دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۹

what kind of decision we could make?

A group of children were playing near two railway tracks, one still in use while the other disused. Only one child played on the disused track, the rest on the operational track.

The train is coming, and you are just beside the track interchange. You can make the train change its course to the disused track and save most of the kids. However, that would also mean the lone child playing by the disused track would be sacrificed. Or would you rather let the train go its way?

Let's take a pause to think what kind of decision we could make........ ...........
Scroll down

.
.
.
. .
.
.
.



Most people might choose to divert the course of the train, and sacrifice only one child. You might think the same way, I guess. Exactly, to save most of the children at the expense of only one child was rational decision most people would make, morally and emotionally. But, have you ever thought that the child choosing to play on the disused track had in fact made the right decision to play at a safe place?

Nevertheless, he had to be sacrificed because of his ignorant friends who chose to play where the danger was.. This kind of dilemma happens around us everyday. In the office, community, in politics and especially in a democratic society, the minority is often sacrificed for the interest of the majority, no matter how foolish or ignorant the majority are, and how farsighted and knowledgeable the minority are. The child who chose not to play with the rest on the operational track was sidelined. And in the case he was sacrificed, no one would shed a tear for him.

The great critic Leo Velski Julian who told the story said he would not try to change the course of the train because he believed that the kids playing on the operational track should have known very well that track was still in use, and that they should have run away if they heard the train's sirens.. If the train was diverted, that lone child would definitely die because he never thought the train could come over to that track! Moreover, that track was not in use probably because it was not safe. If the train was diverted to the track, we could put the lives of all passengers on board at stake! And in your attempt to save a few kids by sacrificing one child, you might end up sacrificing hundreds of people to save these few kids.

While we are all aware that life is full of tough decisions that need to be made, we may not realize that hasty decisions may not always be the right one.
'Remember that what's right isn't always popular... & what's popular isn't always right

یکشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۹

یک طلبه ای تازه لیسانس آخوندی گرفته بود

یک طلبه ای تازه لیسانس آخوندی گرفته بود و برای اولین بار بایستی توی مسجدی روضه می خواند. ولی از آنجایی که خیلی ترسیده بود و عصبی شده بود، زبانش بند آمد و نتوانست حتی یک کلمه بیان کند.
یک آخوند کهنه کار که آن صحنه را دید، سعی کرد که همکار جدیدش را راهنمایی کند. به او گفت : بار بعد، قبل از روضه خوانی، چند قطره ویسکی توی یک لیوان آب بریز و بنوش تا ترست از بین برود
طلبه هم جمعه بعدی همین کار را کرد و روضه خیلی گرم شد. روز بعد نامه ای از طرف همان آخوندی که نصیحت کرده بود به دست طلبه رسید. توی آن نوشته شده بود
برادر جمعه بعدی چند قطره ویسکی توی یک لیوان آب بریز، نه چند قطره آب توی یک بطری ویسکی. ضمناً مایلم بهت بگویم که

1ـ لازم نیست عمامه ات را دور کمرت ببندی

اینجوری عکس امام را جلوی مردم ماچ نکن، برات حرف در می آرند

3ـ ده فرمان موسی واقعاً 10 تا بودند، نه 12 تا. 12 تعداد امامان است، نه 11 تا. 11 نفر تعداد بازیکنان تیم فوتبال است و نفر دوازدهم داور نامیده می شود، نه امام زمان

وقتی راجع به پیغمبر صحبت می کنی، بگو محمد (ص) و دوازده امام، نگو محمد و تیمش

5ـ اسم یزید، واقعاً یزید بوده است، نگو «اون مادر قحبه» جلوی خواهران

وقتی راجع به نایب امام زمان صحبت می کنی، بگو امام، نگو پدر خوانده. پدر خوانده مافیایی بوده است

7ـ بن لادن اصلاً ربطی به ضربت خوردن حضرت علی نداشت و جورج بوش اصلاً در جنگ کربلا شرکت نکرده بود

عیسی تیرباران نشد، به صلیب کشیده شد

پایتخت عراق، بغداد است، نه نیویورک

10ـ گلاب برای خوش بو کردن است، نه برای خنک کردن عرقهای گردنت

11ـ خرماهایی که آنجا بود مزۀ ویسکی نبود

12ـ گناهکاران به جهنم می روند، نه به قزوین

13ـ اون پیرمردی که با انگشت بهش اشاره کردی و گفتی اون بچه باز کونی است، من بودم

14ـ امام علی در هیچ مسابقات جهانی شمشیربازی شرکت نکرد و هیچوقت قهرمان المپیک نبود. برای مردم خالی نبند

15ـ عایشه زن پیغمبر بود، نه نوه اش

16ـ حضرت محمد بیسواد بود. نه شطرنج بازی می کرد و نه اینترنت داشت. آیه های قرآن توسط یاهو مسنجر به او وحی نمی شد

17ـ روضه خوانی بصورت نشسته اجرا می شود. چرا روی قالی دراز کشیده بودی؟

18ـ در پایان روضه خوانی، مردم را وادار کن که صلوات بفرستند. به آنها نگو گور پدر همتون

خلاصه برادر خیلی خراب کردی. والسلام


دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹

اینترنت رو به خیابون ببر

یک پیغام جالب در بالاترین دات کام دیدم که تیتر لینک آنرا در زیر میاورم. امیدوارم به آن سر بزنید. در آنجا یادداشت مرا هم خواید دید

دوست سبز که پشت اینترنت نشستی ، حاضری اینترنت رو به خیابون ببری ؟

واقعآ که ملت عجیبی هستیم . طی یک روز بعد از انتشار خبر تجمع ، سه میلیون نفر میاییم کف خیابون ، اما وقتی بحث فعالیتهای دیگه میشه اصلآ انگار نه انگار . فکر میکنم این خصیصه تاریخی ماست که منتظریم تقی به توقی بخوره و ما هم بپریم وسط . 57 هم همین بود . از بیشتر کسانی که سن اشون قطع میده بپرسید میگن : “شلوغ شد و ما هم رفتیم تو خیابون ، دیگه حواسمون نبود کی به کیه” . بیایید مواظب باشیم اینبار کورکورانه عمل نکنیم .

اما برای اینکه کورکورانه عمل نشه باید آگاهی ها بالا بره ، و بالابردن آگاهی مردم وظیفه من و توست . وظیفه ماست چون همه ایران برای همه ماست ، و در شرایطی که حکومت به مردم دور از اخبار آزاد برای بقا نیاز داره ، این ماییم که باید آگاهی ها رو بالا ببریم .

همه ما میدونیم که نفوذ اینترنت در ایران پایینه و فریاد ما در این فضا فقط به گوش هم اندیش های خودمون میرسه ، و از دیوار اینترنت عبور نمیکنه و مردم در دام رسانه های کودتا رو آگاه نمیکنه . از همین رو چون حکومت راههای ارتباط این قشر با اینترنت رو بسته پیشنهاد میکنم دست در دست هم بدیم و اینترنت رو ببریم توخیابون . چطوری ؟ اینطوری :

هر کدوم از ما میتونیم به هر روشی که در دست رسمون هست اخبار روز رو که از سایتهای مختلف میگیریم در جامعه پخش کنیم . مثلآ خود من برچسب رو پیشنهاد میکنم .میتونیم کاغذهای برچسب دار زرد رنگ ( که به چشم میاد ) بگیریم و مثلآ روش خبر حکم زندان یکی از مبارزان سبز رو بنویسیم که به فلان قدر زندان و تبعید محکوم شده ، فرداش که میخواییم بریم بیرون هر جا که موقعیت مناسب بود ( اتوبوس ، تاکسی ، اداره ، در و دیوار و … ) بچسبونیم تا توجه عموم رو جلب کنه . حالا اگر کسی امکانات اش رو داشت میتونه از متن کامل اخبار پرینت بگیره و پخش کنه . یا میتونیم مقاله های مربوط به دموکراسی و مبارزه مدنی و … که به آگاهی و شکوفایی جامعه کمک میکنه تکثیر کنیم و تو جاهای مخصوصی جا بذاریم تا نفر بعد بخونه . یا فیلمهای کشتار بعد از انتخابات را رو سی دی رایت کنیم و تکثیر کنیم و… . خلاصه هر کسی به هر نحوی میتونه اینترنت رو ببره تو خیابون ووظیفه اش رو ( که واقعآ هم وظیفه اشه ) انجام بده . فقط توصیه میکنم بیشتر به آگاهی جامعه چشم داشته باشیم و از نوشتن شعارهایی که فقط شعار هستند و بار آگاه سازی ندارند پرهیز کنیم .

در آخر هم میخوام بگم این طرحی نیست که توش شکست باشه .چون حتی اگه 20 نفر هم 100 تا برچسب بچسبونن میشه 2000 تا برچسب و این 20 نفر پیامشون رو به گوش 2000 نفری که این برچسبها رو میخونن رسوندن . اما مطمعنم با 1000 نفر و 100,000 برگه پیروزی بزرگی خواهد بود . در صورتی که با تبلیغ در شبکه های اجتماعی دیگه مثل فیسبوک و توییتر و سایتها و وبلاگها و … و همکاری 10,000 نفر نا قابل عدد 1000,000 دور از دسترس نیست .


یادداشت من


با شما کاملا موافقم. مبارزه اینترنتی کافی نیست. پیغام های روز کاغذ هم اثرش متفاوت است و مهمتر از آن هم اینکه به دست کسانی میرسد که به اینترنت دسترسی ندارند. این هم دو راهی که من پیشنهاد میکنم.
1- شماره های فکس سازمان های دولتی و غیر دولتی ولی بزرگ مانند خودرو سازی ها و یا بانک ها را بصورت ده تا بیست تا جمع آوری کرده و به دوستان خارج داده که پیغام های سیاسی را به آنها بفرستند. هزینه فرستادن فکس از مثلا آمریک و یا کانارا بسیار ناجیز است.
2- آدرس های پستی سازمان هی بزرگ را جمع کنید و پیغام ها یتان را از طریق پست بفرستید. هزینه آن از داخل ایران و یا از خارج نسبتا بسیار ارزان است.
فراموش نکنید:
الف: در داخل سازمان های بزرگ اشخاص سبز زیاد هستند و منتظر بهانه هستند که بحث سیاسی راه بیاندازند. رسیدن یک فکس و یا نامه بهانه ای بدست آنها میدهد که محتوی پیغام را به همکارانشان نشان دهند
ب- با این متد شما به اقصا نقاط ایران پیغام میفرستید. مثلا فکر کنید فکس شما در شعبه بانک صادرات شعبه ابهر و یا مثلا لنگرود از ماشین فکس بیرون میاید و توجه همه را جمع میکند
پ: برای انتخاب پیغام میتوانید پیغام های با دوامی را که بوسیله ایمیل ردوبدل میشود چاپ و فکس کنید و یا پست کنید.
ث – این پروژه را میتوانید با دوستانتان تقسیم کنید بصورتی که مثلا شما آدرس ها را جمع آوری کنید و آنها پست کنند و یا فکس کنند

غیره و غیره

آریو دادمهر

جمعه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۹

درد من تنهایی نیست




درد من تنهایی نیست
بلکه مرگ ملتی است
که گدایی را قناعت
بی عرضگی را صبر
و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامد.
گاندی

Religion is like a penis





نگذارید و در حلق کودکانتان فرو نکنید



تصویر مذکور کودکی معصوم را به نمایش میگذرد که کتابی مذهبی بر زیر بغل دارد. قصد نشان دادن چهره زشت تلقین دین و آیین مذهبی به کودکی است که هنوز قدرت تصمیم گیری در شناخت خوب از بد و درست از غلط ندارد

میدونی که دوست دارم آیشه

دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۹

رنجي به نام دختر بودن


رنجي به نام دختر بودن



گويا هنوز در جامعه ما:

دختر بودن يعني كله قند و لي لي لي لي..........

دختر بودن يعني الگوي خياطي وسط مجله هاي درپيت

دختر بودن يعني هموني باشي كه مادر وخاله وعمه ت هستن

دختر بودن يعني " دخترو رو چه به رانندگي؟ " تو بايد چرخ خياطي بروني!

دختر بودن يعني " شنيدي شوهر سيمين واسش يه سرويس طلا خريده 12 ميليون؟"

دختر بودن يعني بايد فيلم مورد علاقه تو ول كني پاشي چايي بريزي

دختر بودن يعني نخواستن و خواسته شدن

دختر بودن يعني حق هر چيزي رو فقط وقتي داري كه تو عقدنامه نوشته باشه

دختر بودن يعني "چه معني داره عکس گذاشتي تو پروفاليت؟ (حتي باحجاب!)

دختر بودن يعني " به بابات گفتي؟" داداشت راضيه؟!Bfتون ناراحت نميشن؟! رئيس اداره چي؟!!!

دختربودن يعني " برو تو ، دم در واي نستا"

دختر بودن يعني تو گرما لباست 4 متر و نيم پارچه ببره كه مردان به گناه نيفتن!

دختر بودن يعني " تا حالا کجا بودي ؟"

دختر بودن يعني "كجا داري ميري؟"

دختر بودن يعني " تو نميخواد بري اونجا ، من خودم ميرم "

دختر بودن يعني "كي بود بهت زنگ زد؟! با كي حرف ميزدي؟" گوشيتو بده ببينم!

دختر بودن يعني اجازه گرفتن واسه هرچي ، حتي نفس كشيدن !

دختر بودن يعني بگي: "کاشکي منم پسر بودم !!!!!!!!!!!!!!!!"(پاک کردن صورت مسئله و بزرگترين توهين به خودت)

دختر بودن يعني بگي: "تو مردي ميتوني اما من که....!"

دختر بودن يعني " خيلي خودسر شدي"(ترجمه: خجالت نميکشي از مغز و سر خودت استفاده ميکني؟!!!)

دختر بودن يعني سوار دوچرخه ميشي؟ بگيريدش!!! اما اصلآ ناراحت نباش چون اجازه داري ترک موتور شوهرت بشيني! ! !

دختر بودن يعني مجرم بودن (کافيه دست داده باشي به يک پسر پس ارتباط نامشروع داشتي که حد(شلاق) داره ! گرچه ممکنه اين دنيا لو نرفته باشي اما اون دنيا حتمآ مجازات ميشي ! ! !

دختر بودن يعني "خوب به سلامتي ليسانس هم كه گرفتي ديگه بايد شوهرت بديم"

دختر بودن يعني هندونه نبريده که بايد قاچ بشي تا معلوم شه فاسدي يا نه!
دختر بودن يعني گلابي بودن !
دختر بودن يعني دائمآ هلو بودن ! البته هلوي پوست کنده با اپيلاسيون کامل!

دختر بودن يعني سالها بشين تا شايد يه روز يه سبيل کلفت بياد زنگ درخونتونو بزنه و ببرتت ايشالآ خوشبخت ميشي ننه !

دختر بودن يعني 30 سالت شده هنوز داري ميگي :"ايشالا وقتي رفتم سر خونه زندگيم... !" يکي نيست بگه بابا زندگي تو 30 ساله شروع شده تا حالا چه گلي به سر خودت زدي؟ چه لذتي از زندگي بردي؟ حتمآ بايد بشيني تا يکي ديگه بياد تورو خوشبخت کنه؟! ! !

دختر بودن يعني بر بدن خود حقي قائل نبودن! يعني پرورش اندام براي استفاده يک نفر ديگر! يعني سوء تغذيه براي مانکن شدن!

دختر بودن يعني يه مرد چند ميليون ازت بگيره و دماغتو قصابي کنه تا يه مرد ديگه خوشش بياد البته اگه در اين راه شهيد نشي!

و در مقابل سالها پز دماغ پهن و زشت bf گرامي يا شوهرتو بدي و بگي واي چقدر مردونه اس دماغش! هيچ کاري لازم نداره!

دختر بودن يعني بکارت! ! ! يعني بابا تو را بکارت! و آب دهد تا رشد کني و رسيده شوي و چيده شوي و در بسته بندي ات بماني

تا شايد مشتري بيايد و .....

دختر بودن يعني خواستگاره از بابات ميپرسه: خوب حاجي حالاجنسو ازبچگي واسم آکبند نگه داشتي ايشالا؟! خط و خش که نداره ها؟!!! لازمه ببرم معاينه فني؟! پزشک قانوني؟!!! و بابات ميگه برو حالشو ببر خيالت تخت! مورد داشت پس بيار جنس بد بيخ ريش صاحبش !

دختر بودن يعني آنچنان شستشوي مغزي بشي که به مصاديق ظلمي که بهت شده افتخار هم بکني !

دختر بودن يعني حتي توهم بکارت اينترنتي!!!!! با نداشتن add list !!!

دختر بودن يعني توهم نجابت اينترنتي!!! با نذاشتن عکس!!!

دختر بودن يعني از شوهرت متنفري اما شبها تمکين و تمکين! ! !

دختر بودن يعني بگي: "بيچاره داداشم معلوم نيست زن گرفته يا شوهر کرده !" (نتيجه: ته دلت خودت هم قبول نداري که حقوق مساوي با مرد داري!

دختر بودن يعني متوجه نيستي داري به بدبختيهات دامن ميزني وقتي ميگي: "واه واه دختره رو ببين چه لباسي پوشيده خجالت هم خوب چيزيه! ! "

دختر بودن يعني داف بودن البته داف بي گاف!

دختر بودن يعني ضعيفه بودن ! و دائم به دنبال سايه بالا سر (هموم آقابالاسر) گشتن

دختر بودن يعني bfت يا شوهرت تو خيابون با يه بنده خدا درگير ميشه و با فحاشي ميگه: مگه نمييبيني صاحاب داره! و تو قند تو دلت آب ميشه از اينهمه صاحاب داشتن! ! !

دختر بودن يعني ديه تو چيزي مابين بيضه چپ و راست مرد! ! !

دختر بودن يعني گاهي تخفيف مجازاتت از سنگسار به اعدام! ! !

برو حالشو ببير ديگه چي ميخواي از اين اجتماع دختررررررررررررر؟!!!



و در نهايت دختر بودن يعني اگر اين مقاله رو يک زن نوشته بود با خيال راحت در موردش فکر ميکردي اما الان ميپرسي: آقا حالا شما خودتون واقعآ به اين حرفا عقيده دارين؟!!!!(ترجمه: بابا اين مردها همشون....)

يعني حتي در تصورت هم به وجود چنين افرادي با شک نگاه ميکني!

اما انتظار داري در واقعيت وجود داشته باشند!



کاش اين دل نوشته تلنگري باشه واسه اون دسته از دخترها و مادران آينده که هنوز نميدونن چقدر توانايي تغيير اين واقعيتهاي تلخ اجتماعي رو دارن .

حتي اگر فقط يک دختر مونده باشه که هنوز حقوق انساني خودش رو

نميشناسه و نوشته من بتونه کمترين اثري بر او داشته باشه

من به مقصودم رسييده ام.

فراموش نکنيم:

تا حقي براي خود قائل نباشيم کسي به ما حق نميدهد
!