دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۴۰۲

این حکومت دارد شکست می‌خورد چون کشور را هم مثل مجلس روضه اداره می‌کند یک‌ طرفه و تک‌ گویانه

✍️ محسن رنانی 

 این متن را منتشر می‌کنم :ا

تا به نسل جوانی که این روزها با یک دنیا امید، دست به اعتراض زده است (و به جای شنیده شدن و به رسمیت شناخته شدنِ اعتراضش، اغتشاش‌گر و فریب‌خورده‌ خوانده شد و با او به شدت برخورد و اهانت شد تا عصبی شود  و پرخاشگری کند تا بتوانند به‌ راحتی متهم و سرکوب و دستگیرش کنند) بگویم :

ناامید نشو، تو ظرف چند هفته، به اندازه ده ‌سال تحولات کشور را جلو برده‌ای. تا بداند علاوه بر دستاوردهای آشکاری که می‌بینیم و مهم‌ ترینش بیرون ریختن امید‌های وجودی جامعه است، در پشت جنبش او تحولات فکری و روانی مهمی، بویژه در بخش‌های خاموش و مردد جامعه، درحال شکل‌گیری است. 


ما برای ورود به عصر توسعه:ا

راهی جز این نداریم که با همه موانع سنتی شکل‌گیری «عقلانیت توسعه» خداحافظی کنیم. بنیادی‌ترین شرط توسعه هر کشور، که عقلانیت توسعه بر بستر آن شکل می‌گیرد، وجود مهارت گفت‌وگو یا هم‌شنوی؛ اول در بین نخبگان و سپس در بین عامه مردم است. اما در جامعه‌ای که «تقلید» و تمکین و سکوت و مدح و ارادت و دست‌بوسی و تقدس، قاعده مسلط است، هرگز روحیه و مهارت هم‌شنوی، پرسش‌گری و نقد شکل نمی‌گیرد.


پای منبر کدام روحانی، دیده‌اید که یک نفر پرسش کند و او نیز خود را موظف به پاسخ بداند؟ اصلا این حکومت دارد شکست می‌خورد چون کشور را هم مثل مجلس روضه اداره می‌کند : یک‌طرفه و تک‌گویانه.


تقلید از یک فقیه از جنس مراجعه به یک متخصص مثل پزشک نیست.پزشک نمی‌گوید؛ اکنون که مرا به عنوان پزشک انتخاب کردی، تو مرا اَعلَم از دیگران می‌دانی بنابراین از این پس در همه بیماری‌هایت باید به من مراجعه کنی و دیگر حق نداری سراغ پزشکان دیگر بروی.

پزشک نمی‌گوید حالا که آمدی سراغ من، از این پس هرگونه پول و وجوهاتی که می‌خواهی در امور پزشکی صرف کنی را یا باید به من بدهی یا با نظر من خرج کنی؛ و حتی وقتی بیمار نیستی باید بخشی از درآمدت را به من بپردازی. پزشک با بیمار گفت‌وگو می‌کند، به او اجازه پرسشگری می‌دهد و توضیح می‌دهد که بیماری او دقیقاً چیست و چرا این نسخه را برای او پیچیده است؛

اگر پزشک در تشخیص و تجویز خود خطایی بکند بعد از مدت کوتاهی آشکار می‌شود آنگاه بیمار می‌تواند برنامه ‌درمانی یا پزشک خود را عوض کند و مجبور نیست تا آخر عمر یک نسخه را دنبال کند و آسیب‌های احتمالی آن را متحمل شود.

پزشک با آمدن داروها و فناوریهای جدید برای تشخیص و درمان، از آنها استفاده می‌کند و پیوسته ابزارها و روش‌های خود را بهبود می‌دهد و به تجهیزات یا داروها و روش‌های درمانی گذشته خود دلبستگی و تعهدی ندارد و برایش مقدس نیستند.


پزشک همواره در برابر اقدامات خود پاسخ‌گو است. اگر در درمانش خطایی انجام داد و به بیمار آسیبی زد، بیمار حق شکایت و گرفتن خسارت دارد.

در پزشکی چیزی به‌نام «مشهور علما» وجود ندارد. یعنی این‌جوری نیست که اگر تاکنون همه پزشکان قبلی، برای درمان یک بیماری یک نظر واحدی داشته‌اند، دیگر هیچ پزشکی جرأت نکند یک راه‌حل یا روش درمانی متفاوتی را معرفی کند و به‌کار گیرد.


هر پزشک یا متخصص علم جدید برای حل هر مساله، فقط «احتمال می‌دهد» که راهکارش درست باشد و همواره دنبال پیدا کردن راهکار بهتر است و از قضا هر کس راهکار بهتری بیاورد او می‌پذیرد و راهکار خودش را پس می‌گیرد. 

همواره یک مرجع بالاتر علمی و پزشکی (مثل سازمان نظام پزشکی) بر فعالیت‌های پزشک نظارت می‌کند و در صورت تکرار اشتباهات، ممکن است اجازه فعالیت او لغو شود.


اکنون بیایید و در بندهای بالا، به جای کلمه پزشک، واژه «مرجع تقلید»، به جای کلمه بیمار، واژه «مقلد» و به جای کلمه «درمان»، واژه «حکم فقهی» را بگذاریم، آنگاه دیگر هیچکدام از گزاره‌ها صادق نخواهد بود.


صدوبیست سال است ایران وارد دنیای مدرن شده است و تلسکوپ و ابزار رصد در اختیار این جامعه است، اما هنوز مراجع ما نتوانسته‌اند در گفت‌وگوی با یکدیگر این همه اختلاف در مساله حلول ماه را حل کنند و به یک راه حل معقول و مشترک برسند و جامعه را از این تشتت برهانند. 


پس از رنسانسِ اروپا و ورود جهان غرب به دوران علم جدید، کلیسا نیز برای۵۰۰ سال در برابر واقعیت های تمدن جدید مقاومت کرد تا سرانجام در سال ۱۹۶۲ به دستور پاپ وقت در واتیکان تشکیل شد و با دنیای نو آشتی کرد. اگر این بازنگری‌ها نبود احتمالا مسیحیت کاتولیک تا امروز با سرعت زیادی رو به افول گذاشته بود. وقت آن رسیده که فقیهان شیعه نیز همان جمله‌ای را شعار خود کنند که پاپ شعار خود ساخته بود:«زمان بازکردن پنجره‌های کلیسا برای ورود هوای تازه فرا رسیده ‌است».

پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۴۰۲

نامه دختر لر به همسر رونالدو


اسدی مطلق

نامه دختر لر به همسر رونالدو

نامه ای به جورجینیا رود ریگز معشوقه کریس رونالدو

از دامنه های خامی، تا دامنه های خانه خدا 
جورجینیای عزیز سلام، از دشتی پر ازباغهای لیمو و شالیزارهای رو به زردی و زیر ساقه های ذرت به دشتی خالی از علف ،،، از دختری با چشمهایی کال از دیار کوه و بلوط به تو دختری با چشم کال از آنسوی سرزمینهای دور، جورجینای عزیز اکنون که من به حکم خدای سرزمین وحی در گوشه این خانه خسته برایت نامه مینویسم، با دستان مادری سرگردان که نمیداند با رنج پنج فرزندش چگونه کنار بیاید تو درست زیر سایه خانه خدای من گیسوان سیاهت را باز میکنی و در آغوش سرزمین وحی شبیه الهه های بهشتی میخرامی در بهشتی که خدای من مرا وعده داده است در آنسوی تصورات و تو مزه مزه میکنی شراب طهورایش را با پنج فرزند نا مشروعت در پای خانه خدا، و بر سفره خدا درست زیر سایه خانه خدا، تو با مردی که جهان را به زانو در اورده پاهایش. نرد عشق میبازی و از پوست شیر و اهو برایت کفش میدوزند و من با پاهایی خسته از تنگ تیز تا نیاوران را یک ریز دویدم و خدای خاموش من لب تر نکرد تا به تلاطم وحی در زیر جوراب های ضخیم و انگشت های تاول زده ام کمی مرهم بیابم، جور جینای زیبا من هم زیبا بودم زمانی حتی از تو زیباتر اما ناگهان نایبان برحق همان خدا فتوا دادند که سرم را بتراشم، زیر ضخامت شولایی سیاه با چشم بندی سیاه تر بنشینم به پای حسرت تاریخی فتوای درناک همین خدایی که تو درست همین لحظه داری در پای خانه اش گیسوهای سیاهت را شانه میزنی، تو از عطر سینه های آهو بچگان روی سینه هایت مست میکنی کریس جادو گر را، ومن باید بر سر سینه بریزم خاک داغ فتواهای نمایندگان برحق همان خدارا . درست همان خدا را، ، خدای تو از غرب تا سرزمین وحی بجز زیبایی ننوشت برای تو ، وخدای من از سرزمین حجاز خرابه های تخت جمشید از تهران تا عراق واز بهشت و باشت بجز گریه نخواست برای من، تو پنج فرزند از کریس داری و هنوز به عقد وازدواج فکر نمیکنی و من پنج فرزند حلال زاده و سید دارم که هنوز باید جوابگوی خدایی باشم که برایشان از سهم سادات جز اندوه سهمی ننوشت، من به فتوای همان خدایی که تو الان مهمان ویژه سفره ی پر نعمت او هستی هر چه نجابت را میکارم در کشتزار زندگیم جز اشک و حرمان تقدیرم نمیکند خدای من ، و تو هرچه دلبری میکنی بی هراس از شلاق و سنگسار شدن، درو نمیکنی الا پول و الماس و جواهرات و مرواریدهای غلطان را، در سرزمین لم یزرع حجاز به لطف همان خدای من. کریس رونالدوی تو دیروز امده بود تهران من، هزار دل پر درد در پاهای جوانان این سرزمین که رهبرانش قریب به پنجاه سال هست مصلحت مسلمین جهان را جار میزندند در جهان ،،،،،،،، از تپه ماهورهای تهران بالا میرفتند تا کریس را از پشت دیوارهای ضخیم ببینند، همان کریسی که پنج فرزند نامشروع از تو دیگران دارد و اگر بدانی اینجا چنین فرزندانی جایشان گوشه پرورش گاههای هست که داغ حرامزادگیشان تا ابد بر جگر بیگناهشان حک شده است با مادرهایی که در شوش و مولوی میلولند در اغوش کرمها و کراک یها، وپدرانی که شبیه روزگار کودکی کریس در حلب ابادهای و کوره های اطراف پاکدشت دارند منکر میشوند فرزندان خود را از ترس خدا و خدای گانشان، آه جورجینیا جورجینیا جورجینای زیبا ،،، من اگر جای تو بودم سالها پیش در سینه قبرستان باشت خاک شده بودم مایه ننگ خانواده ام میشدم، وتو اکنون بی هراس از خدای من بیخ گوش خانه خدای من.دل میدهی به دنیا وقلوه میگیری از خدا، اگر دستت به خدای من رسید بگو جانم به لب رسید، کسی را بفرست تا ضمانت کند مرا، در این دیار که پر است از اولیا خدا، ،و دردهای بی شمار جورجینای زیبا من پر از شعرم وتو داری شراب مینوشی من پر از شعورم در باشت وتو داری شورش میکنی در شهر آشوب سرزمین وحی. تو نمیترسی از خدای من ؟! دختر من میترسم حتی برای بردن آشغالها تا سر کوچه با سری برهنه بروم همین خدایی که اکنون در خانه اش به خواب رفته زیر بیخ گوش تو، به آتش به اختیارانش فتوا داده است با اسید و تبر زین برای رضای خدا ودین خدا مرا از تحریک کردن مردان ایرانی منع کند، اما تو با چکمه هایی از پوست ببر و تیشرتی از ابریشم و ترمه در کاخهای حجاز خدا را به زانو در آورده ای ، نکند خدا هم دل به تو باخته دختر سر به هوا، توی هووی منی و خدا بین من وتو تو را بیشتر دوست دارد چون موهای بلندت راشبیه من از ترس خدا از ته نتراشیدی تا زیر ضخامت چادر خفه ات نکند.

خدای مرا از شعر پر کرد و تر را از شور، من زیر ضخامت لباسهایم جان دادم و تو از عریانی ساقهایت جهان را به زانو در اورده ایی انگونه که خدای تبعیض کار من مهمانت میکند درسرزمین وحی و به پاهایت میریزد مروارید های خلیج را، وبه پاهای من میریزد تاولها و اولیا گیج را، ،،، خدای من را اگر دیدی بگو حیف از کمالت، من هنوز میترسم در کوچه ام را باز بگذارم تا مردان خدا از دیدنم تحریک نشوند ولی تو را پیج های پیاپی ارزانی میدارد تا از حجاز به عجز بنشانی مردان جهان را، برای نوشتن همین مطلب که الان دارم مینویسم فردا مرا زنی بی مبالات وسبکسر واهل خلاف میدانند در حالی که دیروز دوست پسر تو از سرزمین من قالیچه ابریشم برایت هدیه آورد تا تو بنشینی رویش و زیر سایه خانه خدا موهای شلالت را برای دنیا شانه کنی، دلم ترکید جورجینیا به خدا بگو همین امشب مرا بکشد من خسته این خدای تبعیض گر، و دلگیرم دلگیر تر از من خدای خلق نکرده هیچ زن شاعری را ... 
ملک تاج گرجی نیا

دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۴۰۲

محسن رنانی: باید بدهی‌مان را به این نسل بدهیم

⭕محسن رنانی


❇️چهل سال است دارند دانشگاه ایدئولوژیک درست می کنند آخرش چه شد؟ آیا موفق شدند؟ فقط باختند. حالا می‌خواهند نسخه کاریکاتوری همان چهل سال پیش را تکرار ‌کنند، اما با کدام دانش با کدام منابع با کدام مشروعیت با کدام فرصت؟ شک نیست که خطا می کنند، شک نیست که این جا هم می‌بازند. در سال ۱۳۹۴ در مناظره‌ای در شبکه چهار سیما، به فرد مقابلم که می‌گفت «تا حالا نتوانسته‌ایم چون الگو نداشته‌ایم» گفتم که اگر در چهار دهه گذشته نتوانسته‌اید دیگر نمی‌توانید،‌ چون دیگر منابع ندارید. حالا می‌گویم منابع هم که داشته باشند دیگر نمی‌توانند چون به قول انیشتین «همان اندیشه‌ای که بحران‌های امروز را ایجاد کرده است،‌ نمی‌تواند آنها را حل کند». اینان به خاطر نداشتن اندیشه‌‌ای منسجم و سازگار با دنیای نو، بیشتر پروژه‌های حیثیتی‌‌شان یک‌به‌یک شکست خورده است؛ و حالا دوباره رفته‌اند سرخط تا از نو شروع کنند. اما یادشان نیست که هم پیر شده‌اند، هم نخبه اندیشمند ندارند که برای شان فکر کند، هم چاه‌های نفت خالی است، هم فساد تا سراپرده‌شان پیش‌ رفته است، هم منابع آبی کشور نابود شده است،‌ هم بحران پشت بحران در راه است، و هم نسل نو در پشت سر آنها نیست تا در این ناداری و نادانی حمایت‌شان کند. فقط اندکی عقل سلیم لازم است که حضرات بفهمند نباید به جنگ ریاضیات بروند:


نسل اولشان که اگر حالا بودند ۱۰۰ تا ۱۲۵ ساله بودند که همه رفته‌اند؛

نسل دومشان که حالا ۷۵ تا ۱۰۰ ساله‌اند چقدر دیگر فرصت دارند؟ ۵ تا ده سال دیگر بیشترشان نیستند؛

نسل سومشان که ۵۰ تا ۷۵ ساله‌اند، اکثریت‌شان یا توّاب‌اند یا اخراجی. تعداد کمی‌شان به زور رانت هنوز حامی مانده‌اند. این‌ها هم دیگر از رده خارجند.

نسل چهارم یعنی ۲۵ تا ۵۰ ساله‌ها «اکثریت‌شان» یکی از این‌هاست: یا منتقد یا معترض یا مخالف یا معارض.

نسل زیر ۲۵ سال را هم که خدا برکتشان بدهد؛ تنها نامی که برازنده آنهاست «نسل عصیان» است.


اما جذابیت مساله این جاست:

نسل‌های یک تا ۵۰ سال، سالی یک میلیون و صدهزار نفر به جمعیتشان افزوده می‌شود؛

و نسل‌های ۵۰ تا ۱۰۰ سال، سالی ۶۰۰ هزار نفرشان کم می‌شود.

به زودی ترازوی نسل‌ها از ناترازی سرنگون می‌شود.

ترازوی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و فناوری هم از سال‌ها پیش دارد به نفع نسل نو کفّه عوض می‌کند.


همه این تحولات در بدبینانه‌ترین حالت در زیر ده سال رخ خواهد داد. اما شهود من می‌گوید برای پنج سال هم انرژی ندارند که با همین روش ادامه بدهند، یا سَرِعقل می‌آیند یا فرومی‌ریزند.


ما باید در صحنه بمانیم تا بدهی‌مان را به این نسل بدهیم. نسل نو، «ایران» را از ما طلب‌کار است. آری، پراستقامت می‌مانیم تا ایران را «ایران» به او تحویل بدهیم نه سوریه نه لیبی و نه مصر.

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۴۰۲

الهامات صدر اسلامی! دو ویدیو از کودک همسری اجباری در دنیای اسلام!

برای دیدن ویدیو رضایت گرفتن اجباری از یک کودک دختر برای ازدواج کلیک کنید

 😔



برای دیدن ویدیو اجبار داماد نره خر با همسر خردسالش

کلیک کنید

👹