.


دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعی‌ترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر، گرفتار هیچ مانعی نیست.


شیرین در کنار عاشق خود خسرو، اسب می‌تازد، به گردش و تفریح می‌پردازد، مذاکره می‌کند، شرط و شروط می‌گذارد و امتیاز می‌گیرد و در همه‌حال پاکدامنی خود را پاس می‌دارد.


و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است. خالی از هر تلاشی. از مکتب‌خانه‌اش باز می‌گیرند و در خانه  زندانی‌اش می‌کنند و به شوهر نادیده‌ٔ نامطبوعی می‌دهندش، بی‌آنکه اعتراضی بکند.


این تصویری است از موقعیت زن در نظام قبیله‌ای عرب و جایگاه زن در ایران.


سیمای دو زن 

علی اکبر سعیدی سیرجانی

شنبه، اسفند ۲۶، ۱۴۰۲

پلشت های دانشگاه دیده






روشنگری به خاموشی گرایید

💦بد دینی ها!ا

✍️محمد کوراوند:ا

در خاطرات آیت الله مستجابی آمده:ا

«در نجف با نواب صفوی آشنا شدم. قرار گذاشتیم بیاییم تهران با علمایی که منحرف شده بودند مناظره کنیم. اطراف شیخ باقر کمره ای را کمونیست‌ها گرفته بودند. بعد از چند روز بحث قانع شد. دیگران هم زود راه آمدند. رفتیم سراغ کسروی. آدم باسوادی بود هر سه نفر ما را یک لقمه کرد. یاران نواب چند جلسه دیگر گرفتند دیدند حریفش نمی شوند او را کشتند. بار اول نواب اقدام کرد کشته نشد. بار دوم سید حسین امامی در راهروی دادگستری۲۴ضربه چاقو بهش زد و  چند تایی هم گلوله.»ا

فردای واقعه علماي نجف‌ تلگراف زدند خواستار آزادی عاملان ترور شدند، كاشانی اعلاميه پخش كرد درصورت محاکمه ضاربین دست به اقدامات جدی خواهد زد و بازاریان وثیقه کلانی مهیا کردند. عوام هم سند بردند. دادگستری راپورت زمان و مکان کسروی را به فداییان داده بود، از او محافظت نکرد و طی یک دادگاه نمایشی حکم به برائت برادران امامی داد.ا

قتل یک پژوهشگر، زبان شناس، مورخ، اندیشمند، منتقد نظام فکری- فرهنگی معیوب جامعه و عمیق ترین مصلح اجتماعی ایران که معتقد به زدودن بددینی ها بود با سکوت محض رسانه‌ها، سکولارهای روشنفکر، نواندیشان مذهبی و جبهه ملی مواجه شد. روشنگری به خاموشی گرایید و تاوان همراهی جریان روشنفکری را جامعه بعدها به واپس گرایان پرداخت.ا

چگونه به تاول‌های پاهایم بگویم تمام مسیری که آمده‌ایم اشتباه بوده

هرچه در کاری بیشتر هزینه دهید در ادامه آن کار
 راسخ تر می‌شوید

سران آلمان چند ماه بعد از اینکه به روسیه حمله کردند و صد هزار نفر از سربازانشان در برف مردند، می‌دانستند شکست می‌خورند ولی چطور می‌توانستند حتی به خودشان بگویند این صدهزار کشته بی‌فایده و نتیجه اشتباه محاسباتی آنها بوده است، پس جنگ در روسیه را ادامه دادند و با یک میلیون کشته همگی خودکشی کردند.ا

زنانی هستند که با شوهر معتادی که دستِ بزن دارد و هیچ امیدی به اصلاحش نیست زندگی می کنند، ولی زن بعد از چهل سال باز هم حاضر نیست از او جدا شود، چون اگر طلاق بگیرد با خودش خواهد گفت چرا چهل سال پیش طلاق نگرفتم و تحمل این پشیمانی سخت‌تر از تحمل ادامه زندگی با شوهرش خواهد بود.ا

وقتی هزار صفحه از یک رمان چرند را خواندید بعید است پانصد صفحه آخرش را نخوانده رها کنید.ا

اگر وقتی ارزش سهامتان نصف شد آن را نفروختید بعید است که بعد از یک چهارم شدنش آن را بفروشید چون بعد از تحمل اینهمه ضرر، خیلی درد آور است قبول کنید این سهام هیچ سودی برایتان نخواهد داشت.ا

کسی که سالهای زیادی از عمر خود را بر اساس باورها و اعتقادات غلط سپری نموده و در این راه متحمل هزینه و مشقت فراوان شده، حتی اگر صدها دلیل روشن مبنی بر نادرست بودن اعتقادش برای او بیان کنید، به سختی قادر است از اعتقاد خود دست بکشد و قبول کند که تمام رنجها و زحماتی که در سالهای طلایی عمرش متحمل شده بی دلیل بوده.ا

هرچه در کاری بیشتر هزینه دهید در ادامه آن کار راسخ تر می‌شوید و ایمانتان به آن کار محکمتر میشود.ا

تورات میگوید: اگر میخواهید ایمان مردم قویتر شود، کاری کنید که آنها در راه دینشان زجر بکشند.کاهنان از همان قدیم می‌دانستند که اگر مردم را راضی کنند یکی از گاوهای عزیزشان را برای معبد قربانی کنند آنها سال بعد هم گاو دیگری را قربانی خواهند کرد حتی اگر دعایشان مستجاب نشود چون پشیمان شدن از قربانی کردن یعنی قبول این که گاو عزیزشان را بخاطر هیچ و پوچ به فنا داده‌اند.ا


 وقتی بخاطر کاری هزینه می‌دهیم حتی گر آن کار احمقانه‌ترین کار هم باشد به سختی می‌توانیم قبول کنیم آن کار اشتباه بوده. وقتی بخاطر کاری هزینه می‌دهیم حتی

برای مادری که فرزندش را در جنگ از دست داده خیلی سخت است که باور کند هدف آن جنگ فقط فروش اسلحه بوده. ا 

بخاطر همین است که هرچه اوضاع افتضاح‌تر میشود اصرار بر ادامه دادن همان راهِ افتضاح، بیشتر می‌شود.ا

پس شاید حالا، بتوان آنهایی که سالها بر سیاستهای شکست خورده و اعتقادات دروغین خود اصرار می‌کنند را بهتر درک کرد.ا


برتراند راسل:ا

چگونه به تاول‌های پاهایم بگویم تمام مسیری که آمده‌ایم اشتباه بوده !!؟؟،…ا

دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۴۰۲

ویدیو رساله در باره سکس در حالت نماز خواندن


 رساله سکس در حالت نماز خواندن

روی عکس کلیک کنید




توالت‌ تو زیرزمین

بچه که بودم توالت‌مون تو زیرزمین بود. شب که دستشوییم می‌گرفت، می‌ترسیدم تنهایی برم، واسه همین خواهرم که ازم بزرگ‌تر بود رو همرام می‌فرستادن (!) ‏

دَم پله زیرزمین که می‌رسیدیم، اون می‌ترسید برق زیرزمین رو روشن کنه به من می‌گفت: «تو برو روشن کن (!)»ا


منم می‌ترسیدم، می‌گفتم: «نه خودت برو روشن کن ...»ا


آخرم بابام از پشت پنجره می‌گفت: «خاک بر سر ترسوتون کنن؛ من هم سن شما که بودم نصف شب تنهایی یه گله گوسفند می‌بردم سینه کوه (!)»ا


بعد می‌گفت: «زن (!) پاشو برو چراغو براشون روشن کن.»ا


‏مادرم می‌گفت: «چرا من برم، خودت می‌ترسی بری؟»ا

 ‏

بابام پاسخ می‌داد: «من و ترس!؟ تو اینارو ترسو بار آوردی برو چراغو براشون روشن کن.» ‏

مادرم می‌گفت: «مگه فقط بچه منن؟» ‏


بابام می‌گفت: «حالا که وقت شاشیدنشون شد بچه من شدن!؟» ‏


مادرم پاسخ می‌داد: «تا دیروز من تر و خشک‌شون کردم حالا تو یه بار ببریشون دستشویی می‌میری مگه‏؟»ا 


بابام می‌گفت: «من عوضش صبح تا شب بیرون براتون جون می‌کَنَم، ای که ری..م تو این زندگی ...» ‏


مادرم می‌گفت: «آره بررررررین؛ تو که به بخت من ری.. ، اینم روش (!)»ا


بابام رو به من کرد و می‌گفت: «همون تو باغچه کارتو بکن دیگه پدرسگ؛ ببین چه ‏بلبشویی راه انداختی؟ می‌مُردی نصف شبی شاشِت نمی‌گرفت؟»ا

 ‏

صدای همسایه بغلی که میومد و می‌گفت: «خُب بشاش دیگه (!) پدرسگ نصف شبی همه رو زابراه کردی.»ا


‏بابام در پاسخ به همسایه بغلی می‌گفت: «پدرسگ پدرته مرتیکه ...»ا


صدای همسایه روبرویی میومد که می‌گفت: «آقا صلوات بفرستید.٫ (صدای صلوات در کل محل)»ا


‏بابام می‌گفت: «شاشیدی بلاخره یا نه؟»ا


‏من پاسخ می‌دادم: «نه هرکاری می‌کنم نمیاد.»ا


‏بابام می‌گفت: «پس گمشو برگرد بالا» ا


نیم ساعت بعد ‏من می‌گفتم: «مامان یه چیزی بگم دعوام نمی‌کنی؟» ‏


مادرم می‌گفت: «نه پسرم دعوات نمی‌کنم.» ‏


من می‌گفتم: «قول میدی؟» ‏


مادرم می‌گفت: «آره قول میدم عزیزم.»ا


‏من دوباره می‌گفتم: «قولِ قول مردونه؟»ا

یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۴۰۲

ویدیو: هشت مارس ۱۳۵۷ تهران

هشت مارس ۱۳۵۷
تهران

گزارش چهار زن فرانسوی شاهد فعالیت های زنان ایرانی
روی تصویر کلیک کنید


 

سه‌شنبه، اسفند ۰۸، ۱۴۰۲

آخوندها در دوره قاجار: یک قصه بسیار جالب که بخوبی طینت آخوندها را نشان میدهد


در تفت شب را در باغ حاجی محمدحسن گذراندیم. یک نفر معمم بسیار فضولی حضور داشت. دیدم حاجی محمدحسن هم از وجود او در عذاب است. من هم راحت نبودم. بعد از صرف شام که با حاجی تنها شدم پرسیدم این ملا که بود و با شما چکار داشت؟

گفت این آخوند بی‌شرم صدمه‌ای به من زده که نظیر آن به کمتر کسی وارد شده! این بی‌حیا از شاگردان شیخ محمد سبزواری است که در این شهر بعنوان مجتهد ریاست می کند. من این ملا را بواسطه تقوایی که شیخ سبزواری از او حکایت می کرد، برای تعلیم دخترم به خانه آوردم. چون دختر بزرگ شد دیگر مناسب ندیدم و به آخوند گفتم دیگر نیاید.ا

بعد ازچند روز این نمک‌نشناس بی‌شرم نزد پسرم آمده می گوید همشیره شما معقوده من است و دخترم هم شاهد است! آن جوان مشتعل شد و او را از خانه بیرون راند.ا

روز بعد شیخ محمدسبزواری مرا احضار کرده و گفت: وصلت شما باجناب آخوند ملاعلی اکبر که شخص محترمی است مبارکباد! خوب است دختر را بدهید ببرد! گفتم خدا نکند من به چنین امر نامبارکی اقدام کنم. گفت دختر شما بالغه و عاقله است و در شریعت مقدس اختیارش با خودش است. آمده پیش من اقرار کرده عقد کرده ملاعلی اکبر است و تو دیگر اختیارش را نداری!ا

گفتم محال است دخترم از خانه بیرون رفته باشد. حالا بگویید چگونه دختر مرا شناختید؟ فورا مثل آتش شده گفت می خواهی مرا تکذیب کنی! گویا مذهب بابی را قبول کرده‌ای!ا

به خانه رفتم. دخترم از این ملای بی‌شرم و استادش مثل بید لرزان و مثل ابر گریان بود. از دخترم سوال کردم. ابدا خانه شیخ را ندیده و صحبتی نکرده و تمام گفته‌های آن دو را انکار کرد.ا

فردایش باز شیخ سبزواری مرا احضار نمود و گفت شما می خواهید مرا دروغگو بدانید!؟ من دیدم این لعین ایستاده تا با تهمت و افترا، مال و جان و آبرویم را پامال کند. گفتم کمی به من مهلت دهید.ا

درمانده و بی‌پناه به محمدخان والی حاکم یزد که مرد سالمی است پناه برده و ماجرا را برایش بازگو کردم. گفت من میدانم که شما راست میگویید اما میدانید زندگی و مرگ ما بدست اینهاست. باید با خودشان بطوری بسازید!ا

گفتم اجرا به دست شماست. این خلاف‌ها را اجرا نکنید. مردم وقتی می بینند کاغذ یکی را اجرا می کنید تسلیم او می شوند، نکنید.ا

گفت عجب است از تو که هنوز نمی دانی! آیا ما می توانیم آشکارا با اینها مخالفت کنیم؟ این جماعت که شهرها را پُر کرده‌اند به اسم شریعت هرچه بخواهند می کنند. برای یکی سند می سازند، وکیل می شوند، شاهد می شوند، جرح می کنند، مومن می سازند، تکفیر میکنند و..‌. حال ما میتوانیم بگوییم آقا دروغ می گوید؟ اگر تبانی کردند و به من تهمت زدند که ظلم می کند یا بابی است و بیرق واشریعتا بلند کردند من چه باید بکنم؟ آیا ما مجبور نیستیم با اینان بسازیم؟

ایراد می کنی، می گویند مجتهد را ایراد جایز نیست. تکذیب می کنی مثل این است خدا و پیغمبر را تکذیب کرده‌ای! می گویی فلان مجتهد درفلان کتاب چنین نوشته، می گویند مجتهدم و رای خودم است. هرچه می خواهند می کنند. خواهش دارم برو و با آخوند مهربانی کن بلکه توانستی طلاق صوری بگیری. غالبا مقصود اینها از این شرارت‌ها به دست آوردن مال است.ا

خلاصه فعلا مجبورم با این آخوند بی‌شرم و حق ناشناس مهربانی کنم بلکه پولی داده و یک طلاق‌نامه صوری از او به دست آرم. این است روزگار ما!ا

----

منبع: خاطرات حاج سیاح. خلاصه صفحات 175تا  178

 با آمدن رضاشاه و تاسیس دادگستری ، ادارات ثبت  املاک ،  ثبت ازدواج  ، نظمیه و  فرهنگ و .. . بود که  دست اینها از جان و مال و ناموس مردم کوتاه شد و .. . 

 علت اصلی دشمنی آخوندها با رضا شاه همین ها بود. بله باید بیدارشد، بیداری و دانستن تاریخ این سرزمین برای آیندگان مفید و سازنده خواهدبود. الکی نیست که زندگی ب ایرانیان سیاه و تاریک شده است.ا

جواب آیت الله بروجردی به سئوال: اهمیت امام جعفر صادق


 

شخصی از آیت‌الله بروجردی پرسید: امام جعفر صادق از چه نظر در شیعه اهمیت دارد به جز امامت ایشان؟!ا


ایشان فرمودند: آن بزرگوار، بنيانگذار فقه شيعه و از عالم‌ترين امامان شيعه هستند ...ا


شخص پرسید: شکی نیست که ایشان عالم و امام بودند، امّا آيا كتابی كه نگارش ايشان باشد و ميزان "علم" وی را آشكار سازد موجود است؟


آیت‌الله گفتند‌: نه، خودشان كتابی ننوشته‌اند، ولی بيش از شش‌هزار دانشجو داشته‌اند ...ا


شخص پرسید: پس چرا كتابی ننوشته‌اند؟! زیرا از ارسطو كه بيش از دوهزار سال پيش می‌زيسته، كتاب "ارغنون"، و از افلاطون كتاب ١٢ جلدی "جمهوريت" به‌ جا مانده كه ميزان علم آنها را  آشكار  می‌سازد،  چطور  در  مورد  ايشان  اينگونه نيست ...؟!ا


آیت‌الله گفتند: خلفای ظالم هیچ‌ وقت اجازه‌ی نگارش به ايشان نمی‌داده‌اند ...ا


شخص پرسید: پس با اين جو اختناق، چگونه شش‌هزار دانشجو داشته‌اند؟! و خلفای ظالم جلوی ارتباط ایشان با مردم را نمی‌گرفتند؟!ا 


آیت‌الله گفتند: من هم نمی‌دانم...!! ولی از امام صادق احاديث بسياری به‌جا مانده است!ا 


شخص پرسید: در كجا مانده؟


آیت‌الله جواب دادند: در كتاب بحارالانوار شیخ‌الاسلام علامه محمدباقر مجلسی رضوان‌الله تعالی و چند كتاب ديگر ...ا 


شخص پرسید: علامه مجلسی در چه قرنی می‌زيسته؟!ا


آیت‌الله گفتند: حدودا ٤ قرن پيش ...ا


شخص پرسید: او از كجا به "علم"  امام رسيده؟! در حالی‌که از ایشان هیچ نوشته‌ای به‌جای نمانده ...ا


چگونه گفته‌هایش را جمع‌آوری کرده؟! در حالی‌كه حدود ٩ قرن بين‌شان فاصله زمانی بوده و كتابی از امام هم در دسترس ایشان و دیگران نبوده ...ا


یا مثلا نهج‌البلاغه که گفته می‌شود گفتار حضرت امیرالمومنین علی (ع) است و نگارنده آن محمدبن حسین بن‌موسی معروف به سیدرضی است، در حالی‌که ایشان چهارصد سال بعد از حضرت علی (ع) می‌زیسته؟!ا


بدون هیچ منبع صحیح و مکتوبی از کجا فرمایشات ایشان را جمع‌آوری کرده‌اند ...؟!


آیت‌الله گفتند: نمی‌دانم ...!ا


پ.ن ۱

واقعیّت این گفتگو به کنار ولی در اصل این موضوع تفکر کنیم ...ا


پ.ن ۲

خرافه‌پرستانِ دین‌باور، همیشه در این‌گونه موارد پاسخی ندارند و فقط سفارش می‌کنند که زيادی كنجكاوی نكنید ...ا


هرکسی هم‌ که زیاد سوال کند و بخواهد در این مورد حرف خلاف میل علما بزند بلافاصله تکفیر می‌شود، او را ملحد و کافر و زندیق اعلام‌ می‌کنند و مسلمین ساده‌دل را به‌جان او می‌اندازند و خونش را می‌ریزند و ...ا


پ.ن ۳

در زمانه‌ای زندگی ‌می‌کنیم که در آن‌سوی زمین؛ دانشمندان ناسا با استفاده از تلسکوپ جیمز وب در حال رصد پیدایش آفرینش در ۱۳ هزارمیلیارد سال قبل هستند، اما در این سو ممدقلی و حسنعلی دارقوزآبادی از قم؛ با انگشت شصت و ترازِ بنّایی ماه را نمی‌بینند و تاریخ و تقویم را دگرگون می‌کنند ...!!ا


جهل همیشه هم قند در چای زدن برای حلال شدن آن یا اختراع غسل ترتیبی جایگزین غسل ارتماسی نیست ...!ا


بسته به رشد دانش انسان‌ها؛ جهالت ایشان هم آپدیت می‌شود، چرا که نمی‌خواهند چیزی را که تمام عمر باور داشته‌اند کنار بگذارند ...ا


تموم‌ شد رفت ...ا


اگه دوست داشتید برای دیگران ارسال کنید که؛ درد جهالت و نابخردی کاش حدومرزی داشت ...ا

خلخالی: حبس ابد هم با اعدام فرق نمی‌کرد




✍️سعید زیباکلام:

فضلی‌نژاد در مصاحبه با خلخالی اصرار می‌کند برای ثبت در تاریخ خطاهایش را بگوید.

خلخالی می‌گوید: یک برادر دوقلو را به جای دیگری آوردند اعدام کردم. یک گروه اسلامی را دستگیر کردند به ما گفتند اینها مارکسیست هستند از دم اعدام کردم. بعد اعلام کردیم در صف شهدای انقلاب هستند. دروغ هم نگفتیم.

فضلی‌نژاد می‌گوید: «یکی تعریف می‌کرد بنا داشتید بیست نفر را محاکمه کنید گفتید یک در میان اولی اعدام دومی حبس ابد. نفر آخر که حبس گرفته بود خنده‌ بر لبش نشست. گفتید حال که این‌طور شد از آخر اولی اعدام دومی حبس ابد.»

خلخالی می‌گوید: «بله یادم هست. آن خنده شیطانی بود. حبس ابد هم با اعدام فرق نمی‌کرد. از دلیل حرف می‌زنید. آن موقع این چیزها نبود. کشور افتاده بود دست ما باید مخالفین روحانیت را اعدام می‌کردیم.