پنجشنبه، مرداد ۱۹، ۱۴۰۲

پایان حکومت اسلامی، پایان صدها سال اسلام در ایران است

رضا زمان


خودم را در برابر اسلام و مسلمانی، ندانم‌انگار می‌بینم؛ نمی‌دانم این دین حقّ است یا ناحقّ، صادق است یا کاذب، راست است یا دروغ.
حقیقتش دیگر دغدغه‌‌ام حقّ و باطل اسلام هم نیست، بلکه نگاهم به سرنوشت سیاسی این دین است که به آینده‌ی سیاسی ایران گره خورده است.امّا اگر آن‌گونه که مسلمانان می‌گویند اسلام دین حقّ است، محمّد بن عبدالله پیامبر رأفت و رحمت و عدالت است، قرآن کلام مقدّس، وحیانی و آسمانی است، و الله خدایی بلندمرتبه و بزرگ‌تر است، باید بگویم این از بختِ بد و اقبالِ سیاه این دیانت و آیین است که در ایران ولایتِ استبدادی تمامیّت‌خواه، موسوم به جمهوری اسلامی، وارث و متولّی و صاحب آن شده است.
هیچ نیرویی و قدرتی قادر نبود این همه اسلام را بدنام کند و مردم را از آن بیزار و متنفر، تولّد و تشکیل دولت اسلامی در ایران، بختِ بد پیغمبر و قرآن و خدایش در ایران بود.
آن هم ایرانی که خادمِ فکری و فرهنگی اسلام بوده است؛ از بوعلی تا غزّالی، از مولوی تا حافظ، از فارابی تا خوارزمی، از ناصر خسرو تا سعدی، همه در فرهنگ ایرانی پرورش یافتند و خدمت معرفتی به اسلام کردند.
امّا این چهار دهه، تحوّل و تغییری در باورهای ایرانی ایجاد کرد.
مولانا اگر امروز بود شاید جور دیگری می‌خواند که “او بخفت و بخت و اقبالش بخفت”.
استبداد تمامیّت‌خواه دینی که فرزند حکومت اسلامی است، اسلام را در ایران شکست داد 
مقصودم از شکست نه حذف و نابودی اولیه، بلکه اول شکستن وقار و قدرت این آیین، و سپس حذف و نابودی است.
اسلام محمّدی هرچه که بود، اینک اسلام ایرانی سخت بی‌آبرو و بی‌اعتبار شده است، پیغمبرش بی‌اقتدار، کتاب‌اش خوار و خدایش بی‌اعتماد شده، و حرمت و قداست و حشمت از آن ستانده شده است.و مسلمانان، شرمنده و خجل از دین‌شان.
اینک تصویر اسلام در ضمیر کثیری از ایرانیان، تصویر استبداد و ستمگری است، تصویر اجبار و تحمیل مذهبی است، تصویر خشونت و ارعاب است، تصویر ترور و اعدام است که آزادی و حقّ مردمان را دزدیده، تصویر گشت ارشاد و اجبار حجاب است که به بهای جانِ مهساها و نیکاها تمام شده است.تصویر دروغگویی و چپاول است، تصویر دزدی و رانت خواری است، تصویر ریا و تظاهر است، تصویر فقر و بیکاری و گرانی است.تصویر وعده های پوچ و دروغین است.تصویر ویرانی و خرابی وطن است.تصویر عقب افتادگی و واپسگرایی است.

هیچ تشویق و ترغیبی بجز چهار دهه حکومت اسلامی قادر نبود ایرانیان را به مطالعه ی کتب دینی و اسلامی و قرآن وادارد، تا به واقعیت ها و مطالب: غیر عقلانی وانسانی، قوانین ضدبشری، ضدونقیض، کذب و مضحک دینی پی ببرند.
ایرانیان در این چهاردهه به اندازه صدها برابر مطالب کتب دینی علامه‌های حلی، مجلسی‌ها، و بنیانگداران مذهب شیعه دوازده امامی را مطالعه کردند و سخنان و داستانهای تخیلی و دروغین  روحانیون را از بالای منبرها شنیدند و همه مطالب و سخنان را با واقعیت، تفکر و شعور، عقلانیت، علم و دانش، انسانیت مقایسه کردند ولی ذره‌ای مطابقت با عقلانیت، علم و انسانیت ندیدند.
نسل جدید، حتی نسل های قبل دیگر گوش به فرمان روحانیت نیستند، مطالب و گفته‌هایشان را چشم و گوش بسته قبول ندارند.برای هیچ فتوایی تره هم خرد نمی‌کنند و به طور کل روحانی و روحانیت را قبول نداشته و ندارند و در سطحی بالاتر، از این قشر بیزار و متنفرند و آنان را دشمنان میهن و مردم میدانند - که کاملا هم به حق است.
هیچ اسطوره و شخصیت اسلامی و دینی، از پیامبر دین اسلام تا امامانش و به ترتیب، افراد وابسته به این شخصیتها ... برای ایرانیان هیچ جایگاه قابل قبول و پذیرفته شده‌ای ندارند.
برای نسل جدید، کم‌تر چیزی در اسلام هست که جذب‌شان کند؛ حال آن‌که بسیاری چیزهاست که دفع‌شان کند؛ آن‌قدری که بسیاری ستیز با اسلام و گریز از آن را حقّ خود می‌دانند.

۱ نظر:

iranopp گفت...

نمونه مشخصی از کرسی شعر! که اگر در سایت بالاترین بفرستی کلی رای موافق و مثبت میگیره و همینجوری شخمی نوشته ات بالا میره ولی خوانده نمیشه این ویژگی کودن هاست