چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۵

مصباح یزدی: عقل مردم قاصر از پی بردن به فقیه افقه، اعدل، اعلم و اتقی





پرسش ها در خصوص اختیارات ولی فقیه و پاسخ های مصباح یزدی .:
س: آیا ولایت فقیه مستقیما توسط مردم انتخاب می شود؟
٭ ج: بدلیل اینکه عقل مردم قاصر از پی بردن به فقیه افقه، اعدل، اعلم و اتقی می باشد، ولی فقیه بصورت غیر مستقیم و از طریق مجتهدین تایید شده از طرف شورای نگهبان انتخاب می شود و لذا بصورت انتخاب غیر مستقیم مردم می باشد. البته اینها همه ظواهر امر است و الا انتخاب مستقیما توسط خداوند تبارک و تعالی انجام می شود و اوست که دلهای مجتهدین مجلس خبرگان را بسوی ولی فقیه می گرداند.
س: آیا ولایت فقیه محدودیت زمانی دارد (مثلا چهار یا پنج سال) یا مادام العمر است؟
٭ ج: بدلیل اینکه ولی فقیه نایب امام معصوم و منتخب و منصوب از طرف خداوند تبارک و تعالی است، نامحدود و مادام العمر است.
س: آیا ولی فقیه در مقابل سایرین پاسخگوست؟
٭ ج: خیر، ایشان فقط در مقابل خداوند تبارک و تعالی پاسخگوست و در مقابل سایر افراد غیر پاسخ‌ گوست.
س:آیا ولی فقیه برای مردم عادی نقد شدنی است؟
٭ ج:خیر همانگونه که عنوان شد عقل مردم عادی، قاصر از ورود به این مسائل است و اساسا مردم عادی حق ورود به سیاست را به این معنا ندارند.
س: آیا ولی فقیه از طرف سایر فقها نقد شدنی است؟
٭ ج: خیر، سایر فقها حق دخالت در حکومت را از حیث اینکه فقیه هستند ندارند و از این لحاظ فرقی با مردم عادی ندارند، لذا موضع سایر فقها و حتی مراجع نیز اطاعت است و ولی فقیه برای فقها نیز مثل سایرمردم غیر قابل نقد است.
س:آیا اعضا مجلس خبرگان رهبری یا رئیس آن میتوانند از رهبری سئوال نمایند؟
٭ ج: مجلس خبرگان رهبری مجرای تجلی و ظهور مقام عظمای ولایت است ولی در ادامه کار هر گونه نظارت به هر صورت باطل است و حتی نوشتن نامه به ایشان حرمت شکنی محسوب می شود چون همانگونه که گفته شد از ایشان نباید در مورد اعمالشان سئوال کرد.
نمونه این حرمت شکنی نامه اخیر آقای رفسنجانی (رئیس مجلس خبرگان رهبری) به مقام معظم رهبری بود، که شاهد بی پاسخ گذاشتن نامه از طرف مقام ولایت بوده ایم که خود بهترین جواب است.
س: اختیارات مقام عظمای ولایت محدود است یا نامحدود؟
٭ ج: مقام عظمای ولایت دارای اختیارات نامحدود است و می توانند در زمانی که لازم می بینند حتی واجبات شرعی مثل حج را نیز برای مدت محدود تعطیل کنند تا چه رسد به تصمیمات جزئی تر از قبیل عزل و نصب مقامات و ...
س: آیا اختیارات مقام عظمای ولایت به مکان خاصی ( مثلا یک کشور خاص) محدود می شود؟
٭ ج: خیر، اختیارات مقام عظمای ولایت هیچ قید مکانی ندارد و ایشان ولی امر مسلمین جهان هستند.
س: آیا قانون اساسی قیدی برای اختیارات مقام ولایت محسوب می شود؟
توضیح اینکه دریافتیم که اختیارات مقام عظمای ولایت در قید مکان و زمان خاص نیست، حال در خصوص قوانین وضع شده از طرف بشر (مثل قانون اساسی) چطور؟
٭ ج: خیر، آنچه در قانون اساسی در رابطه با اختیارات مقام عظمای ولایت آمده صرفا نمونه و کف اختیارات است و نه سقف آن و همانگونه که از عنوان ولایت مطلقه مشخص است، این ولایت، مطلقه بوده و در هیچ قید قانونی نمی گنجد و الا مطلقه نبود.
س: با توجه به دستور و تاکید قرآن کریم مبنی بر مشورت، آیا شورای فقها میتواند گزینه دیگری باشد؟
٭ ج: خیر، ولایت در ادامه رسالت و امامت بوده و در هر زمان مجرای فیض و عنایت الهی واحد است و لذا شورای فقها باطل است.
س: موضع ما در مقابل اوامر ایشان چه باید باشد؟
٭ ج: چون ایشان نایب امام زمان (عج) می باشند، موضع مردم عادی ما در قبال ولایت مطلقه، باید اطاعت مطلقه باشد و تفکر و سئوال در مورد عملکرد ایشان از وساوس شیطان است که باید به خداوند متعال پناه برد.
***


سه‌شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۵

فرق فلسفه، متافیزیک، الهیات، و علم


آمار ساختمان پلاسکو!

بعد از 6 روز از  فاجعه پلاسکو تو قرن ٢١ هنوز يه آمار دقيق ندادن
ولى از سال ٦١هجرى امار دقيق دارن كه
حبيب ابن مظاهر ٧٨ نفر
حر ٥٣ نفر
انس ابن حارث ٤٧ نفر
زهير ابن قين ٦٢ نفر را
به درک واصل كردن...!!!

همينطور جورى از جزئيات ميگن كه انگار تو صحنه حضور داشتن و شاهد بودن كى چى گفته چى پوشيده و ....

ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝ ﺩِﻩ ﺑﺎﻻ ﻏﻤﺸﺎﻥ ﮔﻨﺪﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﻢ"ﺍﺳﺒﺎﻥ" ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ, ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯼ "ﺍﺭﺑﺎﺏ" ﺷﺪﻧﺪ
 ﻓﺼﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮ"ﻣﺒﺎﺷﺮ" ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ "ﺑﯿﺴﻮﺍﺩﯼ"ﮐﻪ ﺩﻭ ﺧﻂ
ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ...
ﺣﺎﻝ ﺑﺎ ﺭﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﺎﺷﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ 
ﺁﺧﺮ ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﺀ ﺗﻮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ 
ﺷﻬﻮﺕ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﺰﻧﺪ ﭼﻨﮓ ﺑﻪ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﺎ
ﻧﻨﮓ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﺎ
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﺪﻩ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺗﻮ ﺩﺭﯾﻦ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ "ﺑﻠﻮﺍ" ﮐﺮﺩﯼ
ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ ﺟﻨﮓ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﻮﻫﻮﻡ ﻭ
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ؟
 ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﻭ ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ؟
ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻦ؟ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﻋﺸﻖ ﺷﺪ ﺣﺴﺮﺕ ﻣﻦ؟ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﮔﻠﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ؟ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺁﺯﺍﺩﯼ؟ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻭ ﻣﺒﺎﺷﺮ ﺧﻼﺀ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺍﺳﺖ 
ﻭ ﻋﺠﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﺩﻫﮑﺪﻩ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻫﺮﮐﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻮﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﻭﺿﺎﻉ 
ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﻣﻌﺘﺮﺿﯽ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺍﺳﺖ ...
ﺩﻩِ ﻣﻦ ﻫﻤﭽﻮ ﻋﺮﻭﺳﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺪﺭ
ﺗﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩ
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﺪﻩ
ﻧﻮ ﻋﺮﻭﺳﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽِ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻣﺪﻩ
ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝ ﺩِﻩ ﺑﺎﻻ ﻏﻤﺸﺎﻥ ﮔﻨﺪﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ,
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﺎﻧﯽ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻥ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ ...

#کانال_روشنگری_تفکرات_عمیق

دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۵

ویدیو اعتراض روستائیان استان اصفهان نسبت به بسیاری از زوایای رژیم



ویدیو
فریاد خشم تهی دستان ایران از رژیم جمهوری اسلامی


برای دیدن ویدیو کلیک کنید 

ساده‌ترین و ضروری‌ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند

ما تربیت نشدیم!
تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگ‌ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرف‌شنو باشیم، صبح‌ها به همه سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و

اما ساده‌ترین و ضروری‌ترین مسائل زندگی را به  ما یاد ندادند.

کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم

در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوه‌های نقد را به ما نیاموختند.

داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریکایی و برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳می‌گوید: «اگر می‌خواهید بدانید کشوری توسعه می‌یابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانه‌های آن کشور نروید. اینها را به‌راحتی می‌توان خرید یا دزدید یا کپی کرد. می‌توان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را پیش‌بینی کنید، بروید در دبستان‌ها؛ ببینید آنجا چگونه بچه‌ها را آموزش می‌دهند. مهم نیست چه چیزی آموزش می‌دهند؛ ببینید چگونه آموزش می‌دهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم‌پذیر، خطر‌پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت می‌کنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است

از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزی» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
آیا باید در جوانی یا میان‌سالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!

به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می‌کند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.

هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر می‌رویم و وقتی به خانه برمی‌گردیم، چند خط نمی‌توانیم دربارۀ آنچه دیده‌ایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیده‌ایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است.

جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم می‌گفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری می‌کردم تا بچه‌ها قبل از اینکه به نگاه‌های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند

می‌گفت: «کسی که به کلاس‌های طراحی می‌رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیق‌تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می‌رود تا در طراحی پیشرفت کند
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم.

انسانی که نمی‌‌تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشی‌های غارنشینان نشان می‌دهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.

من پدرانی را می‌شناسم که در آتش محبت فرزندانشان می‌سوزند و برای رفاه و آسایش آنان سر از پا نمی‌شناسند، اما تا دهۀ هفتاد یا هشتاد عمرشان ندانستند که فرزندانشان بیش از خانه و ماشین، به آغوش گرم او نیاز دارند و او باید آنان را لمس می‌کرد و می‌بوسید و دست محبت بر سر و روی آنان می‌کشید.
بسیارند پدرانی که نمی‌دانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازۀ یک‌بار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس نمی‌دهد.

در جامعه‌ای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل می‌بارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسئلۀ «حق و باطل» را به حقوق افراد گره نزنیم. عجایب را در آسمان‌ها می‌جوییم، ولی یک‌بار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشده‌ایم.

نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.


👤 رضا بابایی

متهم کردن مردم عادی - مورد سثوط ساختمان پلاسکو


نو
شته‌ای از رضا کیانیان در حال دست به دست شدن در شبکه‌های اجتماعی است که ادعا کرده در فاجعه پلاسکو همه ما مقصریم، چرا؟ چون در انتخابات شورای شهر به تخصص آدمها توجه نکردیم! عده‌ای هم کل فاجعه را فراموش کرده‌اند و چسبیده‌اند به آن چند نفری که سلفی گرفته‌اند یا در خیابان ازدحام کرده‌اند. واقعا چقدر فرد باید نادان باشد که ابعاد مساله را نبیند و نتواند میان مسائل اولویت‌بندی کند و مردم عادی را متهم قرار دهد. ابتدا چند نکته:

اول، از نظر قانونی مسئول تام و تمام بروز این فاجعه بنیاد مستضعفان است که مالکیت ساختمان پلاسکو را در دست داشته و در تمام سی و هفت سالی که از مصادره و غصب این ساختمان گذشته سر سوزنی به فکر ایمنی و نوسازی ساختمان نبوده‌است. همه افرادی که در ساختمان مستقر بودند صرفا سرقفلی ملک را اجاره کرده و از نظر قانونی مسئولیتی در قبال نوسازی آن نداشتند.

دوم، شهرداری تهران در پیشگیری از بحران کارنامه سیاهی دارد. حوزه شهرسازی شهرداری تقریبا هیچ فشاری به مالکان ساختمانهای تجاری و قدیمی برای نوسازی و ایمن‌سازی نمی‌آورد چون نمی‌خواهد رابطه مالی خود با آنها را خراب کند و البته شهردار عوام‌فریب هم نمی‌خواهد به عنوان عامل فشار به کسبه در اذهان عمومی شناخته شود. بخش عمده‌ای از مناطق مرکزی و تجاری شهر تهران همین وضعیت را دارند و معاونت شهرسازی شهرداری تهران رویکرد مشخص و قاطعی برای حل این مشکل ندارد. صرفا نامه می‌زنند و اخطار می‌دهند که رفع تکلیف کرده باشند.

سوم، شهرداری و دیگر نهادهای مسئول در مدیریت بحران هم کارنامه سیاهی دارند. مدیریت بحران سه لایه دارد، لایه اول اطلاع رسانی و مدیریت افکار عمومی است که در این بحران تکلیفش معلوم است. هنوز بعد از سه روز معلوم نیست تعداد افراد زیر آوار مانده چند نفر است و انبوهی از اطلاعات ضد و نقیض توسط منابع مختلف منتشر می‌شود. لایه دوم، امداد و نجات است که توسط آتش‌نشانی مدیریت می‌شود سازمانی که نه تنها از نظر تجهیزات و امکانات ضعیف است بلکه از نظر آموزش فرایندها و روالها هم بسیار عقب مانده است. من از نزدیک شاهد بوده‌ام چگونه بسیاری از نیروهای آتش‌نشان در رعایت اصول اولیه ایمنی سهل‌انگارند. حقوق کم و ضعف در آموزش و تمرین را هم به آن اضافه کنید. در همین چند روز می‌توان دید که آتش‌نشانی حتی به پلانهای تاسیسات ساختمان پلاسکو دسترسی ندارد. چگونه ممکن است آتش‌نشانی اسناد فنی ساختمانی که ریسک بالایی داشته را قبلا آرشیو نکرده‌باشد؟ مگر یکی از وظایف آتش‌نشانی شناسایی نقاط مخاطره‌ناک و آمادگی برای مواجهه با بحران در آن نقاط نیست؟ فیلمی از قالیباف در روز حادثه منتشر شده که با ژست مدیریت بحران در حال تقسیم وظایف برای مدیریت بحران است. فردی که کمی با این روالها آشنا باشد با دیدن این فیلم از عملیات امداد و نجات ناامید خواهدشد. در فیلم تنها چیزی که دیده می‌شود رفتار هیأتی و بی‌توجهی به تمام پروتکلها و روالهای متعارف امداد و نجات است. لایه سوم کنترل محدوده بحران و نرمال‌سازی شرایط است. یعنی مثلا فکری به حال خسارتهای مالی مردم زیان‌دیده کرد. خانواده‌های افراد متاثر از بحران را زیر پوشش حمایتهای مددکاری قرار داد، فضای تجاری منطقه را احیا کرد و از این قبیل. تقریبا یقین دارم هیچ کاری از این جهت انجام نشده و نخواهدشد. یعنی مثلا هیچ کسی الان به فکر انبوه کارگران روزمزد شاغل در این ساختمان نیست. حداقل کاری که می‌شد انجام داد شناسایی این افراد و پرداخت کمک بلاعوض (حتی اندک) است.

چهارم، در ساختمان پلاسکو و چند ساختمان مجاور آن در حدود پنج هزار نفر شاغل هستند. در هر زمان از یک روز کاری چند برابر این تعداد هم در معابر اطراف ساختمان در حال تردد هستند. وقتی آتش سوزی رخ داده طبیعی است همین آدمها ازدحام ایجاد می‌کنند. وقتی شهرداری و پلیس و مابقی سازمانها هیچ ساز و کار از پیش طراحی شده برای اطلاع ‌رسانی ندارند خیلی طبیعی است که بسیاری از افراد ذی‌خطر به محل هجوم بیاورند. ضمن اینکه اگر جمعین مانع امداد است پلیس ایران که در متفرق کردن و محدود کردن بیشتر از هر کاری مهارت دارد.

با توجه به این چهار نکته برای من قابل فهم نیست چرا باید مقصران اصلی را فراموش کرد و مردم عادی را هدف انتقاد قرار داد. من مخالف نقد عامه مردم نیستم. ولی در این مورد چنین کاری صرفا تغییر صورت مساله است. ضمن اینکه در این چهل سال، این مردم کجا آدم حساب شدند؟ کجا قدرت داشتند؟ کجا حق انتخاب داشتند؟ کدام رسانه آزاد، کدام نظام آموزشی مستقل و مدرن، کدام نهاد مدنی در این چهل سال به این مردم آگاهی داده، به این مردم اعتماد به نفس داده، به حق این مردم احترام گذاشته که از آنها انتظار رفتار مسئولانه و آگاهانه و قدرتمندانه دارید؟ البته برخی افراد (از جمله همین آقای کیانیان) به خوبی بلدند چگونه در جایی بایستند که نقد بی‌خطر کنند. جرات نقد قدرت ندارند و ترجیح می‌دهند هم ژست منتقد بودن بگیرند هم برای آن هزینه‌ای ندهند. طبعا این ژستها به کار چنین هنرپیشه‌هایی می‌آید. اما برخی هم صرفا برای آنکه موضعی گرفته باشند حرفی را می‌زنند که بسامدش خوشایندتر است. فعلا حمله به موجود بی‌دفاع و بی‌قدرت و منفعلی نظیر عامه مردم ژست قشنگتر و بی‌خطرتری است. بگذریم از اینکه اساسا عامه مردم مفهوم بی‌معنایی است و اغلب آنها که صدایی دارند خود را خارج از عامه می‌دانند و اتفاقا نقد عامه در شبکه‌های اجتماعی خیلی وقتها به انگیزه فاصله گرفتن از برچسب عوام بودن است


برگرفته از فیس‌بوک Nima N

شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۵

آتش‌نشان‌ها شهید نشدند و به آسمان‌ها عروج نکردند.

‏‎شهید و هاله‌ی نور را فراموش کنیم

واژه‌ی‌«شهید» و تصویر «هاله نور» تطهیرکننده‌‌ی‌ فساد و تباهی یک نظام تا بن وجود فاسد است. 

آتش‌نشان‌ها جانشان را به دلیل سومدیریت نظام فاسد از دست دادند. وقتی به زعم خود مقام شامخ و بلند و دور از دسترس با بار ایدئولوژیک «شهید» را دنبال نام این عزیزان «جان‌باخته» می‌آوریم ناخودآگاه عمق فاجعه‌ی سومدیریت و ناکارامدی مدیران یک جامعه از لحاظ تئوریک و عمل را فراموش می‌کنیم. 

زمانی بهتر می‌شود درک کرد که چه مصیبت و فاجعه‌ای اتفاق افتاده است که بدانیم این عزیزان نه با یک هاله‌ی نور به آسمان و پیش خدا! عروج کرده‌اند که زیر خروارها گل و با بدنی سوخته خواهند رفت و می‌شد که چنین نباشد. 

ایدئولوژی مذهبی این واژه‌ی «شهید» را خلق کرده و آن را مقدس ساخته تا جان آدمی را ناچیز بشمارد. این ایدئولوژی می‌خواهد بباوراند که در این عالم باورهایی وجود دارد که ارزش آن برتر از جان آدمی و این گوشت و پوست و استخوان است تا آدم‌ها به خاطر آن باورهای ناکجاآبادی بکُشند و کشته بشوند.

وقتی ارزش این جان را درک می‌کنیم که از شهادت و هاله‌ی نور و بهشت و حوری و غلمان فاصله بگیریم و به زندگی به عنوان یک اتفاق تکرارناشدنی نگاه کنیم. در این صورت است که با مدیریت و برنامه‌ریزی و تعقل کاری می‌کنیم که زندگی‌ها طولانی‌تر شود و ارزش جان آدمی افزون.

آتش‌نشان‌ها شهید نشدند و به آسمان‌ها عروج نکردند. آن‌ها قربانی نابخردی و سودجویی نظام سیاسی‌ای فاسد شدند. آن‌ها بدون این‌که بخواهند جان‌شان را از دست دادند.
یادشان همواره در دل ما زنده است!

بهزاد مهرانی

نامه استاد میردامادی (دایی رهبر) به آیت‌الله خامنه‌ای: تا شیرازه مملکت از هم نپاشیده به نصیحت‌ها گوش کنید

تا شیرازه مملکت از هم نپاشیده به نصیحت‌ها گوش کنید

اشتراک چهارشنبه, ۲۹ دی, ۱۳۹۵
چکیده :سیدحسین میردامادی، استاد بازنشسته الهیات دانشگاه فردوسی مشهد در نامه‌ای به رهبری با اشاره به رفتار آیت‌الله خامنه‌ای در پیام تسلیت برای مرحوم آیت الله هاشمی و همچنین حذف عبارتی در نماز میت هشدار داده است: آسید‌علی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل از‌هم‌نپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاری‌ها را جبران کنید. ...



سیدحسین میردامادی، استاد بازنشسته الهیات دانشگاه فردوسی مشهد در نامه‌ای به رهبری با اشاره به رفتار آیت‌الله خامنه‌ای در پیام تسلیت برای مرحوم آیت الله هاشمی و همچنین حذف عبارتی در نماز میت هشدار داده است: آسید‌علی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل از‌هم‌نپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاری‌ها را جبران کنید.

به گزارش کلمه، این پژوهشگر که دایی آیت‌الله خامنه‌ای نیز می‌باشد با تاکید بر اینکه «هنوز زمان، کاملا از دست نرفته و از آفتاب رو به غروب عمر شاید رشحه‌ای باقی باشد» به خواهرزاده خود توصیه کرده است که محبت، مدارا و رعایت کرامت انسانی و وفا به «آیین وفا و مهربانی» را جایگزین خشونت، کین‌کِشی، مظلوم‌کُشی و انحصارطلبی کند.

سیدحسین میردامادی همچنین در نامه خود با اشاره به نصایح آیت‌الله هاشمی در آخرین نماز جمعه خود، از وی خواسته است تا دیر نشده به حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد که هر سه از چهره‌های دلسوز انقلاب و مورد تایید امام علیه‌الرحمه بوده‌اند، پایان دهید و دستور آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، روزنامه‌نگاران و هواداران حقوق بشر، از زن و مرد، پیر و جوان، را که احیانا منتقد شما بوده‌اند و در زندان‌های طویل‌المدت به سر می‌برند و برخی مادران اطفال خرد‌سال هستند، صادر کنید.

وی در پایان نیز نوشته است: از حکم حکومتی خود‌ استفاده کنید و به دادگاه‌های انقلاب و نظامی و انتظامی و دادگاه ویژه روحانیت دستور دهید که از صدور احکام خشن و بر خلاف رضای خدا‌، مانند حکم ۲۰ سال زندان برای آقای شیخ احمد منتظری به صِرف انتشار فایل صوتی سخنان دلسوزانه مرحوم آیت‌الله منتظری پس از درگذشت ایشان (که شما خوب می‌دانید که مجتهدی جامع‌الشرایط و فقیهی عالیقدر بودند)، قویا دوری گزینند.

متن این نامه که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

بسمه تعالی

هفته گذشته رویداد تکان‌دهنده‌ای در ایران به وقوع پیوست، و آن درگذشت یکی از ارکان عمدۀ انقلاب اسلامی ایران، زنده‌یاد آقای اکبر هاشمی رفسنجانی بود. رویدادی که نه تنها ایران را دچار شوکه کرد، که جهان را تحت‌تاثیر قرار داد. بی‌تردید مبارزات مرحوم هاشمی رفسنجانی در زمان شاه و خدمات ایشان به انقلاب و کشور عزیزمان ایران بر هیچ کس از مطلعان پوشیده نیست و این روزها از زبان دوست و دشمن، موافق و مخالف، زیاد گفته شده است که اینجا جای تکرار آن نیست.

با این همه، نکته‌ای که ذهن مرا مشغول ساخته اما به خاطر تقیّه و سانسور کمتر در مورد آن سخن گفته شده است، رفتار دوگانه نظام و رهبری قبل و پس از درگذشت این مرد بزرگ است. پرسش این‌جاست: چرا در مورد آقای هاشمی رفسنجانی که به یقین می‌توان ادعا کرد فرد دوم انقلاب بوده است، چنین رفتاری روا داشته شد که همه می‌دانیم و نیازی به تفصیل نیست؟ به ویژه آنکه، از نظر تاریخی، در رابطه با برکشیده شدن و ارتقای شخص آقای خامنه‌ای –چنان‌که این روزها کرارا از زبان مرحوم هاشمی در رسانه‌های ایران پخش شده است- این نکات در خور توجه است: فراخواندن آقای خامنه‌ای از مشهد به تهران در بدو انقلاب و ورود ایشان به شورای انقلاب و امام جمعه شدن وی البته با کمک و پیشنهاد آیت‌الله العظمی منتظری و سلسله مراتب پیشرفت آقای خامنه‌ای در مسؤلیت‌های کلان تا رسیدن به جانشینی حضرت امام‌(ره) همه و همه با تاییدات و حمایت مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بوده است. ولی با این‌همه شاهد رفتار بی‌مهر و حذف آقای هاشمی از سوی نظام و رهبری بوده‌ایم، که اوج آن در ردصلاحیت آقای هاشمی بود، ردصلاحیتی که بدون دخالت و یا دست‌کم سکوت رهبر ممکن نبود.

باتوجه به اینکه آن مرحوم نسبت به آقای خامنه‌ای بارها و بارها اظهار عشق کرده بود و در عمل هم این واقعیت را به اثبات رسانید، گیرم که پس از وفات ایشان آقای خامنه‌ای گفته باشد من ۵۹ سال است با آقای رفسنجانی دوست بوده‌ام، با این که ما اختلاف دیدگاه‌هایی باهم داشتیم ولی اینها هیچگاه علاقۀ ایشان را نسبت به‌من کاهش نداد! ولی در عمل، ما ناظران بیرون از گود قدرت، این دوستی را یک‌سویه دیدیم. سؤال اساسی، حال، اینجاست که خودِ شما در قبال این‌همه حمایت‌ها و خدمات و علاقۀ آقای هاشمی رفسنجانی به نظام و رهبری چه رفتاری با ایشان داشتید؟ بگذارید برخی از این رفتارها را با هم مرور کنیم: حذف از امامت جمعه، کنارگذاشتن از ریاستِ خبرگان، ردصلاحیت در کاندیداتوری ریاست جمهوری سال ۹۲ که قطعا همه این موارد بدون اذن، اجازه و مشورت با رهبری و یا دست‌کم سکوت او صورت نگرفته است.

از این‌ها گذشته، در زمان حیات آقای هاشمی شاهد آزاد گذاشتن فضای رسانه‌های هتاک حکومتی و تریبون‌های نماز جمعه برای اهانت‌ها و هجمه‌ها و فشارها به ایشان بودیم. پس از وفات هم این بی‌مهری‌ها ادامه یافت، از جمله این که، بر آگاهان پوشیده نیست که مراتب علمی و تحصیلات حوزوی آقای هاشمی رفسنجانی بر آقای خامنه‌ای تفوق داشته (و یا دست‌کم مساوی بوده است)، و عنوان آیت الهی آقای هاشمی محرز بوده است (نشان به آن نشان که برخی از مراجع تقلید نزدیک به حکومت هم در پیام تسلیت از هاشمی به عنوان آیت‌الله یاد کردند)، با این حال می‌بینیم در بیانیه تسلیت رهبری از عنوان متضمّن تخفیفی مثل «حجه الاسلام» استفاده می‌شود که امروزه بر هر روحانی ساده منبر‌ی‌ و هر طلبه شرح لمعه‌خوانی هم تواند که اطلاق شود.

از همه مهم‌تر نماز میتی است که برای آن مرحوم خوانده می‌شود، از باب «اذکروا موتاکم بالخیر» (از درگذشتگان خود به نیکی یاد کنید)، خواندن این دعا که: «انا لانعلم منه الا خیرا» (ما جز خوبی از وی سراغ نداریم) در نماز میت مستحب است. اما دیدیم که حتی از قرائت این دعا هم برای درگذشته دریغ شد، گویا به خیر کثیر درگذشته هم اعتقادی نداشته‌اند، چنان‌که معاون فرهنگی قوه قضائیه هم، به خیال دفاع از رهبری افشای سرّ آشکار کرده و گفت که چون رهبری به خیر هاشمی اعتقاد نداشت، اگر این دعا را می‌خواند، کذب گفته بود!

در این مرحله، ذهن ناظران مستقل و منتقد بیرون از گود قدرت، به این واقعیت معطوف می‌شود که: همانگونه که در صحبت‌های رهبری مکرر نام خدا برده می‌شود و رضای خدا تکرار می‌شود، اگر با همۀ این تفاصیل بخواهیم از دایرۀ «حمل بر صحت» فراتر نرویم، آیا می‌توانیم در این برخوردها جایی برای خداوند و رضای او بیابیم؟ به قول لسان‌الغیب: «عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس / که وعظ بی‌عملان واجب است نشنیدن». اگر نبود آن تشییع میلیونی مردم، چه بسا دستگاه‌های تبلیغی نظام هم آن همه تجلیل نمی‌کرد از آن مرحوم.

برمی‌گردم به آن پرسش اولیه که چرا با این مرد محوری انقلاب، با این همه سوابق درخشان و کم نظیر‌، چنین رفتاری صورت می‌گیرد؟! برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بدانیم اصولا اختلاف دیدگاه‌های مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی با رهبری در چه مواردی خلاصه می‌شود؟ آیا آن آخرین نماز جمعۀ آقای رفسنجانی که نظام را به عطوفت و مدارا و «آیین وفا و مهربانی» نصیحت کرد و نیز مواضع ایشان مبنی بر درخواست رفع حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد و مطالبه ایشان در زمینه آزادی زندانیان سیاسی و روزنامه‌نگاران دربند که باشیوۀ کین‌کِشی و مظلوم‌کُشی نظام مغایرت داشت، موجب این اختلاف نبود؟ و یا اینکه مسئله محدود شدن دوره رهبری (مثلا ده‌ساله شدن آن) و شورایی‌شدن رهبری یا مخالفت هاشمی با کلمۀ «مطلقه‌» در ولایت فقیه موجب این اختلاف نبود؟

اما این برخوردهای حذفی، که سمّ مهلکی است در هاضمه انقلاب و اسیدی است پاشیده بر چهره انقلاب، دردا و دریغا که محدود به آقای هاشمی نمی‌شود. آقای خاتمی، «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند»، با آرای بالایی رئیس جمهور شد و حتی رأی مرحلۀ دوم آقای خاتمی به مراتب از آرای مرحلۀ دوم ریاست جمهوری خودِ آقای خامنه‌ای بیشتر بود (حتی اگر نسبت افزایش جمعیت به تعداد رأی‌دهندگان را هم لحاظ کنیم). آقای خاتمی با خلق و خوی استثنایی خود هرگز شنیده نشد که به مخالفین داخلی و خارجی خود از حدِ ادب و احترام فراتر رود یا تندی کند و ناسزا گوید، به ویژه تا هم‌اکنون نسبت به شخص رهبر در نهایت احترام موضع‌گیری داشته و در زمان تصدی مسؤلیت که به طریق اولی پاس احترام رهبری را داشته است. حال، با توجه به محبوبیت داخلی و بین‌المللی مثال‌زدنی آقای خاتمی و حرکت‌های اثرگذار بین‌المللی او مانند طرح و بسط نظریه «گفت‌وگوی تمدن‌ها» و مخالفت با نظریه هانتینگون مبنی بر «برخورد تمدن‌ها»، که از آقای خاتمی ماندگار شد و دنیا را به تحسین واداشت و برای ایران و جمهوری اسلامی آبرو و اعتبار جهانی جمع کرد، چه شد که علیرغم همه اینها و دستور به رعایت کرامت انسانی که در اسلام تاکید شده است و بر خلاف قانون مسّلم، ایشان ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الخروج و ممنوع از شرکت در تشییع شده است و چونان مجرمی تحت‌الحفظ و تحت نظر با ایشان رفتار می‌شود؟ و حتی در مراسم تشییع جنازه مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی، که همۀ آحاد مردم آزادانه در آن مشارکت گسترده‌ای داشتند، به ایشان اجازۀ مشارکت داده نمی‌شود و، از قرار مسموع، حتی وقتی حاج سید‌حسن آقای خمینی واسطه می‌شود که اجازه بدهند هنگام دفن در مرقد امام اجازه حضور آقای خاتمی داده شود، باز هم از بیت رهبری مانع می‌شوند؟ این از آن موقعیت‌های تراژیک و تناقض‌آلودی است که از یک‌سو به قولی «یضحک به الثکلی» (مادربچه مرده خند‌ه‌‌اش می‌گیرد)، و از سوی دیگر باید بر آن خون گریست.

در همۀ این رویّه‌های بدعت‌آمیز و خطرناک، آقای خامنه‌ای سکوت تأییدآمیز می‌کنند و مانع نمی‌شوند. در چنین وضعی، هزار «چرا؟» کم است از برای پرسیدن. آیا این بند و بست‌ها نه از آن رو است که آقای خاتمی برخوردار از محبوبیتی فراگیر است و مذاقی مستقل و مشیی منتقد دارد؟

در پایان خطاب به سید‌علی آقای خامنه‌ای عزیز برای چندمین بار به زبان خودمانی نصیحت می‌کنم که اگر نکنم حجت مسلم شرعی را فرونهاده‌ام و طیره (سبک‌سری) عقل را، که همانا «دم فروبستن به وقت گفتن» است، برای خود خریده‌ام: آسید‌علی آقای عزیز! تا دیرتر از این نشده و دوران شما پایان نیافته و شیرازه امور به کل از‌هم‌نپاشیده و مُلک و ملت از دست نرفته، مشی خود را تغییر دهید و این ناهنجاری‌ها را جبران کنید. هنوز زمان، کاملا از دست نرفته و از آفتاب رو به غروب عمر شاید رشحه‌ای باقی باشد. محبت، مدارا و رعایت کرامت انسانی و وفا به «آیین وفا و مهربانی» را جایگزین خشونت، کین‌کِشی، مظلوم‌کُشی و انحصارطلبی کنید و به نصایح دوست پنجاه و نه ساله مرحوم‌‌تان جناب آیت‌الله فقید هاشمی رفسنجانی در آخرین نماز جمعه‌اش و بسا کسان دیگر از جمله نصیحت‌های خیرخواهانه این جانب در پایان عمرم گوش فرا بدهید که جز رضای حق و آمرزش الهی و مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران و عاقبت به خیری برای شخص شما هیچ انگیزۀ دیگری در این نصایح در میان نیست. به حصر خانگی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد که هر سه از چهره‌های دلسوز انقلاب و مورد تایید امام علیه‌الرحمه بوده‌اند، هر چه زودتر پایان دهید و دستور آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، روزنامه‌نگاران و هواداران حقوق بشر، از زن و مرد، پیر و جوان، را که احیانا منتقد شما بوده‌اند و در زندان‌های طویل‌المدت به سر می‌برند و برخی مادران اطفال خرد‌سال هستند، صادر کنید؛ زیرا که خود شما در دیدار با دانشجویان صریحا اذعان کردید که بر خلاف نظر من اظهار نظر کردن و به من انتقاد کردن ایرادی ندارد و جرم محسوب نمی‌شود. از حکم حکومتی خود‌ استفاده کنید و به دادگاه‌های انقلاب و نظامی و انتظامی و دادگاه ویژه روحانیت دستور دهید که از صدور احکام خشن و بر خلاف رضای خدا‌، مانند حکم ۲۰ سال زندان برای آقای شیخ احمد منتظری به صِرف انتشار فایل صوتی سخنان دلسوزانه مرحوم آیت‌الله منتظری پس از درگذشت ایشان (که شما خوب می‌دانید که مجتهدی جامع‌الشرایط و فقیهی عالیقدر بودند)، قویا دوری گزینند.

حضرت حق، عاقبت همه ما را، از حاکم گرفته تا محکوم، ختم به خیر گرداند و وطن کهن ایران را از بلایا دور نگه دارد و مسلمانان را به مسلمانیِ نیک توفیق دهد.

مشهد مقدس _ سیدحسین میردامادی ٢٩ دیماه ۱۳۹۵

چهارشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۵

انشای یک دانش آموز، در مورد "پول حلال"



 نان حلال خیلی خیلی خوب است. من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم، مثل آقا تقی.
 آقاتقی یک ماست‌بندی دارد.او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد، حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد .

دایی من  هم کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد.
دایی‌ام می‌گوید: من ارباب رجوع را مجبور می‌کنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه می‌گیرم! داییم می‌گوید : تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی‌کند.
پول حرام بی‌برکت است.

 ولی پدرم یک کارگر است و من فکر می‌کنم پولش حرام است؛ چون هیچ‌وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم می‌آورد. تازه یارانه‌ها را خرج می‌کند و پول آب و برق و گاز را نداریم که بدهیم. ماه قبل، برق ما را قطع کردند، چون پولش را نداده بودیم دیشب میخواستم به پدرم بگویم:

کاش دنبال یک لقمه نان حلال بودی!!!!

یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۵

فریب خوردن از ریش بلند



گویند در عصر سليمان نبی، پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با  محاسن و ریش بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود. پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من نمیرسد. پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده کور و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
‼️چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد و گمان بردم كه از سوى او ايمن هستم!
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند..

#علامه_دهخدا