جمعه، تیر ۰۶، ۱۳۹۳

حکایت مار و کرم مَقـعَــد



شَب جمعـــــه شدم به مهمانی
جمــــــعِ یاران، چُنان‌که می‌دانی

بود مُلّایی آن میـــــــــــــان، فَربه
دُنبه بسیــــــــــار بود او گــُــــربه

چَشم‌ها چون دو گوی سـرگَردان
به میــــــانِ جمــــــاعت نِســوان

در پی کَســـــب مال آمـــــده بود
که بسازند مسجـــــــــدی را زود

گفتم ای دوستــــــــان نو و قدیم
صاحبان شعور و عقــــــلِ سَلیـم

بهتــــر آن نیست تا که این اَموال
صَرفِ مـــردم شود تمام و کمال؟

ای بسا مـــــــردم شریف و فقیر
بیوه زن، با یکی دو طفــــل صغیر

که نباشد به سُفره‌شـــــان نانی
حال با این‌همــــــــه پریشــــانی

سَرِ خـــــــود را نهیــــــــد بر قبله
که کنـد واعظـــــی شکم طبله؟!

تف به دینــــی که مسجدش آباد
گــَــــردَد و اُمّتـــَـش به دل ناشاد

زمزمه در میــــــــان یاران شـــــد
پِلــــک مَردَک ز غیظ لــــرزان شد

پس بپرسیــد کیست این مُلحِد؟
که خدا را مُعـــــــانِد است به جِدّ

چون ز یاران شَنیـــــــــــد نام مرا
خشمگیــــــــــن آمدی میان سرا

گفت ای دین سِتیــــزِ چون اَنگَل
ای تو کـَـم از بَهــــــــــــائِم جنگل

نیش خود را مـــَـــزَن به پیکرِ دین
نیک و بد را خــــــــــدا کند تعیین

کار الله را بــــــــه ما بِسِپــــــــــار
که نیاید ز کافـــِـــــری چو تو، کار
چون فضا گشت ساکت وسنگین
گفتمش این حکـــــــایت شیـرین

کـــــِـرمِ مقعد بگفـــــت با مــاری
کـه تو انگل، چه مــــــردم آزاری!

به رگ مــــــــــردمان شَرَنگ زنی
نیش خود را چـــه بی درنگ زنی

خلق را بی‌جــــــهت برَنجـــــانی
دشمن کینـــــــه‌توزِ انســـــــانی

در جوابش بگفــــــت، من مـــارم
مردمــــــــــان بی‌جــــهت نیازارم

سَرِ خود را به کار خـــــــــود دارم
روزی‌اَم از شکـــــــــــــــار می‌آرم

خُنَکای زمیـــــــــــن مرا بِستـَــــر
بر دلِ خـــــــاک می‌گـــــذارم سَر

هرکه از ناکِســــــی سرآرد پیش
بی مُرُوّت، زنم به جــــانش نیش

حال، لَختـی تو بی غرض بنشین
جای خواب و خــوراک خود را بین

گشته ســـــــــوراخِ مقعدت خانه
سنده‌ات گشتــــه قـــــوت روزانه

خون خــوری از جــِــــداره‌ی روده
کار جَــــّد و اَباَت همیــــــن بوده

تا بریننـــــــــد خلــق، تو، سیـری
سهم‌اَت از خــون خلق می‌گیری

پس مـــن این پرسش آورم با تو!
کرم مقعــــد! من انگلــــــم یا تو؟

دودوزه تابستان ١٣٩١

زیانهای روزه

  روزه نه تنها برای بدن مفید نیست بلکه بسیار مضر است




نوشته‌شده در اوت 24, 2009 توسط بهروز 


بر خلاف آنچه آخوندها و پزشک نماهای فرصت طلب می گویند روزه نه تنها برای بدن مفید نیست بلکه بسیار مضر است و گاه منجر به مرگ می شود.

زیانهای روزه:

1- مرگ سلولهای مغز در اثر کمبود گلوکز در بدن

2- به هم خوردن سیستم کنتزل هوشمند بدن، سیستم هومونی عصبی، به دلیل پرخوری و گرسنگی مداوم در طول یک ماه

3- زخم معده و زخم روده دوازدهه

4- ابتلا به بیماری دیابت برای کسانی که لوزالمعده حساس دارند

5- سنگ کیسه صفرا که یکی از وحشتناکترین دردهای جهان است

6- پانکرانیت حاد که منجر به مرگ می شود

7- از کار افتادن و یا نارسایی کلیه ها برای کسانی که کلیه های آنها در شرایط مرزی کار می کند.


1- مرگ سلولهای مغز در اثر کمبود گلوکز در بدن

:

زمانی که بدنی گرسنه میماند، شروع به استفاده از چربیها میپردازد و چربیهای ذخیره شده را به نوعی کتون (cetone) تبدیل میکند. ( بوی بدی که از دهان روزه دار میآید، از همین کتون است)
بیشتر سلولهای بدن این کتون را بعنوان ماده مغذی بکار میبرند.
بغیر از مغز!
مغز فقط از گلوکز برای تهیه انرژی جهت فعالیتهای خود بهره میبرد. با توجه به اینکه گلوکز در بدن وجود ندارد مغز ماده مغذی ندارد که کمبود ماده مصرفی مغز باعث مرگ سلولهای مغزی به خصوص در مغز دختربچه ها می گردد.

گاهی اسلامگراها در باره تعداد سلولهایی سخن میگویند که در اثر استفاده از الکل از بین میرود.


2- به هم خوردن سیستم کنتزل هوشمند بدن، سیستم هومونی عصبی، به دلیل پرخوری و گرسنگی مداوم در طول یک ماه

 

دستگاه گوارش انسان دارای هورمونهای بخصوصی است که بشکل سیستم پیچیده و بسیار دقیقی دستورات لازمه را برای کل بدن صادر میکند.
وقتی بدنی گرسنه میماند، بدن خود را به حالت شبیه کشوری (البته با مدیریت خردمندانه) در معرض قحطی میبیند. به همه سلولهای بدن دستور میرسد که کمتر مصرف کنند، میزان انتقال مواد مغذی به سلولها هم کاهش مییابد.
یعنی متابولیسم بدن کند میگردد.
حالا تصور کنید که معده فردی با خوردن سحری تا خرخره پر شود. هورمونهای بدن دستور مصرف بیشتر می دهند و متابولیسم بدن تند می گردد.
بعد این بدن 16 ساعت گرسنگی بکشد، هورمونها دستور کاهش مصرف می دهند و سپس سر افطار تا خرخره پر شود. هورمونهای بدن دوباره دستور مصرف بیشتر می دهند و متابولیسم بدن تند می گردد.
رسماً هورمونها به حالتی مانند دیوانگی خواهند رسید.
نهایتاً در آخر چند روز متابولیسم بدن فلج میشود.

در طب بهترین نوع غذا خوردن اینست کهبمقدار کمو بهفواصل کمخورده شود.

هر کس خلاف این مسئله را بگوید یا از متابولیسم بدن زنده خبر ندارد یا انگیزه های دیگری دارد.
تصفیه خون و پاکسازی بدن در اثر روزه و… حرف های نادرستی ست که پایه ی علمی ندارد و یا از جانب پزشکان بی مسئولیتی گفته میشود که مصلحت و سودجویی خود را به حقیقت می فروشند.

نگاهی بیندازید به روزه داران:

موجود باد کرده و پف آلود
تنی چون پنبه، بی شکل
و ضعیف!

 

زخم معده و زخم دوازدهه (اثنی العشر):

یکی از کارهای قسمتی از این هورمونها، تنظیم میزان ترشح اسید معده، همچنین باز و بسته کردن دروازه خروجی معده است.
با زیاد غذا خوردن در سحر و بعد گرسنگی طولانی در روز و سپس غذای زیاد خوردن در افطار این هورمونها را دیوانه کردیم
چه اتفاقی میافتد؟
میزان ترشح اسید معده از کنترل خارج میشود، مخاط دوازدهه حساس میگردد و خروجی معده گاهی محتویات اسیدی را بداخل دوازدهه میریزد که باعث زخم معده، زخم دوازدهه می گردد و استفراغ های شدید آغاز می شود.
هفته اول رمضان، مراجعات به بخش اتفاقات نسبتاً کم است.
اما در هفته های بعدی استفراغهای جهنده خونی کف و دیوارهای سفید اورژانش را رنگین میکند.

 


ابتلا به بیماری دیابت برای کسانی که لوزالمعده حساس دارند

یکی از هورمونهایی که ستون فقرات تنظیم متابولیسم است، انسولین میباشد. انسولین در لوزالمعده ساخته می شود. هنگامی که انسولین به اندازه کافی در بدن تهیه نمی شود یا بافت های بدن به آن دسترسی پاسخ نمی دهند فرد دچار بیماری دیابت می گردد. انسولین میزان قند خون را تنظیم میکند. اگر قند زیاد در دست و بال باشد، انسولین بداخل خون ترشح شده،میزان مصرف قند توسط سلولها را افزایش میدهد. از طرفی دیگر به کبد دستور میدهد که قند را گرفته و بچربی تبدیل سازد.
برعکس همین مسائل در هنگام گرسنگی پدید میآید.
حالا سی روز، به تواتر چند ساعت، تا خرخره بخوریم و بعد گرسنه بمانیم.
چه بلایی بر سر تنظیم انسولین میآید؟ تنظیم انسولین بدن کاملا به هم می خورد.
برخی از لوزالمعده ها بشکلی در ساختن انسولین تنبل هستند (حالا بعلت ژنتیکی یا به سایر دلایل دیگر تا بحال بشکل کجدار مریضی، میزان انسولین بدن را تأمین میکردند اما در برخورد با این فراز و نشیب های ناگهانی در ماه رمضان به ورشکستگی خواهند رسید. این افراد دچار بیماری دیابت می گردند.
آیا کسی خبر دارد که یک ماه رمضان چند بیمار دیابتی به جامعه هدیه میدهد؟
آیا عوارض نهایی دیابت را میدانید؟ (کوری، از دست دادن کلیه ها، التیام نیافتن زخمها، که حتی گاهی به قطع اندامها میانجامد و…)
آیا میدانید که هزینه یک بیمار دیابتی برای جامعه چقدر است؟

 

سنگ کیسه صفرا که یکی از وحشتناکترین دردهای جهان است

صفرا ماده ایست که برای هضم غذا از طرف کبد تولید و در کیسه ای به همین نام ذخیره میگردد.
وقتی که یکباره غذای چربی میخوریم، به این کیسه دستوری صادر میشود که محتویات خود را در داخل دوازدهه خالی کند. در مدت زمانی که بدن روزه است و غذایی نمی خوریم، صفرا در درون کیسه میماند و ته نشین شده و تشکیل سنگهای ریز و درشتی را میدهد.
حالا باز تصور کنید که سر افطار، فرد روزه دار غذای چرب و نرمی را بعد از مدت مدیدی گرسنگی شدید می خورد. این سنگها به طرف دوازده راه میافتند و چون اغلب ضخامت این سنگها از مجراها بزرگترند، در وسط آنان گیر میکنند.

آری فرد به بیماری سنگ کیسه صفرا دچار می گردد که درد آن یکی از وحشتناک ترین دردهای جهان است.
فقط محض امتحان بروید و نگاهی به لیست عمل بخش جراحی عمومی در هفته های پایانی رمضان بیاندازید



پانکرانیت حاد که سبب مرگ روزه دار می شود

بدن برای هضم پروتئینها از آنزیمهایی بسیار قوی استفاده میبرد. این آنزیمها بشکلی است که در خارج از دوازدهه بی اثرند اما زمانی که با صفرا مخلوط شدند، صفرا چون چاشنی عمل کرده و به آنان قدرت می بخشد. پروتین ها در داخل روده دوازدهه توسط مخلوط آنزیم و صفرا هضم می شود. این مخلوط قدرت حل کنندگی بسیار زیاد دارد و حتی می تواند اعضای بدن انسان را در خود حل کرده و نابود کند. تنها مکانی از بدن که در مقابل این اسید قوی مقاوم است دوازده ه است زیرا دارای روکش مخاطی خاصی است که این اسید قوی بر آن بی اثر است.
عموماً مجرای این آنزیمهای لوزالمعده با صفرا جداگانه بوده اما هنگام نزدیک شدن به دوازدهه بهم ارتباط مییابند. این ورودی که میگویم بسیار ظریف و کوچک است.
حالا تصور بفرمائید که مخاط دوازدهه ملتهب باشد یا اینکه سنگی که از کیسه صفرا براه افتاده و اتفاقاً سر دوراهی ایندو مجرا گیر کند
این آنزیمی قوی در جایی خارج از دوازدهه به صفرا می رسد. اسید بسیار قوی خطرناک خارج از دوازدهه تشکیل می شود و بدن شروع به هضم کردن خود میکند!! و درنهایت موجب مرگ فرد می شود.
علیرغم پیشرفت طب هنوز هم شانس مرگ برای پانکراتیت حاد بسیار بالاست.
آیا کسی حق یا بهتر بگویم “جرأت” آمار گیری تعداد پانکراتیتهای حاد ماه رمضان را دارد؟


از کار افتادن و یا نارسایی کلیه ها برای کسانی که کلیه های آنها در شرایط مرزی کار می کند.

میدانیم که بیشتر بدن انسان را آب تشکیل میدهد.
آب حلال و محیط واسط فعالیتهای شیمیایی بدن است.
انتقال مواد به سلول و همچنین بعکس، توسط آب صورت میگیرد.

حال واقعاً مانده ام که فردی که متأسفانه از عنوان مقدس پزشک هم سوءاستفاده میکند، به چه منطق و چه آگاهی پیش زمینه ای، ادعا میکند که روزه یکماهه برای تصفیه بدن مناسب است؟

بدن انسان روزانه به دو و نیم لیتر آب احتیاج دارد.
البته این میزان بدون در نظر گرفتن تب و میزان تعریق (کلاً دفع آب) در نظر گرفته میشود.
متأسفانه بدن آدمی هم بگونه ای نیست که این میزان آب را به یکباره نوشیده و برای تمام روزش ذخیره کند.
دو عضو کوچک و نازنین بنام کلیه هست که علاوه بر دفع برخی از سموم از بدن، میزان آب بدن را هم تنظیم مینماید. یعنی وقتی احساس می کنند آب کمتری در بدن وجود دارد مقدار آب کمتری را ترشح می کنند و وقتی آب زیادتر در دسترس باشد، آب زیادتری ترشح می گردد.
این تنظیمات هم مانند آنچه در باره گوارش گفتم، به یک سیستم دقیق نوروهورمونال (عصبی-غددی) تکیه دارد.

حالا در نظر بگیرید که فردی در وسط تابستان، آنهم در منطقه ای بیابانی از نوشیدن آب خودداری کند. جدا از جریان سحری و افطار که و سپس تشنگی طولانی که باز سیستم نوروهورمونال را بحالت سردرگمی درمیآورد، ساده ترین حالت اینست که کلیه ها میزان کمتری آب ترشح خواهند کرد.
اما کلیه ها تا یک حدی میتوانند با خساست آب از دست رفته بدن را جبران کنند.
بعد از آن چه میشود؟
میزان آب موجود در رگها کاسته میگردد و به حالتی منجر میشود که مجراهای کلیه بسته می شود. و به بدن شوک وارد می شود اگر این شوک درمان نگردد، باعث خطرات شدید جسمی، نهایتاً مرگ میگردد.(مثلاً در وبا، انسانها از کمبود آب و شوک است که تلف میشوند و نه از میکروب.)

 

هنگامی که فردي، بهردلیلی مایع از دست دهد و دچار شوک شود، اگر این شوک بلافاصله درمان نگردد، سلولهای موجود در مجراهای ظریفی که در درون کلیه ادرار را جمع میکنند، میمیرند. جسد این سلولها بداخل این مجراهای ظریف میریزد و نهایتا باعث بسته شدن آنها میگردد که موجب آسیب رسیدن به کلیه ها و گاه از کار افتادن دائمی آنها می گردد.

 

این هم یک اظهار نظر دیگر در مورد روزه گرفتن

 
روزه داران عزیز بهتر است بدانید :

انسان شتر نیست. کوهان ندارد. بنابراین بدن انسان نمی تواند آب را ذخیره کند. بدن ما آب اضافی را از طریق ادرار دفع می کند . در نتیجه برای سلامتی خود نیاز داریم که آب را به صورت پیوسته و متوالی بنوشیم.

70 درصد بدن ما از آب تشکیل شده است. همه واکنش های حیاتی بدن ما به بوجود آب بستگی دارد. کمبود آب در بدن باعث سردرد ، سر گیجه ، بی حالی ، کم حوصلگی و خوابالودگی و عدم عملکرد صحیح مغز می شود. چیزی که روزه داران اکثر در ساعت های پایانی این عبادت به آن دچار می شوند.

روزه گرفتن یک رژیم غذایی برای کاهش وزن نیست!
نخوردن آب برای ساعتها ، آن هم در فصل گرما مورد تایید هیچ پزشک و متخصص تعذیه ای نیست. پس بیش از یک عبادت اجباری به آن نگاه نکنید.

کلیه و مغز انسان بیشترین آسیب ممکن را از کمبود آب می بینند.
آمار مراجعه بالای مردم به مراکز پزشکی به سبب سنگ کلیه و نارسایی ، خود شاهدی آشکار بر صحت این موضوع است. موضوعی که سال گذشته وزارت بهداشت دولت احمدی نژاد را مجبور کرد که مراکز درمانی کشور را از دادن هرگونه آمار از میزان مراجعه مردم به این مراکز در ماه رمضان برحذر دارد

 
و حرف آخر که نظر خودم می باشد اینکه کاش جمهوری اسلامی جرات میکرد و آمار های گورستان های کشور و بیمارستان ها و درمانگهای مملکت را بصورت مقایسه زمانی در اختیار ملت قرار میداد. مثلا، در گورستان بهشت زهرا روز قبل از شروع  ماه رمضان چند بخاک سپرده شده اند و روز اول ماه رمضان چند نفر بخاک سپرده شده اند. کاش جرات میکردند و این آمار ها را بصورت نمودار در اختیار مردم قرار میدادند. لعنت بر شما که این کار را نمیکنید تا مردم بفهمند چه بلائی توی این مملکت داره بسر خودشان و هموطنانشان میاد!ا 

پنجشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۳

نامه داوود رشیدی به فرج الله سلحشور

زنده باد داوود رشیدی
 
 نامه ای خطاب به فرج الله سلحشور

جناب آقای سلحشور – که حتی اونقدر لایق نمی دونمت که بخوام بهت سلام کنم . به گواه بیش از ده سال فعالیت و نقد و مقاله نوشتن در حوزه سینمای خارجی ، هیچ وقت علاقه خاصی به سینمای ایران نداشتم و ندارم ! نه به بازیگر خاصی تعلق خاطر دارم و نه به کارگردان خاصی ! (سینمایی که امثال تو و ده نمکی توش لقب کارگردان داشته باشن رو اصولا باید گِل گرفت !) این مقدمه رو برات چیدم ، که بدونی هیچ جوره نونم از توی این سینما در نمیاد که بخوام سنگش رو به سینه بزنم ، اما به اندازه موهای سرت فیلم دیدم و مقاله نوشتم و خوندم و مطالعه کردم در این حوزه ! پس حق دارم پاسخ اراجیفت رو ، حداقل در حد یک نوشته کوتاه بدم ! وقتی دیدم سینمای این مملکت رو به " فاحشه خونه " تشبیه کردی ، بدون اغراق تنم لرزید ! تنم لرزید که یه آدم باید سر چه سفره ای بزرگ شده باشه و چقدر بی شرافت و بی آبرو باشه ، که به خودش اجازه بده اینقدر راحت در مورد دیگران ، اون هم به این شکل کثیف و تهوع آور ، حرف بزنه ! امثال شما ، شرافت و آبرو رو خوردید و ته مونده هاش رو بالا آوردید ! امثال تو اگر توی خانواده هایی بزرگ شدند که چادر گذاشتن براشون ارزش بود و بس ، زن های سرزمین من ، توی خونواده هایی بزرگ شدن که بهشون یاد دادند " انسان بودن " بر همه چیز رجحان داره ! (یعنی برتری داره ! اگر سوادت نمی کشه که این کلمات رو بفهمی ، توضیحات درون پرانتزها رو خوب بخون !) تو داری در مورد زن هایی صحبت می کنی که علیرغم همه محدودیت ها ، دارن توی این مملکت کار می کنند و سختی هایی می کشند که یه مرد ، هیچ وقت قادر به درکشون نیست ! زن هایی که عادت کردند به نگاه هرزه امثال تو به خودشون و مظلومانه ، درد می کشند و حرفی نمی زنند ! شنیدن این حرف ها از تویی که سابقه طولانی در مزخرف گفتن داری ، چندان هم عجیب نیست ! سریال یوسف پیامبر (که بدون شک یکی از احمقانه ترین ، خوارترین و چندش آورترین ساخته های تمام تاریخ تلویزیون این مملکته !) برات باعث افتخاره ؟! این که دادگاه محکومت کرد و مقصر شناختت به دلیل "دزدی" از سناریوی کس دیگه ای چطور ؟! با چه رویی در مورد یکی از بهترین بندگان خدا ، سریالی ساختی که مواد اولیه اش رو از کس دیگه ای دزدیده بودی ؟! اونوقت چپ و راست مصاحبه می کنی و از الطاف خداوندی در مورد ساخت این سریال حرف می زنی ؟! خدایی که بخواد به تو لطف داشته باشه ، از نظر من لایق پرستش نیست ! خدایی که " سرقت " رو ستایش کنه ، از اون مدل خداهاست که فقط تو و امثال تو دارین و بس ! از این که سریالت ، پرطرفدارترین سریال تاریخ دنیاست گفتی!!! واقعا این حرف رو حتی لایق جواب دادن هم نمی دونم ! خودت اگر تونستی این جمله رو سه بار پشت سر هم تکرار کنی و قهقهه نزنی ، برام کفایت می کنه ! هفته قبل از این که اسپیلبرگ داره به خاطر رقابت با تو در مورد حضرت موسی فیلم می سازه گفتی ! این رو که گفتی ، دیگه حجت رو به من تموم کردی ! (یعنی کلا فهمیدم با چه جور ابلهی سر و کار دارم !) کار تو از اعتماد به نفس و این حرف ها گذشته مردک ! در اسرع وقت (یعنی خیلی سریع !!!) به روانپزشک مراجعه کن ! (اگر تونستی و دستت رسید ، مایلی کهن رو هم با خودت ببر که اونم بدتر از تو ، بدجوری دارو لازمه !!!) از موضوع دور نشیم ! فاحشه خونه خطاب کردنِ این سینما ، شاید چندان هم بی جا نباشه ! سینمایی که امثال تو و ده نمکی توش لقب کارگردان داشته باشید ، بهتر از این هم نمیشه ! خودت حساب کن اگر این سینما فاحشه خونه باشه ، کسی مثل تو شغلش چیه این وسط ! (ژتون اضافی داری ؟!( در این سینما اگر فاحشه ای هم وجود داشته باشه ، به برکت وجود آدم هایی مثل شماست ! آدم هایی که فکر می کنند دنیا همیشه به همین شکل می مونه ! آدم هایی که نمی دونند روزی می رسه که باید پاسخگو باشند ! در محضر خدایی که کوچکترین خطایی در قضاوتش وجود نداره ! کلام آخر ، خطاب به همه زنان هنرمند سرزمین دوست داشتنیم ، به همه مادرها و همه اونهایی که انسانیت براشون مقدسه ، نه جنسیت : . گر هنرمند ز اوباش جفایی بیند تا دل خویش میازارد و درهم نشود سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود .


پاسخ آنجلینا جولی به فرج‌الله سلحشور
(طنز)
چند روز پیش، روز شنبه ۲۳ مهر، آقای فر...
ج‌الله سلحشور در گفتگوی اختصاصی با «خبرگزاری کانون دانش آموزی ایران(پانا) » گفتند: «آمدن آنجلینا جولی به ایران اتفاق خوبی است برای سینمایی که «فاحشه‌خانه» است. این سینما باید هم برای ادامه فعالیت خود فاحشه بین‌المللی بیاورد.»( ظاهرا اصل مصاحبه در پانا حذف شده است.) نسبت به این اظهارات واکنش‌های مختلفی از سوی بازیگران و سایر دست‌اندرکاران سینمای ایران صورت گرفت و هر کس به نحوی صحبت‌های ایشان را مورد انتقاد قرار داد (برخی از این انتقادات ) تا این که ایشان عقب‌نشینی کردند و گفتند:«من با صحبت‌های خودم قصد داشتم که نسبت به دعوت آنجلیا جولی به ایران واکنش نشان دهم و بگویم که سینمای ایران هرزه‌خانه نیست.»(منبع ) او هرچند از بازیگران زن ایرانی معذرت خواهی کرد اما همچنان هرزه و فاحشه بودن آنجلینا جولی را مورد تایید قرار داد و صهیونیست بودن را هم به صفت‌های پیشین افزود. آنجلینا جولی امروز صبح نامه‌ی سرگشاده‌یی خطاب به ایشان منتشر کرد که در خبرگزاری‌های مختلف امروز انعکاس پیدا کرد. ترجمه‌ی آن را با کمی دخل و تصرف در ادامه می‌آورم:

آقای سلحشور عزیز،
متن ترجمه‌ی شده‌ی سخنان شما را در باره‌ی خودم و سینمای ایران خواندم و بسیار متاسف شدم. من آشنایی زیادی با سینمای ایران نداشتم. قبلا نام‌هایی مانند امیر نادری، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، رخشان بنی‌اعتماد… و تنی چند را شنیده بودم و موفق به دیدن برخی از آثار سینمایی ایشان شده بودم اما افتخار آشنایی با شما را نداشتم حرف‌های شما مرا واداشت تا در مورد سینمای ایران بیشتر تحقیق کنم و این به قول شما حکایت همان عدوی ست که سبب خیر می‌شود. در تحقیق من از سینمای ایران با نام میرزا ابراهیم‌خان صحاف‌باشی آشنا شدم که جهان‌گردی روشنفکر بود و نخستین پرزکتور را به ایران آورد و اولین سینما را در ایران تاسیس کرد. او سفرنامه‌یی دارد. در مقاله‌یی خواندم که در سفرنامه‌اش ماجراهای مختلفی از لندن آن سال‌ها، اواخر قرن نوزدم، نقل می‌کند و از جمله می‌نویسد:« (نقل به مفهوم) دو ثلث زنان لندن فاحشه‌اند و یک ثلث دیگر هم چنین‌اند اما نمود ندارند.» احتمالا به این دلیل او زنان قرن نوزدهمی لندن را فاحشه می‌دانسته است که با مردان دست می‌داده‌اند، لبخند می‌زندند و گاه بدون کلاه و روسری در معابر عمومی دیده می‌شدند و از نظر او این‌کارها را فقط زنان فاحشه انجام می‌داند.(شرح حال خواندنی میرزا ایراهیم خان صحاف‌باشی ) به هر روی این‌گونه که پیداست امروز نیز بعد از صد و اندی سال شما هم ملاک‌تان برای فاحشه خواندن و هرزه نامیدن دیگران همین «آزاد بودن» است و من خوشحال هستم که شما مرا با این تعبیر و تفسیر «هرزه» می‌نامید و اگر سینمای ایران را «فاحشه‌خانه» می‌خوانید درواقع دارید از این سینما تعریف می‌کنید و اگر بخواهیم حرف شما را برگردانیم به سخن دنیای پیشرفته «فاحشه‌خانه» می‌شود «خانه‌ی آزادی‌خواهان» و من قبول دارم برخی از زنان سینمای ایران زنان آزاده و آزادی‌خواهی هستند که در منظر شما «هرزه» دیده می‌شوند.
اجازه بدهید مانند دوستان‌تان شما را حاج فرج صدا کنم و بگویم حاج فرج عزیز شاید شما ندانید اما من دختری به نام زهرا دارم که در اتیوپی به دنیا آمده است و من او را به فرزندخوانده‌گی قبول کرده‌ام و مانند سه فرزندی که از برد به دنیا آورده‌ام و مانند پسر کامبوجی و ویتنامی‌ام دوست‌اش می‌دارم. کمی دنیای خود را وسیع‌تر کنید بی‌شک چهره‌ی‌تان هم از این حالت عبوس نجات پیدا می‌کند و کمی زیباتر می‌شوید چهره‌ی زیبا مهم نیست و اینقدر از این که چهره‌ی زشتی دارید نسبت به زیبارویان حسادت نکنید روح زیبا نایب است وگرنه تا دلتان بخواهد یوسف و زلیخای زیباروی روی زمین به عمل می‌آید.
اگر ما هم مانند شما در دو قرن پیش زنده‌گی می‌کردیم «برد» شما را دعوت به دوئل می‌کرد و اگر فیلم «تروا » را دیده بودید حتما از این تهدید تن‌تان می‌لرزید و حتما بسیار خوش‌حال هستید که ما چند قرنی پیشرفته‌تر هستیم و مردان خود را صاحب زنان‌شان نمی‌دانند و شما را دعوت به دوئل نمی‌کنند. اما من شما را دعوت می‌کنم که با دیدی فراخ‌تر به زنده‌گی و انسان و تاریخ و جهان بنگیرید شاید از این بیماری ویران‌گر نجات پیدا کنید و چون «زلیخا» جوان و زیبا شوید.

با بهترین آرزوها
آنجلینا جولی ویت
۱۹ اکتبر ۲۰۱۱