چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۴۰۲

نظر فروید در باره وجود خدا





خوب میشد اگر خدایی بود که دنیا را ساخته باشد و خیرخواه و مصلحت اندیش باشد، و دستورات اخلاقی در دنیا میبود و همچنین جهان پس از مرگ ..

ولی این یک واقعیت تکان دهنده است، که همه اینها دقیقا فقط چیز هایی هستند که ما "آرزو" داریم باشند، همه این موضوع خیلی مشخص بچه گانه است و با واقعیت کاملا بیگانه است، زمان که سپری شود، هیچ نمیتواند جلوی دلیل و تجربه را بگیرد و تناقض دین با هر دوی آنها ملموس است. 

ایده خدا یک دروغ نبود بلکه وسیله ای از ناخوداگاه بود که باید با روانشناسی رمزگشایی میشد، خدای شخصی (خدای دینی) چیزی جز یک مدل والای پدرگونه نبود. آرزوی چنین خدایی میتواند از حسرت کودکی برای قدرت محافظت و عدالت و زندگی بی پایان منشا گرفته باشد. 

خدا خیلی ساده بیرون افکنی این آرزوهاست که به خاطر حس بی پایان درماندگی، انسان میل دارد از او بترسد و او را "پرستش" کند 

مذهب به نوزادی انسان ها تعلق دارد، یک مرحله ضروری است از تبدیل بچگی به بلوغ ! 

ارزش های اخلاقی را ترفیع داد که برای جامعه لازم بود, حال که انسان به این سال ها رسیده است, باید مذهب را کنار بگذارد

زیگموند فروید


جمعه، تیر ۱۶، ۱۴۰۲

سرمقاله احمد شاملو ۱۳۵۸

 




سرمقاله احمد شاملو در اولین شماره نشریه کتاب جمعه در مرداد ماه ۱۳۵۸ (دقیقا شش ماه بعد از انقلاب ۱۳۵۷ و چهار ماه بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی) نشان دهنده عمق نگاه این روشنفکر و شاعر ایرانی و پیش بینی دقیق او از وقایعی است که سال های بعد تا امروز اتفاق افتاده است.

اولِ دفتر…
روزهایِ سیاهی در پیش است. دورانِ پر اِدباری که، گرچه منطقاً عُمری دراز نمی‌تواند داشت، از هم اکنون نهاد تیرۀ خود را آشکار کرده است و استقرارِ سُلطۀ خود را بر زمینه ای از نَفیِ دمُکراسی، نفیِ ملیّت، و نفیِ دستاوردهایِ مدنیّت و فرهنگ و هنر می جوید.

 این چنین دورانی به ناگُزیر پایدار نخواهد ماند، و جبر تاریخ، بدونِ تردید، آن را زیر غلتکِ سنگینِ خویش درهم خواهد کوفت. اما نسلِ ما و نسلِ آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بی گمان سخت کمرشکن خواهد بود؛ چراکه قشریونِ مطلق زده هر اندیشۀ آزادی را دشمن می دارند و کامگاریِ خود را جز به شر طِ  اِمحاء مطلقِ فکر و اندیشه غیر ممکن می شمارند. پس، نخستین هد فِ نظامی که هم اکنون می کوشد پایه هایِ قدرتِ خود را به ضربِ چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گام هایِ خود را با به آتش کشیدنِ کتابخانه ها و هجومِ علنی به هسته هایِ فعالِ هنری و تجاوزِ آشکار به مراکز فرهنگیِ کشور برداشته، کُشتار همۀ متفکران و آزاداندیشانِ جامعه است.

اکنون، ما در آستانۀ طوفانی روبنده ایستاده ایم. بادنماها ناله کنان به حرکت درآمده اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. می توان به دخمه هایِ سکوت پناه بُرد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا طوفانِ بی امان بگذرد. اما رسالت تاریخیِ روشنفکران پناه اَمن جُستن را تجویز نمی کند. هر فریادی آگاه کننده است. پس، از حنجره هایِ خونینِ خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث طوفان را اعلام خواهیم کرد.

سپاه کفن پوش روشنفکرانِ متعهد در جنگی نابرابر، به میدان آمده اند. بگذار لطمه ای که بر اینان وارد می آید نشانه ای هُشداردهنده باشد از هجومی که تمامیِ دستاوردهایِ فرهنگی و مدنیِ خلق هایِ ساکنِ این محدودۀ جغرافیایی در معرض آن قرار گرفته است.