سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۹

موقعیت زن در نظام قبیله‌ای عرب و جایگاه زن در ایران

 

مقایسه «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین»

داستان‌های عاشقانه‌ٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سرایندههٔ توانمند ایرانی هستند.

 

منظومه‌ٔ «خسرو و شیرین» داستان عاشقانه‌ای است در ایران باستان و یادی است از معشوقه‌ٔ در جوانی از کف‌رفته‌ٔ نظامی به نام «آفاق». به نحوی که در این هشتصد سال کسی نتوانسته مانندش را بسراید. و «لیلی و مجنون» داستان دلدادگی دو جوان است در دیار عرب.

 

نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.

 

نظامی نا‌خوداگاه در «لیلی و مجنون» به ترسیم چهره‌ٔ زن در دیار عرب و در «خسرو و شیرین» به نمایاندن چهرهٔ زن در ایران باستان پرداخته است.

 

لیلی، پرورده‌ٔ جامعه‌ای است که دلبستگی را مقدمه‌ٔ انحرافی می‌پندارد که نتیجه‌اش سقوط حتمی در جهنم وحشت‌انگیز فحشاست. در این سرزمین پاکی و تقوا، بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقه‌ای رد و بدل کنند.

 

اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت بی‌آلایش مرد و زن نیست و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است.

 

دختری سرشناس، یکه و تنها، بر پشت اسب می‌نشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می‌تازد و کسی متعرض او نمی‌شود.

 

اما وضع لیلی چنین نیست و جرایمش بسیار. نخست این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم. گناه دیگرش زیبایی‌ست. در نظام قبیله‌ای، مرگ و زندگی او در قبضه‌ٔ استبداد مردان است. پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر می‌شود، در حصار خانه زندانی‌اش می‌کند و زندانبانش‌، زن فلک‌زده‌ای است به نام مادر که به فرمان شفاعت‌ناپذیر شوهر مجبور است رابطه‌ٔ دخترش را با جهان خارج قطع کند.

 

اما فضای داستان «خسرو و شیرین» متفاوت است. دنیای شیرین، دنیای بی‌پروایی‌هاست. شیرین، دست‌پرورده‌ٔ زنی است که به گفتهٔ نظامی: «ز مردان بیشتر دارد سترگی». شیرین، دختر ورزشکار نشاط‌طلب طبیعت‌دوستی است که بر اسبی زمانه‌گرد برمی‌نشیند و با جماعتی از دختران هم‌سن‌وسال خود که: «ز برقع نیست‌شان بر روی بندی» و هر یک با فنون سوارکاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی می‌رود.

 

دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعی‌ترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر، گرفتار هیچ مانعی نیست.

 

شیرین در کنار عاشق خود خسرو، اسب می‌تازد، به گردش و تفریح می‌پردازد، مذاکره می‌کند، شرط و شروط می‌گذارد و امتیاز می‌گیرد و در همه‌حال پاکدامنی خود را پاس می‌دارد.

 

و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است. خالی از هر تلاشی. از مکتب‌خانه‌اش باز می‌گیرند و در خانه  زندانی‌اش می‌کنند و به شوهر نادیده‌ٔ نامطبوعی می‌دهندش، بی‌آنکه اعتراضی بکند.

 

این تصویری است از موقعیت زن در نظام قبیله‌ای عرب و جایگاه زن در ایران.

 

سیمای دو زن

علی‌اکبر سعیدی سیرجانی

دوشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۹

قلمت بشکند تاریخ، اگر ننویسی ...





به کجا چنین شتابان !

در سال 1358، سه زن تیرباران شدند: پری بلنده، ثریا ترکه و اشرف چهار چشم، آن هم به جرم دایر کردن شهرنو و فریب زنانی که عمدتاً رو به یائسگی میرفتند، زمانیکه شور انقلابی مردم را واداشت تا آتش بر این محله بدنام بزنند. حالا بعد از طی 4 دهه، تهران دیگر محل معینی بنام شهرنو و قلعه ندارد. فواحش شهر را سنگر به سنگر با شعار هر خیابان یک شهرنو فتح کرده‌اند. روسپیان هم مثل دلبرک‌ِ مغموم رمانِ گابریل گارسیا مارکز به تازگی استخوان بلوغ ترکانده و سینه هایشان گل داده، نه فقط دخترکان، چشم انقلابیون دو آتشه روشن، زنان متاهل که سهل، خبر آمده برخی از مردان هم تن فروشی میکنند !

دو جنسه های حوالی پارک دانشجو بماند، دیگر خبری هم از کارت سلامت و معاینه ماه به ماه‌شان نیست، برخی نیز به مبادله کالا به کالا برگشته اند، تن مقابل غذا. چشمتان روز بد نبیند، در شهرهای کوچک مردان قوی هیکل افسار گسیخته و به خردسالان چشم طمع میدوزند و در شهرهای بزرگ، مردان کوچک وجدان به یک زن در یک شب 3 بار تجاوز میکنند !

بین خودمان بماند، میگویند در برخی دهات به دام و طیور هم تجاوز میشود، البته بعضی شهرها به درجه ای از آگاهی رسیده اند که فاحشگی را به رسمیت بشناسند با صیغه های چند ساعته، دمشان هم گرم. براستی دیگر چه چیزی را باید تیرباران کرد برای خلاصی این آرمانشهر؟


قلمت بشکند تاریخ، اگر ننویسی که بنام دفاع از مستضعفان، زندگی اشرافی برای خود و دوستانشان فراهم کرده اند. برای کارگر حقوق 1 میلیونی ولی برای خودشان حقوقهای نجومی تصویب میکنند.

قلمت بشکند تاریخ، اگر ننویسی که بعداز کشته شدن جوانان وطن در راه دفاع از میهن، حالا برای صیغه کردن زنان رقابت تنگاتنگ با هم دارند.

قلمت بشکند تاریخ، اگر ننویسی که الاغ‌ سواران دیروز امروز ماشینهای ضد گلوله میلیاردی و پس افتاده هایشان پورشه سوارند.

قلمت بشکند تاریخ، اگر ننویسی که به علت عدم لیاقت و سوء مدیریت مسئولان، فساد و خودفروشی، دزدی، بیکاری، اعتیاد و زمین خواری مسئولان و ورشکستگی کارخانجات و حق خوری کارگران و تجارت‌ دختران به ممالک عربی و افتتاح صیغه خانه زنان ایرانی برای عربها در شهرهای مذهبی ایران بیداد میکند.

قلمت بشکند تاریخ، اگر ننویسی که شعار مرگ بر آمریکا و انگلیس، مختص مردم بود و تفریح و زندگی و تحصیل در آن کشورها مختص مسئولان و فرزندانشان.

قلمت بشکند تاریخ اگر ننویسی که با اسلام همه مردم و جوانان را از زندگی سیر کردند. بلایی که بر مردم نازل شده، بلایی است که حتی چنگیز و اسکندر به سر این مردم نیاوردند

 

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۹

آقای حداد! فارسی را پاس بدارید

آقای حداد! فارسی را پاس بدارید!

 

آقای‌ حداد عادل در نامه‌ای به رئیس‌جمهور خواسته است که به دست اندرکاران بهداشت فرمان ‌دهد که در گفتار خود واژه‌های بیگانه‌ای را که همسان‌ فارسی دارند، به کار نبرند. او در کنار نامه اش شماری از آن واژه‌های بیگانه و همسان فارسیشان را نیز فرستاده است.

من با آقای حداد عادل در این باره بسیار همدل و همسویم و پیشنهاد وی را سزاوار پافشاری می‌دانم. ولی از او انتظار است در پاسداشت دیگر زبان های بومی ایرانیان هم _که رو به سوی نابودی‌ دارند - برابر قانون اساسی تلاش کند. همچنین او بهتر است اندکی هم نگرانِ‌ عربی شدن زبان فارسی باشد. نیک می‌دانم که زبان عربی، زبان قرآن ما است و این دو زبان خویشاوند یکدیگر شده است. اما فارسی آن‌ اندازه هم بی‌توشه وتنگدست نیست که آقای حداد در یک نامه نیم برگی، بیش از چهل واژه عربی بنویسد و همسان‌ها و جایگزین‌های ساده فارسی آنها را پیدا‌نکند. در اینجا  برخی از واژه‌های عربی آن نامه را با واژه های رسای فارسی(#جایگزین) می‌کنم تا‌روشن شود که آقای حداد خودش تا چه اندازه فارسی را پاس می‌دارد.

 

جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمین روحانی

ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران

 در دو ماه اخیر(#گذشته) که کشور ما، مثل(#مانند)همه کشورهای جهان، گرفتار بیماری ناشی(#برخاسته) از ویروس کرونا شده اهتمام(#تلاش) جنابعالی(#شما_بزرگوار) و مدیران(#گردانندگان) ارشد(#بلند_پایه) و مسئولان امر(#دست_اندر_کارانِ) سلامت(#بهداشت) در کشور به مقابله(#رویارویی) با این بیماری البته(#بی_گمان) درخور تقدیر(#ارج_نهادن)و تشکر(#سپاسگزاری) است، لکن(#ولی) فراوانی و تنوع(#گوناگونیِ)برنامه‌های رسانه‌ای در باب(#باره) کرونا سب‌شده(#چنین_پیامدی_دارد) که بسیاری از اصطلاحات(#کاربردها) و لغات(#واژه‌های) تخصصی(#کارشناسی) که معادل(#همسان) فارسی(#پارسی) هم دارند به همان صورت(#گونه) فرنگی به کار گرفته شود که ممکن است(#شاید) در آینده به همین صورت(#گونه)در زبان فارسی رواج(#گسترش) یابد و مهم‌تر از آن، جوازی(#دستاویزی) برای استفاده(#بهره_گیری) از سایر(#دیگر) لغات(#واژه‌ها) و اصطلاحات خارجی(#بیگانه) محسوب شود.(#به_‌شمار_آید.) به پیوست، فهرستی(#شماری) از این لغات(#واژه_ها) و اصطلاحات همراه با معادل(#همسان) فارسی آن‌ها تقدیم(#پیشکش) می‌شود تا با دستور جنابعالی(#شما_بزرگوار) به‌جای لغات(#واژه_های) بیگانه در بیانات(#گفتارهای) مسئولان(#دست_اندر_کاران) و رسانه‌ها مورد توجه قرار گیرد(#به_کار_برده_شود)

۹۹/۲/۲۸

 سید زین‌العابدین‌صفوی

 

 

 

#فرهیختگان صدای فرزانگان

جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۹

کریم خان زند: بخشش خدا بخاطر مستراح نه به خاطر مسجد!




روزهایی که کریم خان مشغول ساختن مسجد وکیل بود، سر کارگران و پیشکاران اصرار داشتند که زودتر محراب و منبر سنگی، کتیبه ها و کاشیها تمام شود، اما خود کریم خان هر روز به کارگرانی سر میزد که مشغول ساختن مستراح مسجد بودند و مرتب به آنها انعام میداد. آخر کار هم به پیشکارش گفت: تا مستراح به حد کمال نرسد من کتیبه ها، سر در، گنبد، محراب و ایوانها را بازدید نخواهم کرد.
یکبار میرزا جعفر وزیر به او گفت: خان، بهترین هنرمندان و نقاشان، گچکاران و سنگ تراشان در داخل مسجد کار میکنند اما مستراح ها را بناهای عادی و پیش پا افتاده میسازند. معماران گله دارند که خان بیش از آنکه به ما سر بزند، اغلب دور و بر کارگران مستراح است و به آنها انعام میدهد، در حالیکه اساس و بنیان مسجد را ما میسازیم و اگر اسم خان باقی میماند محصول کار و تلاش و هنر ما خواهد بود نه این کارگران دست دوم و کلفت کار !
کریم خان گفت: به معماران بگو اصرار من برای اتمام زودتر مستراح ها بدین خاطرست که میترسم بمیرم و مسجد تمام شود اما کار مستراح ها به اتمام نرسد و دیگر کسی آنرا تمام نکند. علاوه بر آن، سالی ده‌ها مسجد عالی برای خدا و پیامبر ساخته میشود که خود خدا و پیغمبر به آن نیازی ندارند اما تاکنون هیچکسی به فکر این نبود که اول مستراح را بسازد و بعد مسجد را. شما بدانید که اگر بنا باشد خدا گناهان بیشمار مرا ببخشد و مرا بیامرزد بخاطر همین مستراح هاست نه به خاطر مسجد که مردم بیش از آنکه به ظواهر فریبنده کاشی ها، محراب ها و کتیبه ها نیازمند باشند، به این مستراح ها احتیاج دارند.
بیخود نبود که خود کریم خان اصرار داشت او را وکیل‌ الرعایا بنامند نه شاه، الحق که او خادم قوم خویش بود
.

منبع: نای هفت بند اثر باستانی پاریزی