جمعه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۵

از هر چه نامحسوس میترسم

«من از شبهای تاریک و بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ، از اینهمه روباه می ترسم»


نمی دانم چرا از گشت نامحسوس میترسم
و یا تنها میان اینهمه جاسوس میترسم

نه از شلاق و دشنه در کف نامرد میترسم
ولی از ضربه های کاری ملموس میترسم

اگر چه خواب را آرام میبینم شباهنگام
ولی از خواب ناآرام و ازکابوس میترسم

نمیترسم من از سرپنجه کفتارها اما
ز خوشرنگی و نرمی پر طاووس میترسم

ندارم باکی از بوسیدن لبها و پیشانی
ولی از دست بوسی یا که از پابوس میترسم

هراسم نیست ازخار گل رز، مطلقا اصلا
ولی از تیغهای کوچک کاکتوس میترسم

من از دندان تیز کوسه ها هرگز نمیترسم
ولی از چهره ی مرموز اختاپوس میترسم

هم از غرب و هم از شرق و هم از چین و هم از ماچین
هم از بدعهدی همسایه های روس میترسم

نمیترسم من از سرعت و یا از دنده ی بالا
ولی از ترمز و از دنده ی معکوس میترسم

نه از راه کویر جندق و خوروبیابانک
که از سرسبزیِ این جاده ی چالوس میترسم

ندارم ترس از مشتق و انتگرال لاینحل
ولی ازحل فرمول پر از سینوس میترسم

شدم از بحث اصلی دور و این هم صحبت آخر
چرا حاشا کنم از هر چه نامحسوس میترسم

س.ف.ع
#مسکین_الشعرا

یکشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۵

پای مداحان در نعلین روحانیان

پای مداحان در نعلین روحانیان
عبدالکریم سروش
بیان به نقل از زیتون - 15 آوریل 2016- 27 فروردین 95
این مقال مرثیه‌ای است برای جامعه‌ای که انقلاب خود را برای عدل و آزادی و بنام حسین و علی آغاز کرد و سپس کارش به اسلام فقاهتی رسید که جز زجر و زندان و تندخویی و ترشرویی در آن نبود و اسلام فقیهانه جا را بر اسلام عارفانه و حکیمانه تنگ کرد و اینک سرانجامی شوم‌تر یافته است و اسلام مداحانه تومار فقیهان را هم در نوردیده و مداحان بدل به هادیان ومتفکران قوم شده‌اند. زهی شومی، زهی محرومی….
گویا کبر سّن و کثرت اشتغال و وزیدن بادهای مخالف و نرفتن امور بر مراد و بر آمدن مخالفان و جفای صندوق های رای و حمله بیماری‌ها و نارسایی اعصاب و بی‌وفایی اصحاب و خوارخواندن برجام و خوردن زهر جام، ذهن و زبان رهبری را آسیب رسانده و صلابت و سلامتش را جّدا ستانده است. در طلیعه سال نو، واژه‌هایی چون نانجیب در خطاب به شیران محصور بیشه شجاعت و «خائن» در نسبت با هاشمی و سفارش‌هایی چون روانه کردن جوانان به بازار مداحان حکومتی به طلب معرفت، سخت ناخوش و ناصواب می‌نماید و جز دل جاهلان را نمی‌رباید.
به تازگی فرمان ظفرنشان رهبر جمهوری اسلامی شرف صدور یافته است که «مداحان» به تقویت بنیه فکری جوانان بپردازند ودشمن را در جنگ روانی شکست دهند و نگذارند که «باور به اسلام و باور به کار امدی نظام اسلامی» را ازمردم بستانند. (۱۱ فروردین ۱۳۹۵در جمع مداحان)
بطّالانی چون ازغدی و پناهیان و انصاریان و رشاد و… بس نبودند که حالا طبّالانی چون ارضی و کریمی و حدادیان و… هم از راه رسیده‌اند تا به توصیه رهبری قدر ببینند و بر صدر بنشینند و دین و هنر و فرهنگ را به سخره بگیرند
هیچگاه باور نداشته‌ام که «هر چه آن خسرو کند شیرین کند». اما این بار باور دارم که از آن فرمان خسروانه، خسرانی عظیم برخواهد خاست و خیانتی خطیر به فرهنگ و فضیلت خواهد رفت و انحطاطی ستبر و سهمگین قلب دیانت و روحانیت را نشانه خواهد گرفت.
مّداحان شعبان جعفری صفت (نه ذاکران محترم و مخلص مصائب اهل بیت رسول) که هیچگاه در جامعه دینی و در چشم مومنان حرمتی و منزلتی نداشتند، و در میانشان نانجیبان و فرومایگان کم نبودند و در نادانی و ناپاکی انگشت نما بودند وداستان‌های کژ رفتاری‌های اخلاقیشان بر سر زبان‌ها بود ودر هیچ حال و هیچ جا هیچ کس حتی مسائل شرعی ساده را از آنان نمی‌پرسید، گویی ناگهان به «حکم فلکِ گردان یا حکم فلک گردان» صحنه گردان معرفت و آموزگار فضیلت و رقیب روحانیت شده‌اند و رسالتی نوین یافته‌اند تابه جای عالمان راستین دست نجات از آستین هدایت بدر آورند و جوانان سرگشته‌ای را که غرقه دریای جهالت و بطالت و ضلالت شده‌اند به ساحل ثبات و سفینه سعادت برسانند و ایمانشان را از چنگال راهزنان برهانند!
زهی بخت و دولت، زهی جاه و مکنت!
شنیده و خوانده بودیم که:
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
خشک ابری که بود ز آب تهی
ناید از وی صفت آب دهی
اما نمی‌دانستیم که معجزه ولایت، ابر بی‌باران را هم پر آب، و ذات بی‌هستی را هستی بخش خواهد کرد، و طایفه‌ای بی‌علم و بی‌تقوا را که در مغازه مغز تهیشان جز چند بسته گاز آشک آور چیزی ندارند، ناگهان به معراج معرفت خواهد برد و از پستان‌های خشک و خسته‌شان، خروار‌ها شیر خردورزی خواهد دوشید.
نمی‌دانم بخت مداحان باز شده یا بخت از ملت ما برگشته است که این هیچکسان، کسی شده‌اند و دستگیری جوانان را بدست گرفته‌اند. هرچه هست «خواب گربه موش را گستاخ کرد».
وای بر روحانیت خاموش. وای بر دانشگاه خاموش. وای بر فرهنگستان خاموش.
بطّالانی چون ازغدی و پناهیان و انصاریان و رشاد و… بس نبودند که حالا طبّالانی چون ارضی و کریمی و حدادیان و… هم از راه رسیده‌اند تا به توصیه رهبری قدر ببینند و بر صدر بنشینند و دین و هنر و فرهنگ را به سخره بگیرند و به ارشاد خلایق بپردازند و جواب شبهات غربیان را بدهند و غبار ناباوری را از جان جوانان بیفشانند!
کجاست مولانا و کجاست فریادهای جگرشکافش بر سر این «زّراقان گیج بی‌وقوف»:
لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار
بانگ طبلش رفته اطراف دیار
سبطی‌اند این قوم گوساله پرست
بر چنین گاوی همی مالند دست
آیا پسندیده‌تر نیست که رهبری از این پس کمتر سخن بگویند و ازین خطاهای عظیم که بر زبانشان رفته و کارنامه ولایت را سیاه کرده در پیشگاه ملت پوزش بطلبند یا توضیحی در خور دهند تارفع شبهه شود و بصیرت و نجابت رهبری مطعون و مخدوش نگردد؟
شاید طایفه‌ای گستاختر از این مداحان سیاسی نیافته‌اند که حاضرند به امر و اشاره حکومتیان و چون عَمله َسفله استبداد دینی، با روحانیان اصیل و مراجع موقّر در آویزند و بستیزند و بی‌آبرویی و ناسزاگویی کنند
بر نگارنده بدرستی معلوم نیست که اقبال رهبری به جامعه مداحان برای چیست؟ همه می‌دانند که نقش این قوم هیچگاه تغذیه عقل نبوده بل همواره تحریک عواطف بوده است. در مجالس عزا و شادی آیینی، وقتی خطیب روحانی بر منبری می‌رفت و با صدای نرم و ملایم قصه‌های معقول و منقول و یاجوج و ماجوج می‌گفت و ذهن مستمعان را بخواب می‌برد، آنگاه نوبت مداحان می‌رسید تا با صدای بلند چشم خواب آلودگان را پر آب و دامنشان را پر ثواب کنند.
حالا چه شده است که از این زیرنشینان عَلَمِ روحانیت که هنری جز آتش زدن به جگر شیعیان ندارند، خواسته‌اند تا جا را بر خواجگان خود تنگ کنند و پای تملک در نعلین سیادت آنان فرو برند؟ چرا؟
شاید طایفه‌ای گستاختر از این مداحان سیاسی نیافته‌اند که حاضرند به امر و اشاره حکومتیان و چون عَمله َسفله استبداد دینی، با روحانیان اصیل و مراجع موقّر در آویزند و بستیزند و بی‌آبرویی و ناسزاگویی کنند و آنان را با دشنام و دروغ و افترا از میدان بدرکنند و پاداش‌های کلان بستانند (ذاکران مخلص اهل بیت حکمی دیگر دارند)
یکی کرده بی‌آبرویی بسی
چه غم دارد از آبروی کسی
شاید در جمهوری اسلامی، افسوسمندانه، دوران دین ورزی عارفانه وحکیمانه پاک بسر آمده و قرار است جای خود را به دین ورزی مداحانه بدهد که در آن نه از فکر نشانی هست و نه اخلاق. چرا باید جوانان مومن انگشت در چشم تعصب کنند و تعبد و تقلید را فرو گذارند و سوالات سخت بپرسند وحکومتیان را به کلفت افکنند؟ بهتر نیست پای منبر مداحان حکومتی بنشینند و شعری زمزمه کنند و چنگ و ناخنی بر سر و سینه زنند و اشکی بریزند و صفای دلی حاصل کنند و به امامان توسل جویند و گناهان خود را بخشوده انگارند و دشنامی به فتنه گران دهند و وجدان مشّوش و معذّب را آرامشی بخشند و رشته ارادت و اطاعت خود به رهبری را محکم ترکنند و از تجاوز‌ها و تبعیض‌ها نپرسند و همه چیز را حمل به صحت کنند و ماجراهای سیاسی و قضایی را کش ندهند و دماغ را چنان به تنبلی عادت دهند که سستی و سخافت سخنان امامان جمعه را در نیابند و لای هیچ کتابی جز کتب نوحه و زیارات و رساله عملیه را باز نکنند و از جراید فقط رسالت و کیهان بخوانند تا رسالت کیهانی خود را به جای آرند؟ بر چنین مریدانی حکومت کردن البته بسی آسان‌تر است تا بر دلیران و نقادان و حق طلبان. چه کسی گفته است حکومت دینی­ فقهی میسر و موفق نیست؟ حکومت دینی بر جامعه‌ای بسته و برعامیان و مقلدان البته موفق است. و مداحان گولِ گول پرور، بهترین صدا و سیمای این چنین حکومت‌اند.
این شعبان‌های جعفری و مداح‌های رهبری از موفق‌ترین تولیدات جمهوری اسلامی‌اند که سال هاست به دقت از میان جوانان گلچین می‌شوند و پس از تربیت و تمشیت به عرصه رقابت با خطیبان و عالمان گسیل می‌شوند و با مغزی تهی و دهانی پر به خدمت استبداد در می‌ایند و زیر نام شهیدان و قدیسان خرافه می‌پراکنند و یاوه می‌سرایند و مدح قدرت و بسط جهالت می‌کنند و سقف معیشت بر ستون خرافات می‌زنند و دست در دست نیروهای ولایی و خودسر، خونریزی و خانمانان سوزی می‌کنند. جنبش سبز را همینان سرخ کردند واینک هم عَلمِ «فتنه ستیزی» بر دوش دارند و ترویج خشونت و تبلیغ قساوت می‌کنند و فاسد‌ترین حاملان جهل مقدس و مرکّب‌اند.
جنبش سبز را همینان سرخ کردند واینک هم عَلمِ «فتنه ستیزی» بر دوش دارند و ترویج خشونت و تبلیغ قساوت می‌کنند و فاسد‌ترین حاملان جهل مقدس و مرکّب‌اند.
فرستادن جوانان به درِ خانه این مزّوران مزدور مدلولی جز تحقیر معرفت و تمسخر فضیلت نخواهد داشت. برای فرهنگ این کشورآینده‌ای تاریک‌تر ازین متصّور نیست که این اولاد بیداد و استبداد از اینکه هستند پروار‌تر شوند و چون ابری سیاه، آفتاب دیانت و معنویت را در خسوف برند. اگر مصلحت استبداد درتحمیل و تقویت اینان است، مصلحت علم و آزادی ومعنویت و روحانیت درکوبیدن و روبیدن آنان است. استبداد را درین خیانت فرهنگی ناکام بگذاریم و رو به عالمان راستین آریم!
اگر سیاست ما عین دیانت ما ودیانت ما عین سیاست ماست اینک این دیانت ماست تا سیاستمان چه شود و چه باشد.
***
براستی انتظار همه چیز را می‌کشیدیم جز این قهقهرای فرهنگی و قانقاریای اخلاقی را. جای آنست که خون موج زند دردل لعل… آیا باز هم می‌توان به خود دلداری داد که «رو شکر کن مبادا که از بد بتر شود»؟
عبدالکریم سروش
فروردین ۱۳۹۵


جمعه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۵

تنش آفرینی آقای خامنه ای





  سرمقاله راه توده 546     ا 

https://telegram.me/rahetudeh

سال تنش آفرینی آقای خامنه ای برای مردم ایران

همه شواهد نشان می دهد که انتخابات هفتم اسفند بزرگترین زمین لرزه در زیر پای قدرت در دوران اخیر ایران بوده است. واکنش های توام با ناامیدی و خشم و تندخویی آقای خامنه ای که از همان فردای انتخابات آغاز شد، نه تنها موقعیت وی را تقویت نکرده و نمی کند، بلکه به شکل معکوسی اعتراف به این واقعیت است که رای مردم علیه رهبری فردی ایشان بوده است. در واقع این خود آقای خامنه ای است که با سخنان و واکنش های شتابزده و عصبی، بیش از هر شاهد و دلیل دیگر، عملا نزد همگان رای مردم و انتخابات هفتم اسفند را به نماد رفراندومی علیه بیت رهبری تفسیر و تبدیل کرده است.   
واکنش های آقای خامنه ای به انتخابات هفتم اسفند در عین حال نشان می دهد که ظاهرا ایشان شیوه و روش دیگری برای اداره کشور، جز از این ستون به آن ستون کردن و ایجاد غوغا و جنجال های نوبتی در آستین ندارد. دوران رهبری ایشان در واقع دوران گذار از یک جنجال به جنجالی دیگر، از یک هیاهو، از یک تنش به تنش دیگر بوده است. یک روز ایشان در این 27 سال اجازه نداده که مردم ما در آرامش، در اطمینان به امروز یا امید به آینده زندگی کنند. یا باید در داخل درگیری ایجاد کند، یا در جهان، یا در منطقه، یا با رئیس جمهور مشکل دارد، یا با منتخبان مردم، یا حتی با منصوب خودش.


ایشان زمانی که رئیس جمهور بود تمام مدت را در قهر و آشتی و مخالفت با میرحسین موسوی و گلایه از آقای خمینی سپری کرد. رهبر که شد همین داستان ادامه پیدا کرد. ابتدا شعار تهاجم فرهنگی را علم کرد و عده ای را تحت عنوان مقابله با این تهاجم به خیابان ها فرستاد و کار کشور را به دست امثال ده نمکی و الله کرم سپرد. آن هم در دورانی که مثلا روزهای آرامش پس از جنگ و سازندگی لقب گرفته بود. در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، هشت سال را به تقابل با ایشان گذراند. از قتل زنجیره ای گرفته تا ماجرای کوی دانشگاه شروع شد تا چنگ انداختن سپاه بر همه اقتصاد و فرستادن جنگنده برای سرنگون کردن هر هواپیمای مسافری که در فرودگاه امام خمینی بر زمین بنشیند ادامه یافت. بقول آقای خاتمی هر هشت روز و نه روز یک بحران در کشور ایجاد کرد. بعد احمدی نژاد را بر سر کار آورد که در جنجال و بحران سازی از استاد و مرشد و حامی خود هم جلو زد و در دوره دوم ریاست جمهوری وی نیز با او درگیر شد و کار به قهر و خانه نشینی احمدی نژاد انجامید. سپس علیه رای مردم و انتخاب میرحسین موسوی کودتا کرد و جنجال های نوبتی و هر روزه فتنه و ریزش و رویش و جنگ نرم و براندازی و دیپلماسی تهاجمی را علم کرد و هر روز کشور را به یکسو کشاند. این اواخر هم ناگهان "انقلابی" شد و یادش آمد که با تدبیر و دیپلماسی میانه خوبی ندارد. از آخرین جنجال های نوبتی وی ماجرای جنگی کردن اقتصاد و ایجاد "قرارگاه" برای آن و "نفوذ" و سپس "لیست انگلیسی" در آستانه انتخابات هفتم اسفند بود. سال نو را هم با جنجال ماجرای موشک و صنایع موشکی و بی خیر و برکت بودن برجام شروع کرده است و اکنون باید منتظر جنجال های بعدی وی بود.
ایشان با آنکه هر بار از مردم شکست خورده و رای منفی گرفته، ولی دست بردار نیست. چه در زمان هاشمی رفسنجانی، چه در دوران خاتمی، چه در ماجرای حمایتش از احمدی نژاد و رای مردم به موسوی، چه در رای مردم به حسن روحانی و اکنون در انتخابات هفتم اسفند، در همه انتخابات ها، نامزدهای رهبر و کسانی که وی خواهان رای آوری آنان بود شکست خوردند. و البته برافروختگی ایشان از مردم و روش پرخاشگرانه وی هم ریشه در همین دارد.


هرچه هست ظاهرا بیت رهبری امورش بدون ایجاد جنجال و تزریق مداوم تنش به جامعه و کشور نمی گذرد و این در حالیست که واقعا مردم ما و کشور ما و اقتصاد ما پس از 27 سال رهبری تنش زای ایشان و پس از هشت سال حمایت از بی لیاقتی، آشوب، خیانت، فساد، غارت ثروت مردم در دوران احمدی نژاد، امروز بیش از هر زمان دیگر به تدبیر و امید و آرامش نیاز دارند.
آقای خامنه ای در سخنان نوروزی خود چنان به فقر و فساد و غارت گسترده در کشور اعتراف و از آن انتقاد کرد که اگر کسی گوینده این سخنان را نمی شناخت تصور می کرد نه رهبر یک کشور، بلکه فرمانده یک گروه مسلح ضد حکومتی که از فرستنده ای مخفی در کوههای پاکستان و افغانستان برنامه پخش می کند در حال سخنرانی است. ایشان بجای آنکه در پیام نوروزی دستآوردهای نداشته اش را به مردم شرح دهد و مسئولیتش را در بحران همه جانبه و کمرشکن سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بپذیرد و برای آینده به آنان جبران اشتباهات گذشته و شادی و امید وعده دهد، از وضع کشور به شکلی انتقاد می کند که گویا دولتی که دو سال است بر سر کار آمده باید پاسخگوی فاجعه 27 سال رهبری و دخالت وی در ریز و درشت امور کشور باشد.
سخنان اخیر آقای خامنه ای نشان داد که دوران وی به عنوان رهبر جمهوری اسلامی پایان یافته است. وقتی ما اطلاع داریم که در  دیدارهای نوروزی حکومتیان، اغلب زیر لب با هم زمزمه کرده اند "ایشان توان اداره کشور را ندارد و باید فکری کرد"، قطعا شرح جزئیات به گوش خودش رسیده است.


او از هم اکنون در جلد رهبر اپوزیسیون رفته است. ایشان، آقا مجتبی و کاسه لیسان بیت رهبری از حالا آینده را بدون خود تصور می کنند. به همین دلیل است که اپوزیسیون دولت روحانی و آینده شده اند. آقای خامنه ای آن زمان که آینده ای را در برابر خود می دید جز ایجاد تنش و درگیری و جنجال راه دیگری برای رهبری نمی دانست. اکنون که دیگر امید خود را به ادامه حیات از یکسو و دست به دست کردن قدرت به فرزندش، از سوی دیگر، از دست داده است رفتار و حرکاتش خطرناک تر و غیرقابل پیش بینی تر از قبل شده است. وی بجای آنکه منبع ایجاد آرامش و صلح و ثبات در جامعه باشد به عنوان منبع ایجاد تنش و جنجال و بی ثباتی عمل می کند. در واقع او خود با سخنان و رفتار خود بدانسو می رود که روحانیت و اکثریت مجلس خبرگان آینده را ناگزیر کند به وضع او رسیدگی و وی را مهار کرده و از کشور و مردم - یا لااقل نظام- در برابر خطرهای ادامه رهبری فردی وی حراست کند

پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۵

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﮐﻨﯿﻢ


ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺳﺮﯼ ﺧﻮﺭ ﻭ ﺣﻘﯿﺮ ﮐﻨﯿﺪ
ﺗﻤﺴﺨﺮﺷﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ،
ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻭ
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻫﻨﺮﺷﺎﻥ ﺁﺷﭙﺰﯼ ﻭ ﺧﯿﺎﻃﯽ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺑﻼﯾﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻥ ﻫﺎ
ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺑﺘﺮﺳﻨﺪ 
ﺗﺨﻢ ﺗﻔﮑﺮﯼ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﭘﺪﺭﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﮑﺎﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩﻫﻨﺪ 
ﮐﺘﺎﺏ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻗﻠﻢ ﻭ ﭼﮑﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﻣﻼﻗﻪ ﻭﺳﻮﺯﻥ ﻭ ﺍﻧﺠﯿﻞ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯿﺪ،
ﺑﺎ ﺟﻮﺍﻧﺎﻧﺸﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻔﺸﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻔﮑﺮﺷﺎﻥ ﭘﯿﺶ ﺁﻥ ﻫﺎ 
ﻭ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﺪﺍ ﺑﻨﺎﻣﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﺎ ، ﻭ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺴﺘﯿﻢ 
ﻣﻦ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﮕﺬﺭﺩ 
ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ 
*
*
*
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﮐﻨﯿﻢ
وینستون چرچیل

یکشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۵

اتوبان جلال!



هر گاه از بزرگراه شیخ فضل الله نوری وارد اتوبان جلال می شوم بی اختیار یاد خطای تاریخی جلال آل احمد می افتم!
جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل الله نوری چنین نوشته است: "به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد."
این نتیجه گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب های درسی به خورد دانش آموزان این مملکت می دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل الله را به گردن غرب زدگان می اندازند بگذریم که خود واژه غرب زدگی نیز اصطلاحی "من در آوردی" و تعریف نشده است که می توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند. این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته ی مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدار شناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می کرد!
داستان شیخ فضل الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل الله که در ابتدای انقلاب مشروطه در کنار سید عبدالله بهبهانی و سید کاظم طباطبایی قرار داشت بعدا با سید عبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه خواهان را مهدورالدم خواند!
محمد علی شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می دید از فتوای شیخ فضل الله و چند تن از امام جمعه های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه خواهان بود که شیخ آنها را مهدورالدم خوانده بود.
کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم " غرب زده ها" نقش اصلی را نداشتند بلکه این ماجرا توسط خود روحانیون کارگردانی می شد!
۱ - مکاتبات بین سید عبدالله طباطبایی و سید کاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف (معروف به آیات ثلاث) در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل الله نوری را "مفسد" اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل الله امضای آیت الله العظمی محمد حسین نجل میرزا خلیل، آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی و آیت الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد!
۲- قاضی دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد "شیخ ابراهیم زنجانی" بود. این مرد ۲۰ سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود!
             *                *                 *
این که اعدام شیخ فضل الله نوری اقدامی غلط بوده یک مساله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است. بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت های اجتماعی بیمار می شود.
چندی پیش دیدم که "نهاد کتابخانه های عمومی کشور" کتابی با عنوان "سر دار" به قلم نوه شیخ فضل الله نوری در تیراژ یکصد و پنجاه هزار نسخه چاپ کرده است. گرچه زیر عنوان کتاب آمده است که این کتاب "گزارش تحلیلی از بر دار رفتن آیت الله شیخ فضل الله نوری" است اما کتابی است برگرفته از خاطرات نزدیکان و مریدان شیخ که توسط نوه ایشان نوشته و در سال ۱۳۵۵ منتشر شده است. این که چنین کتابی با این شدت یکسونگری پس از گذشت حدود ۴۰ سال در تیراژی صد برابر تیراژ متعارف کتاب در ایران توسط یک نهاد دولتی چاپ شود و به رایگان در کتابخانه های کشور توزیع شود دیگر خطای فردی مرحوم جلال آل احمد نیست بلکه یک حرکت سازماندهی شده است.
جالب اینجاست که با وجود این که در دو جای این کتاب اشاره شده که عکسی از صحنه بردار شدن شیخ فضل الله موجود نیست و عکس های موجود جعلی هستند باز هم طرح این کتاب منقوش به عکس جعلی صحنه بردار کشیده شدن شیخ فضل الله است!
چگونه انتظار داریم ملتی که تاریخ خود را نمی داند تصمیمات درست بگیرد؟!

پی نوشت ها:
۱- برای شناخت بیشتر افکار احمد فردید و جلال آل احمد پیشنهاد می کنم کتاب "هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید" به قلم محمد منصور هاشمی از انتشارات کویر را بخوانید.
۲- شرح تحلیلی ماجرای بردار شدن شیخ فضل الله نوری را از کتاب "تاریخ انقلاب مشروطیت ایران" به قلم دکتر مهدی ملک زاده - انتشارات علمی
 بخوانید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

جمعه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۵

داعش، محصول اضمحلال تمدنی مسلمانان، سعید بشیرتاش

داعش، محصول اضمحلال تمدنی مسلمانان، سعید بشیرتاش
سایت گویا نیوز
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/04/210370.php
جوامع مسلمان در پاسخ به انحطاط خود و با پس زدنِ دوره‌ی کوتاهى از مدرنیزاسیون که ارزش‌هاى بنیادین آنها را زیر سؤال برده بود، اکنون به فکر بازگشت به دورانى هستند که به نظرشان دوران پرشکوهشان بوده؛ یعنى صدر اسلام. این همه‌ى پاسخی است که جوامع مسلمان به مسئله‌ی انحطاط تمدنی خود و در رویارویی با تمدن غرب توانسته‌اند بدهند 

مصاحبه‌ی نگام با سعید بشیرتاش
* قرار بود درباره بحران پناهجویان به اروپا صحبت کنیم که گره خورد به حادثه بروکسل. بحران پناهجویان جدید است اما مثلآ عبدالسلام فرانسه را غلیظ حرف می زده و زاده پاریس بوده. فکر می کنید ریشه مشکل کجاست؟ 
-
مهاجرت و پناهندگى همیشه وجود داشته، اما این سیل بزرگ و روزانه پناهندگان که به درستى "بحران پناهجویان" نام گرفته و حوادث تروریستى در کشورهاى غربى، از جمله حادثه‌ی بروکسل، یک نقطه مشترک دارند و آن هم اسلامگرایى است. مثلا در مورد بحران سوریه که باعث مهاجرت گسترده‌اى از مردمان آن کشور شده، می‌توان عوامل متعددى را در به وجود آمدنش دخیل دانست. در مورد حوادث تروریستى اروپا نیز عوامل مختلفى دخیل هستند. نقطه مشترک هر دو بحران پناهجویى و تروریسم، اسلامگرایى است.
درست است که عبدالسلام در اروپا و نه در یک کشور اسلامى به دنیا آمده، اما اسلامگرایى افراطی در جوامع مسلمان اروپا هم به شدت گسترش یافته است. بر اساس برخى آمارهاى غیررسمى، چندصد نفر از مسلمانان بلژیک براى جنگ و کمک به نیروهاى داعش به سوریه رفته‌اند. اکثر آنها هنگام بازگشت به بلژیک یک تروریست بالقوه هستند. در مورد علل گسترش اسلامگرایى در بلژیک و اروپا باید دو مسئله را بررسی کرد که با وجود اشتراکاتی، مستقل از یکدیگر هستند:
یکی رادیکالیزاسیون اسلام است. من در اینجا به اینکه اسلام واقعى چیست کاری ندارم. تنها می‌توانم ببینم که اسلامِ مادربزرگهای‌مان با اسلام مجاهدین و شریعتى و جمهورى‌اسلامى متفاوت بود. همانطور که اسلام آیت‌الله بروجردى و آیت‌الله خویى با اسلام خمینى، و اسلام الازهر با اسلام داعش متفاوت است. برخی مى‌گویند اسلام در بحران است. اما برخی از متولیان دین، از جمله رهبر جمهوری‌اسلامی و شاید اکثر مراجع قم، اسلام را در بحران نمى‌بینند، بلکه به نظرشان الان دوران بیدارى و شکوفایى اسلام است. اسلامگرایان افراطى سنى هم همین نظر را دارند.
فارغ از این نظر که اسلام در بحران هست یا نیست، اما می‌توانیم ببینیم که جوامع اسلامى در شرایط ماورای بحران هستند. اگر قرار بود صدوپنجاه سال پیش در مورد جوامع مسلمان نظرى بدهیم، شاید بهترین واژه، واژه‌ى انحطاط بود، اما امروزه شاید واژه‌ی انحطاط نیز دیگرنتواند کاملا وضعیت این جوامع را توضیح دهد. جوامع مسلمان در پاسخ به انحطاط خود و با پس زدنِ دوره‌ی کوتاهى از مدرنیزاسیون که ارزش‌هاى بنیادین آنها را زیر سؤال برده بود، اکنون به فکر بازگشت به دورانى هستند که به نظرشان دوران پرشکوهشان بوده؛ یعنى صدر اسلام. این همه‌ى پاسخی است که جوامع مسلمان به مسئله‌ی انحطاط تمدنی خود و در رویارویی با تمدن غرب توانسته‌اند بدهند. از طرفی با این پاسخ به نوعی می‌پذیرند که تمدن کشورهاى اسلامى مضمحل شده و بحران پناهجویان، که به آن اشاره کردید، تنها نشانه‌اى از این اضمحلال است. آنها، با این رادیکالیزاسیون و این رفتار تهاجمى، تصور می‌کنند که دوباره به تاریخ برمى‌گردند و در ساختن آینده‌ی بشریت شرکت فعال خواهند داشت، اما واقعیت این است که آنها از روند تاریخ خارج شده‌اند و دیگر هیچ سهمی در ساختن تمدن بشری نخواهند داشت. مردمان کشورهاى اسلامى براى بازگشت دوباره به روند تاریخ، به یک انقلاب تمدنى نیاز دارند. یک انقلاب تمدنى که انسان را به جاى اسلام در مرکز بنشاند. تمدنى که بنیاد خود را با دین تعریف نکند.
دیگر اینکه ما شاهد اسلامیزاسیون رادیکالیسم نیز هستیم. سى سال پیش، یک جوان اروپایى که طغیان‌گر و ماجراجو بود و یا از جامعه‌اش خشمگین و یا ایده‌آلیست بود، مى‌رفت دنبال چه‌گوارا و سازمان‌هاى کمونیستى و حتى شاید سازمان‌هاى تروریستى کمونیستى. امروزه دیگر چنین رادیکالیسم و افراط گرایى‌اى مرده و تنها کالاى باقیمانده در این بازار اسلام است. براى همین هم درصدى از جوانان اروپایى که به سوریه مى‌روند و برای داعش مى‌جنگند، اروپایى‌تبارانى هستند که به این اسلام افراطی مى‌گروند. یک مثال: کارلوس، معروفترین تروریست دهه هاى هفتاد و هشتاد جهان که یک کمونیست بود، چند سال پیش در زندان مسلمان شد. او به خاطر احکام و شریعت اسلام مسلمان نشده، احتمال دارد که حتى نماز هم بلد نباشد بخواند، او به خاطر این مسلمان شد که تنها کالاى موجود در بازار براى تروریسم، اسلام رادیکالیزه است. جوانانى مانند عبدالسلام، که مدتى نیز به دلیل بزهکارى به زندان افتاده بود، ماجراجو و طغیانگر هستند و در محیطى زندگى مى‌کنند که اسلامگرایى افراطى هواداران زیادى پیدا کرده. حاشیه‌نشین بوده‌اند، مشکلات هویتى دارند و از جامعه خشمگین هستند. براى چنین افرادى اسلامِ رادیکالیزه مى تواند پاسخ خوبى به همه مشکلات احساسى، روانى و هویتى شان باشد.
* اساس تعاریف دمکراسی باید تغییر کند؟ راه حل کوتاه مدت اجرایی چیست که به تبعیض حقوق بشری هم نینجامد؟ 
-
اتفاقآ براى مبارزه با اسلامگرایى افراطى باید بر اصول دموکراسى و حقوق بشر تاکید کرد.هرگونه انحراف مهمى از اصول دموکراسى و حقوق بشر به معنی شکست دموکراسى در جنگ با اسلامگرایى افراطی است. این یک پدیده جهانى و فراملیتى است که اکنون همه‌ی جهان درگیر آن شده و پاسخ به آن نیز باید جهانى باشد. تا زمانى که در کشورهاى مبداء، یعنى کشورهاى مسلمان، تحولى اساسى صورت نگیرد این نوع از تروریسم ادامه خواهد داشت. در گام نخست نیز باید به جنگ در سوریه و عراق پایان داده شود.

در کوتاه مدت، ضمن مبارزه‌ی جدى با یکسان‌انگارى مسلمانان و اسلامگرایى، اروپا باید در نگاه خود به اسلامگرایى یک تحول اساسى ایجاد کند. اسلام یک دین است، اما اسلامگرایى دین نیست. اسلامگرایىِ افراطى یک ایدئولوژىِ مخوفِ ضدِ تمدنى است. با اسلامگرایى افراطی باید نه به عنوان مذهب که به عنوان یک ایدئولوژىِ تروریستى برخورد شود. اسلامگرایى افراطی داراى حقوق برابر با ادیان دیگر، از جمله اسلام، نیست. چنانکه در اروپا چنین برخوردى با نازیسم صورت گرفته، همین برخورد باید با اسلامگرایى افراطی نیز بشود. چنین برخوردى نافى و ناقض حقوق بشر و دموکراسى نیست.
* مشاهدات شما از واکنش مردم بروکسل به حادثه بمبگذاری فرودگاه و مترو این شهر چه بود؟
-
مردم در بهت و شگفتى هستند. ظاهرا همه منتظر بودند که اتفاقى بیفتد، اما در همان حال نمی‌خواستند باور کنند. الان این اتفاق افتاده و مردم احساس می‌کنند که ممکن است تکرار هم بشود. زن‌برادرِ صاحب ملک مطبم در بروکسل، در این انفجار کشته شد. او سه بچه‌ی ١١، ٧ و ٢ ساله داشت. از مسلمانان معتقدِ مراکشى‌تبار هم بود.
بر اساس آمار رسمى، ٢٣ درصد از جمعیت بروکسل را مسلمانان تشکیل مى‌دهند، اگر افراد غیرقانونى را نیز حساب کنیم، این آمار به راحتى از ٢۵ درصد فراتر مى‌رود. با توجه به اینکه اکثریت بزرگ این مهاجران را جوانان تشکیل مى‌دهند و معمولآ نسبت به اروپایی ها زاد‌و‌ولد بیشترى هم دارند، درصد جمعیت زیر ٣٠ سال مسلمان بروکسل به راحتى از ٣۵ درصد مى‌گذرد. در واقع بافت جمعیتى بروکسل به شدت دگرگون شده. اتفاقى که پس از دستگیرى صلاح عبدالسلام افتاد، بسیار نگران کننده بود: در حدود دویست تن از نوجوانان و جوانان مسلمان بروکسلى -که تقریبا همگى مراکشى‌الاصل بودند- در اعتراضى خودجوش به این دستگیرى با سنگ و بطری آب به خودروهاى پلیس حمله کردند. پرسش اصلى و نگران کننده این است که پایگاه اجتماعى اسلامگرایان افراطى در میان مسلمانان بلژیک تا چه اندازه است؟ و چگونه مى توان مانع از گرایش مسلمانان بلژیک به اسلامگرایى شد؟
* در ایران هم یک حکومت اسلامی بر سر کار است اما ایران به عنوان جزیره ثبات منطقه تمام معادلات دمکراسی به عنوان یک الگوی مفید و پیشرو را به هم زده.
-
مقایسه‌ی شرایط ایران با کشورهای دیگر و خصوصاً اروپا از اساس اشتباه است. در پاریس، در سن برناردینو و در بروکسل، تروریستها از خارج نیامدند. همگى داخل کشور زندگی می‌کردند. مهاجرانِ مسلمان تبار بودند. عملیات تروریستى در اینجا اصلآ کار دشوارى نیست. اینها در محله‌ی خودشان زندگى مى‌کنند، در خانه‌شان بمب درست مى‌کنند و می‌روند در مترو و اتوبوس و کوچه و خیابان خودشان را منفجر مى‌کنند و مردم عادی را به کشتن می‌دهند.
اگر بخواهیم با این برهانى که در پرسش شما هست کارآمدىِ یک سیستم را زیر سؤال ببریم، پس باید کره شمالى را کارآمدترین سیستم حکومتى جهان حساب کنیم. چرا که در ایران هر از چندى مثلآ در بلوچستان اتفاقات تروریستى یا مسلحانه رخ مى‌دهد، اما در هیچ نقطه‌ی کره شمالى در این چند‌ دهه بمبى منفجر نشده و ترورى صورت نگرفته است. تمامى تلاش اروپاییان نیز در این است که مبارزه با تروریسم به هیچ وجه به بهاى خدشه دار شدنِ ارزشهاى بنیادین دموکراسى‌ در کشورهای‌شان نباشد. اگرچه گاهى افرادى مانند ترامپ در آمریکا و راست افراطی در اروپا خلاف آن را پیشنهاد مى‌کنند. یک نمونه‌ی دیگر از کارآمدىِ مورد نظر در سؤال شما را شاید بتوان در سرزمین‌هاى اشغال شده توسط داعش دید. در این سرزمین‌ها، معمولا عملیات تروریستى‌اى نمى‌بینیم. داعش در جنگ است. اما اگر جنگ را در نظر نگیریم، شاهد هیچ‌گونه عملیات تروریستى‌اى در پایتخت آنها -رقه- نیستیم. در آنجا نه تنها بمبى منفجر ‌نمی‌شود و ترورى صورت نمى‌گیرد، بلکه حتى شاهد کوچکترین اعتراضى به حکومت نیز نیستیم. البته علتش را خوب مى‌دانیم.
عملیات تروریستى در شهرهاى اروپایى از درون و توسط شهروندان مسلمان‌تبارِ این کشورها صورت مى‌گیرد. در ایران همان کسانى که سینما را با تماشاگرانش آتش مى‌زدند، بانکها را آتش مى‌زدند و در رستوران‌ها و کافه‌ها بمب منفجر مى‌کردند؛ اکنون بر سر کار هستند. همین أقاى محسن رضایى مسئول گروه تروریستى منصورون بود که در رستوران خوان‌سالار تهران بمب منفجر کرد و عده‌اى از مردم را کشت. در نقطه‌ی مقابل، مخالفان جمهورى‌ اسلامى به مانند فداییان اسلام و گروه المنصورون اهل بمب گذارى نیستند.

اصولاً این تصور که امنیت می‌تواند بدون آزادى معنى داشته باشد، تصور غلطی است. امنیت تنها براى حفظ جان و مال نیست، امنیت براى حفظ آزادیهاى مشروع -légitime- انسان نیز هست. بخش مهمى از نیاز انسان به امنیت، حفاظت از این آزادی‌ها است. وگرنه سلول انفرادى امن‌ترین جاى جهان خواهد بود.
*آیا اراده جدی جهانی برای مقابله با تروریسم وجود دارد؟ یا حمله استانبول، اروپا را راضی می کند و حمله بروکسل، ترکیه را؟ با توجه به اتهام دو سویه تهییج کردها توسط غرب و حمایت از داعش توسط ترکیه.
-
دست کم در شرایط کنونى، نه اروپاییان کردهاى ترکیه را تهییج مى‌کنند و نه ترکیه داعش را حمایت مى‌کند. اینها شایعات رایج بى اساسی هستند. مگر مى‌شود که ترکیه داعش را حمایت کند ولى داعش در آنجا بمب‌گذارى کند؟ مى‌گویند در دورانی از جنگ سوریه، ترکیه چشم بر رفت و آمد داعش به سوریه بسته بود. این شاید تا حدودى درست باشد، همانطور که در دوره اى جمهورى اسلامى چشم بر رفت و آمد اعضاى القاعده به ایران بسته بود و حتى در دوره اى به القاعده‌ی عراق، که بعدها تبدیل به داعش شد، براى جنگ با آمریکا کمکهایى نیز مى‌کرد و در همان حال، نیروهاى شبهه نظامى شیعه‌ى طرفدار ایران در جنگ با القاعده‌ى عراق متحد آمریکا بودند. مى‌گویند که ترکیه از داعش نفت ارزان قیمت مى‌خرید. این هم درست است، همانطور که دولت اسد نفت از داعش مى‌خرید و اقلیم کردستان عراق اجازه‌ی انتقال نفت داعش به ترکیه را مى‌داد. اما در همان حال همه‌ی این‌ها در جنگ هستند. زمانى اسرائیل هم در جنگ ایران با عراق به جمهورى اسلامى اسلحه مى‌داد. اما در اینکه جمهورى اسلامى دشمن اسراییل است، شکى نیست. حالا اقداماتش به سود اسرائیل تمام مى‌شود یا نه، بحث دیگرى است. البته غرب از نیروهاى کرد سوریه در جنگ با داعش حمایت مى‌کند، ولى سازمان پ ک ک را در فهرست تروریستى خود قرار داده است. درست است که بخش سیاسى پ ک ک در اروپا پایگاه دارد و از اروپا نیز برنامه‌هاى تلویزیونى به سوى ترکیه پخش مى‌کند، اما سازمان مجاهدین خلق هم چنین وضعیتى دارد. اینها را نمی‌توان به عنوان حمایت حساب کرد. مسلما غرب نمى‌تواند سیاست دولت ترکیه در برابر کردها را تایید کند، اما کارى هم براى کردهای‌ ترکیه انجام نمى‌دهد.
در اینکه سیاست هاى غلط غرب و ترکیه و عربستان و قطر و ایران و دولت اسد همگى در قدرت یافتن داعش تأثیرگذار بوده است، شکى نیست. هر کدام از این کشورها هم منافع خاصى دارند. مثلا ترکیه ابتدا همه‌ی تخم‌مرغ‌هایش را در سبدِ سقوط اسد قرار داده بود. اما امروز نگرانى اصلى اش تشکیل دولت خودمختار کردستان سوریه است، در حالى که مسئله‌ی غرب این نیست. عربستان نگران نفوذ ایران در سوریه است، براى غرب -دست کم در شرایط کنونى- این مسئله در درجه اول اهمیت قرار ندارد. اکنون -و نه در اوایل جنگ سوریه- مسئله‌ی اصلى براى غرب تروریسم و بحران پناهجویان است. در دورانی از جنگ سوریه، غرب در پى قطع رابطه‌ی زمینى جمهوری اسلامی و حزب‌الله لبنان بود. مطمئنآ هیچ دولتى به اندازه‌ی دولت اسد از حضور داعش سود نبرده است. حضور داعش و النصره، غرب را میان دو گزینه‌ی بد و بدتر میان اسد و آنها قرار داده است و دلیل اصلى ادامه حکومت اسد بوده است. جمهورى اسلامى هم از وجود داعش و حتى بمب‌گذاریهاى داعش در اروپا سود مى‌برد. چرا که تبدیل به شریک اجبارى غرب در عراق و سوریه مى شود. اگرچه که بزرگترین رقیب و دشمن ایدئولوژیک داعش است. به یاد آوریم پس از اینکه در توافق آتش‌بس سوریه قرار شد که روسیه به جز جبهه النصره و داعش به دیگر نیروهاى مخالف دولت اسد حملات نظامى نکند، دولت روسیه حملاتش را به شدت کاهش داد و بخش بزرگى از هواپیماهاى نظامى اش را از سوریه خارج کرد. در واقع هر کشورى نابود کردن داعش را به شانه کشور رقیب مى‌اندازد. شاید در شرایط کنونی اروپا و آمریکا بیشترین سود را در نابودى سریع داعش داشته باشند. پس از بحران پناهجویان و حملات تروریستى پاریس و بروکسل، اروپا انگیزه و اراده‌ی لازم براى جنگ تمام عیار با داعش در خاورمیانه را به دست آورده، اما توان لازم براى آن را ندارد. غرب تنها زمانى توان لازم برای جنگ تمام‌عیار را خواهد داشت که آمریکا اراده کند. اوباما بر این باور است که مسایل خاورمیانه با حضور نظامى آمریکا نه تنها بهتر نمى‌شود که بدتر نیز مى‌شود. سیاست اوباما بر این اساس قرار گرفته که خود کشورهاى منطقه به تفاهم برسند و مسایل منطقه را حل کنند. آن موقع آمریکا نیز از آنها حمایت خواهد کرد.
* برخی تحلیلگران بحث احتمال ضرورت مذاکره با داعش در آینده را مطرح کرده اند. آیا به گفته معروف چرچیل بر سر منافع جمعی مذاکره با شیطان هم مجاز است یا این کار را نشانه ابتذال می دانید؟
-
در شرایط کنونی چنین بحثی مطرح نیست. البته از یک دید کلی، اگر مسایل را به صورت خیر و شر نگاه کنیم، مى توان آن را نشانه‌ی ابتذال دانست. ولی اگر شرایط خاورمیانه را خوب بشناسیم و گروه داعش را خوب بشناسیم و قرار به دخالت نظامى خارجی نباشد و شکست داعش توسط نیروهاى منطقه‌اى به سادگى و در میان‌مدت امکان‌پذیر نباشد، آنگاه موضوع مذاکره با داعش برای برخی کشورها مى تواند منطقى به نظر بیاید.
در افکار عمومى ایرانیان، حول مسئله‌ی داعش هاله‌اى از افسانه وجود دارد. عده اى داعش را آفریده‌ی اسرائیل و غرب مى‌دانند و عده اى نیز حامى اصلی داعش را عربستان مى‌دانند. از خود هم سؤال نمى‌کنند چرا عربستان سالیانه دهها تن از اعضاى داعش را اعدام مى‌کند و چرا داعش در شهرهاى عربستان بمب‌گذارى مى‌کند. یا از خود نمى‌پرسند که چرا البغدادى رسما خواهان سقوط دولت عربستان است و به آن دولت اعلام جنگ کرده است.
من از یک بلژیکى-فلسطینى اسلام‌شناس به نام منتصر الدعمه، که براى تز دکتراى خودش یک سال در کنار نیروهاى جبهه النصره در سوریه بود و شرایط عراق و سوریه را به خوبى از نزدیک مى‌شناسد، پرسیدم داعش چیست و داعشیان چه کسانى هستند؟ پاسخش بسیار ساده بود: “منشاء و رهبرى داعش عراقى است. داعشیان سنیان عراقى‌ای هستند که به نظرشان کشورشان توسط آمریکا و همدستى ایران و خیانت عربستان نابود شده.” به نظر آنها، شیعیان عراقى رافضی و از نوکرانِ ایرانِ عجم هستند و اکنون عراق در دستان ایرانِ رافضى و عجم قرار گرفته است. بعثى‌ها نقش اساسى در رهبرى داعش دارند. خشونت داعش هم خیلى براى آنها آزاردهنده نیست. نخست اینکه، این خشونت بیشتر دشمنانشان را هدف گرفته. دوم اینکه، آنها در دوران حاکمیت صدام حسین به خشونت خو گرفته اند. حمله‌ی نظامى آمریکا به عراق و جنگ سنیان با شبهه نظامیان شیعه این خشونت را عادى تر از پیش ساخته. حالا اینکه داعش احکام اسلامى مانند حجاب سفت و سخت اجبارى و شلاق زدن را در مورد مردمان سرزمین اش اجرا مى کند، خیلى هم در منطقه خاورمیانه شگفت نیست. آنها نیز مى‌توانند مانند برخی‌ها از اینکه زنانِ منطقه‌ى داعش حق رانندگى دارند و در جبهه‌هاى نبرد مى‌جنگند ولى زنان عربستانى چنین حقى را ندارند، به خود "مفتخر" باشند. هم‌چنین مى‌توانند به خود "مفتخر" باشند که حملات هوایى بزرگترین کشورهاى جهان، مانند آمریکا و روسیه و فرانسه و انگلیس هم نتوانسته آنها را از پاى دربیاورد. شهر بزرگى مانند موصل اکنون بیش از دو سال است که در تصرف داعش است. منطقه بزرگى در عراق و سوریه در تصرف داعش است و میلیون‌ها نفر در این سرزمین‌ها زندگى مى‌کنند. بخش بزرگى از مردمان این مناطق خودشان را به داعش نزدیکتراحساس مى‌کنند تا نیروهاى شبهه‌نظامى شیعه‌ی عراق یا دولت اسد.
داعش یک نوع اسلامگرایى افراطى در منطقه‌اى است که حکومت‌هاى لیبرال-دموکرات وجود خارجى ندارند. مفهوم حقوق بشر یک مفهوم بیگانه است. در این منطقه، اگر افغانستان را هم درون این منطقه حساب کنیم، دولت‌هایى نظیر طالبان و جمهورى اسلامى و آلِ سعود و صدام حسین حاکمیت داشته و دارند. غربی‌ها نیز تجربه‌ی این نوع خشونت‌هاى مذهبى در خاورمیانه را دارند. در اوایل انقلاب اسلامى تعدادى از همجنسگراها را اعدام کردند. دست کم دو نفر همجنسگرا را درون گونى قرار دادند و از کوههاى اطراف افسریه به پایین پرتاب کردند. تا همین اواخر تعدادى از زنان را سنگسار کردند. دست دزد را بریدند و حتى بر اساس قانون قصاص چشم از حدقه بیرون آوردند. براى غربی‌ها این خشونت‌ها با خشونت‌هاى داعش خیلى تفاوت ندارد. اما همین الأن جمهورى اسلامى یک پاى طرف مذاکره با غرب براى حل مسائل منطقه است و آمریکا به دنبال برقرارى روابط با جمهورى اسلامى است. طالبان هم تاحدودى چنین وضعیتى را دارند. هم غرب، هم ایران و هم روسیه در حال مذاکرات رسمى یا غیررسمى با طالبان هستند. گمان کنم که در چنین چهارچوبى باید پیشنهاد مذاکره را بررسى کرد. اگر داعش مى‌توانست پایتخت یک کشور خاورمیانه را فتح کند و مثلآ تمامی مرزهای جغرافیایی کشوری مثل عراق یا سوریه را به طور کامل در کنترل خود بگیرد، احتمال اینکه از سوی برخی کشورها به رسمیت شناخته شود و یا دست کم براى مسایل امنیتى و اقتصادى با آنها مذاکره کنند کم نبود. غربی‌ها به فکر حقوق بشر در منطقه نیستند و حتى امکان برقرارى حکومت‌هاى دموکرات در منطقه‌ى خاورمیانه را چندان واقعى نمى‌دانند؛ حالا چه ترامپ باشد، چه اوباما، چه کلینتون و چه جرمی کوربین . اولویت اصلى آنها مسئله‌ی امنیت غرب است. این خود مردم منطقه هستند که باید به فکر حقوق‌شان باشند.
* خواسته‌ی اتحادیه اروپا برای نگه داشتن پناهجویان در ترکیه تا چه اندازه منطقی و عملی است؟ و چشم انداز این وضعیت را به کدام سو می بینید؟
-
تا جایی که مى‌دانیم توافق اتحادیه اروپا با ترکیه بر سر پناهجویان با انتقادات زیادى از سوى سازمان‌هاى دفاع از حقوق بشر و حتى برخى از سیاستمداران اروپا روبرو شده و آن را نقض حقوق انسانى پناه‌جویان و حتى خلاف قوانین خود کشورهاى اروپایى دانسته اند. اما ادامه‌ی ورود گسترده‌ی پناه‌جویان -بیش از یک میلیون نفر در سال فقط براى کشور آلمان- مى تواند تبعات امنیتى و اجتماعى سنگینى بر روى این کشورها داشته باشد، سیستم تأمین اجتماعى این کشورها را زیر فشار قرار دهد و به تقویت راست افراطى در این کشورها منجر شود. به همین دلیل براى حل بحران پناه‌جویان، اروپا بر روی نقض حقوق بشر در ترکیه چشم بسته است، امرى که در نهایت به ضرر اروپا تمام خواهد شد. ضمن اینکه اگر بحران سوریه همچنان ادامه داشته باشد، جلوگیرىِ کامل از ورود پناه‌جویان به اروپا امکان‌پذیر نخواهد بود.

گمان می‌کنم که تمامى تلاش اروپا در شرایط کنونى برقرارى صلح در سوریه و عراق و شکست داعش است تا از ادامه‌ی بحران پناه‌جویان جلوگیرى شود و خطر تروریسم در اروپا نیز کاهش یابد. اینکه چه دولتى در سوریه بر سر کار باشد براى آنها مسئله‌ی ثانویه است. گمان کنم که آمریکا و روسیه هم از این موضع حمایت مى‌کنند. اما مسئله‌ی سوریه با وجود صدها گروه مسلح متخاصم به سادگى حل نخواهد شد، حتى با رفتن اسد و تشکیل یک دولت ائتلافى.