دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۴۰۲

😳‌پسر آخوندی که می خواست مهندس شود.

😳‌پسر آخوندی که می خواست مهندس شود


پسر آخوند می خواست مهندس بشه

ولی آخوند سخت مخالف بود 

و مایل بود که فرزندش راه او و اجدادش رو ادامه بدهد

اصرار پدر و انکار پسر تا اینکه

آخوندی فواید عینی و عملی آخوندی را به پسر گفت بشنوید


پدر: پسرجان  کار مال الاغه

من هشتاد سالمه و 

عرق پیشانی نمیدانم چیه


پسرجان سربازی نمیری

مالیات نمیدی

دانشگاه شهریه میدی ولی

حوزه شهریه میگیری


جنگ بشه

سیل بیاد

خشکسالی بیاد

برای ما فرقی نمیکنه


مردم خمس میدن

زکات میدن

نذر میکنن

صدقه میدن و همش کجا میره؟

توی شکم نازنین بابات و شرکاء


گوشت بشه کیلویی پانصدهزارتومان

برای ما چه فرقی میکنه؟

خرج خونه‌ی ما با امام زمانه


هر چه که لازم باشه ما از پول خمس برمیداریم و هزینه مون باید تأمین باشه


مردم به ما احتیاج دارند؛

برای عروسی

برای عزا

برای عاشورا برای تاسوعا

برای وفات

برای زیارت ما را می برند


خونه برامون میخرن

آبرو و احترام داریم


تو هم که اهل صفایی

میدانی چقدر زن صیغه ای و غیره میتونی داشته باشی؟


تو خونه

اندرونی و بیرونی داریم

زنامون تو اندرونی اند

و با ما که آقاییم

نمیتونند یک به دو بکنند

زیرا ما

زود زن دوم میگیریم

حرفی هم بزنند

آنها را طلاق میدیم

تا آقا را اذیت نکنند


پسر: آخه پدر جان،

الان عصر اینترنت و اطلاعات‌ هست،

و بالاخره مردم از خودشون میپرسند،

این آخوندها چه نفعی دارن؟


پدر: فکر میکردم زرنگ تر از اینها باشی، پسرجان.

یه سر برو چاه جمکران! 

تا ببینی فایده های آخوند شدن را.


پسرجان گوش بگیر،

فقط و فقط یک چیز رو یادت باشه،

اگه عاقل شدی،

و به حوزه رفتی،

تمام اون چیزهائی که

توی حوزه یاد میگیری،

فقط و فقط ابزار کار هستن،

یک‌ وقت نکنه باورت بشه که...!


پسر: که چی؟ ها؟!


پدر: تو دیدی آخوند،

برا امام حسین گریه کنه؟

[مگر برا فیلم بازی کردن]

تو دیدی آخوندی بره مشهد و خودش رو به ضریح طناب کنه و شفا بخواد؟

تو دیدی آخوندی بره چاه جمکران؟

تو دیدی آخوندی صدقه بده؟


خلاصه کلام پسر جان،

همش داستان بافی هست و بس

اگر کسی هم فهمید قضیه چیه

رو منبر میگی طرف مرتده و کارش تمومه


امروز هم که حکومت مال خودمونه

و کسی نمیتونه بگه

بالای چشمت ابروه.


دو کلمه که تو حوزه خواندی

میری قاضی میشی

امام جمعه میشی

رئیس جمهور و نماینده میشی

و دیگه هم از آخور میخوری

و هم از توبره


جنگ هم بشه

تو فقط برو منبر و از فیض شهادت بگو و از بهشت


خودت که نمیخوای بری جنگ و بجنگی

فقط دیگران را تشویق کن برن جنگ

ثوابش به تو هم میرسه


مگه هشت سال جنگ داشتیم 

چندتا آخوند کله گنده شهید شدند؟!!ا


پسرم کدوم آخوند مسئول تا حالا دیدی شهید بشه؟

تازه آقازاده های اونا هم میروند خارج درس میخونند

با پول دولت

و برمیگردن مدیر و رئیس میشن


وقتی هم بمیریم

مستقیم میریم بهشت 

و حوریان در انتظارمونند


تازه ببین همین مردم در عصر اینترنت

چطور در عاشورا تاسوعا

خودشونو برای داستانهای ما

جر میدن

و به سر و صورت خودشون میزنند


پس فکر نکن که در ۵۰ یا ۱۰۰ سال آینده این مردم خواهند فهمید همش داستان بوده!!!ا


خلاصه پسره فهمید که

پدر بد و بیراه نمیگه


روز بعد پسر روانه حوزه شد

و ما همواره؛

خمس میدیم

زکات میدیم

شفاعت می خواهیم

صدقه میدیم

نذری میدیم در عاشورا و تاسوعا براشون سنگ تمام میذاریم و

دست آقا را هم میبوسیم

و آقا هم کلی حال میکنه


اینو میگن زندگی شرافتمندانه آخوندی!!!ا

جمعه، فروردین ۲۵، ۱۴۰۲

ده ویژگی اصلی روحانیت

👇🔺 ده ویژگی اصلی روحانیت

✍️ عبدالرضا داوری

یک:‌ خود و کلام و فکر خود را مقدس میدانند و غیر قابل نقد

دو: به جای دعوت به تفکر، مردم را به تقلید و تبعیت از «خود» دعوت میکنند

 سه: مردم را ناتوان از فهم حقیقت و ارتباط با خدا و نیازمند به واسطه ای که خودشان باشند، میدانند و خود را واسطه فهم حقیقت.

چهار: خود را صالحترین قوم برای تسلط بر منابع ثروت و قدرت میداند و همواره به دنبال حکمرانی برای اجرای احکام الهی است.

پنج: مهمترین ابزارشان برای حذف مخالفان، سلاح تکفیر است

شش: به کسوتی متفاوت از کسوت عموم مردم ظاهر میشوند و حتی برای لباسشان، که اسباب معیشت شان است نیز قداست قائلند

هفت: هزینه تحصیل دینی و هزینه زندگی پس از تحصیلشان را دیگران میپردازند

هشت: اقتضاء معیشت و سروری شان این است که جامعه را همواره در حزن و ماتم نگاه دارند

نه: توانایی کافی برای حلال کردن هر حرامی و حرام کردن هر حلالی را دارند

ده: در قدرت، خود را مبرا از هر فساد و ظلمی معرفی می‌کنند

سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۴۰۲

گوشه ای از مصاحبه مرتضی مطهری در باره قبور ائمه امامزادگان

 



گوشه‌ای از مصاحبه آیت الله مرحوم مرتضی مطهری در اوایل سال 1358 در رابطه قبور ائمه امامزادگان

 

* مکان های  مقدس به هیچ وجه از جان آدمیان مقدس تر نیستند. اولا که سابقه‌ای در اسلام ندارند، ثانیا ما هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری نداریم که این خفتگان در زیر خاک، خواه امام باشند، خواه خواهر امام  ،  خواه برادر امام،  صدای زائران را می‌شنوند و به آنها پاسخ می‌دهند و یا اساسا قدرت برآوردن  حاجات  آنها را دارند

 

آنان در زمان حیات خود برای درمان دردهاشان  به طبّ زمانه و طبیبان دوران مراجعه می‌کردند  

 

اینان  که امروزه این‌همه از طبّ‌الرضا  و طبّ‌الصادق  دم می‌زنند  نمی‌دانند که این همان طبی بود که امامان بدان عمل می‌کردند و به‌ هبچ وجه جنبه الهی و آسمانی نداشت؟ کجا در حکایات و روایات شرعی آمده است که مردم بر در خانه پیامبر یا امامان صف می‌کشیدند تا  امراضشان  را شفا دهند؟ ابن خلدون  می‌گوید پیامبر هنگام بیماری به طبیبان راه‌نشین  حجاز مراجعه می‌کرد و از آنان داروهای گیاهی  می‌گرفت.  

 

وقتی امام علی را ضربت زدند جرّاحی  یهودی را بر بالینش آوردند تا او را علاج کند. نه علی  نه حسن و نه حسین هیچکدام دست به معجزه نبردند بلکه شفای علی را از یک یهودی خواستند. 

 

گفته‌اند که هیچ مغازه‌داری به‌ اختیار دکان خود را تعطیل نمی‌کند. مداحان و روحانیان مداح‌صفت هم چنین‌اند.  امروز قم بدست مداح‌ها  افتاده است. 

 

من مشکلی ندارم با اینکه آدمیان به بزرگان خود احترام بگذارند،  حتی به قبر های  آنها احترام بگذارند.  اما قصه‌ی حرمت نهادن و ستایش کردن چیزی است و قصه‌ی حاجت خواستن و شفا خواستن چیز دیگری است. 

 

اینها را از یکدیگر باید جدا کرد. دیری‌ست  که در تاریخ اسلام قصه‌ی رفتن به  مزار‌ها  اهمیت و قداست  پیدا کرده، این زیارتگاه ها سرقفلی‌هایی  پیدا کرده و گردانندگانی  هم دارد که کرامات و معجزات  جعلی  بسیاری نقل می‌کنند و در میان مردم  پخش می کنند  و از این طریق دل  مردم  را می‌ربایند و در هنگام ناامیدی‌ها و دشواری‌ها به آنان‌ تلقین می‌کنند که روا شدن حاجتشان و برطرف شدن بلایا را از این  زیارتگاه ها  طلب کنند در صورتی‌که هیچ حجت عقلی و نقلی معتبری بر درستی  این رفتارها نداریم.وحتی بعضی فکر می کنند اگر در حرم ومکان خاصی مثل امامزادگان به خاک سپرده شوند   در امن وامان خواهند بود وبواسطه  فلان امام  وامام زاده به بهشت خواهند رفت واین درحالیست  که خداوند می فرماید:  وَلا وتَزرَُ وازِرَتَهً وِزرَ اُخری یعنی هیچ کس بار گناه کسی را بر دوش نمی کشد*

 

حالا هی برویم  وازامامزاده ها  تقاضای معالجه دردهای خودمان را بکنیم وخدا را رها کنیم  وآنقدر در این جهل  و خودفریبی بمانیم  که نتوانیم  واقعیت ها را  ببینیم

 *تا بحال هیچ حجت الاسلامی وآیت الهی و هیچ آخوندی  برای شفا به هیچ امامزاده ای  پناه نبرده.

اکنون بهتر میشود فهمید مرتضی مطهری چرا شهید  شد🤫🖤

دکتر ایمان سلیمانی: عادت اسطوره کردن در میان ایرانیان

 

دکتر ایمان سلیمانی امیری متولد آمل مازندران

 ،مطلع ترین شخص در امور دینی، که آخوندها از مباحثه با او فرار میکنند 

ایشان سوسک کننده اخوند ها لقب گرفته

کلیک کنید



داستان کوتاهی از یادداشت های محمد علی فروغی


محمّد علی فروغی

وقتی تاجری پسرش ناخوش شد همه قسم نذر برای شفای او کرد مثمر نشد. از جمله نذر کرد که صد تومان به ظالم ترین مردم بدهد. اتفاقاً پسر شفا یافت و تاجر خواست نذر خود را ادا کند. با دوستان خود مشورت کرد که ظالم ترین مردم کیست بعد از فکر‌ها گفتند کدخدای محله چون مرد جابری است باید ظالم ترین مردم باشد حاجی این را پسندید و صد تومان را برداشته نزد کدخدا رفت و اظهار مطلب نمود. کدخدا گفت راست است که من مرد ظالمی هستم ولی مطیع کلانترم و او از من سختگیرتر و ظالم تراست، به او باید برسد تاجر نزد کلانتر رفت او محول به حاکم کرد  و قس علی هذا تا به شاه رسید. شاه گفت من خیلی سختگیر  هستم ولی فرّاش شریعتم.  باید این نذر به ملّا برسد. تاجر نزد ملّا رفت اظهار مطلب نمود. جناب ملا تغیّر کرد که این چه تکلیفی است به من می‌کنی؟ تاجر ترسید خواست برگردد. ملا صدا کرد که بیا مومن! چون تو آدم خوبی هستی و نذری کرده‌ای و باید وفا کنی من کاری می‌کنم که هم نذر تو ادا شود و هم صورت شرعی داشته باشد.

فصل زمستان بود مقداری برف در خانه بود گفت ما اسم این کار را معامله می‌گذاریم.

من این برف‌ها را به تو می‌فروشم و صد تومان را به عنوان قیمت آنها از تو می‌گیرم. 

تاجر راضی شد و صیغه خواندند. تاجر پول داد و خواست برود آقای ملا گفت خوب حالا این برفها مِلک شماست، باید ببرید.

تاجر هرچه خواست طفره برود ملا گفت: خیر من مال شما را در خانه نگاه نمی‌دارم.

تاجر آخر ش گفت جهنّم، مبلغی هم می‌دهیم این برف ها را هم ببرند. 

چنین کرد و رفت مدتی گذشت و تابستان شد. روزی ملا تاجر  را احضار کرد گفت در معامله‌ای که من با شما کردم ادعای غبن دارم. برف‌های من بیشتر از صد تومن می‌ارزید فسخ کردم. برف‌های مرا پس داده پول خود را بگیر. هرچه تاجر التماس کرد نپذیرفت. آخر صد تومان دیگر هم تقدیم کرد و ملا را‌ راضی نمود. تاجر در حضور ملا سجده شکر کرد و گفت از آن شکر می‌کنم که نذر من به محل واقعی یعنی به ظالمترین مردم رسیده است.

یادداشت‌های روزانه محمّد علی فروغی، به کوشش ایرج افشار، نشر علم