اسماعیل خویی
ای مسلمین بدانید اسلامتان همین است
ایین جور و جهل است دین نفاق و کین است
اسلام دین زور است ایین مرگ و گور است
از لطف و مهر دور است با قهر و کین عجین است
کابوس خوف و خون است افسانه اش فسون است
عفوش فسانه گون است ذاتش دروغگین است
از راه راست گوید راهش ولی به گور است
پیوسته علم جوید علمش ولی به چین است
وقتی خداست قهار ارد پیمبرش قهر
وقتی خدا چنان است پیغمبرش چنین است
گوید فغان فغان از انکش مجیب خوانید
جوید امان امان از انی که تان امین است
دعوت به رستگاری وان با زبان شمشیر
این دین منجیان نیست این دین غاصبین است
در اقتدار شمشیر هنگام ضعف تزویر
راز بقای دین تان این بوده است و این است
شاد است زندگانی در ذات خویش و مذهب
تان ضد زندگانی است زیرا که غم گزین است
اسلام راستین تان خودکامه پرور امد
در رد دین تان این برهان راستین است
با پیر عقل گفتم کان اصل فتنه چبود
بنمود منبری را کان بیگمان همین است
اسلام بی ولایت قولی خلاف عقل است
چون بی نگین توان داشت نقشی که بر نگین است
پس گونه ای از اخوند باید به جای ماند
این مقتضای الشرع _ الانورالمبین است
اخوند کیست یا چیست بسیار از او ندانم
دانم که ذات خدعه ست دانم که عین کین است
افعی بود ندانم یا عنکبوت اما
دانم که زهرناک است دانم که دام کین است
خلقی نشسته دیدم بر گرد منبر او
گفتم ببین سلیمان با دیو همنشین است
پردازد او رسالات وان جمله در نجاسات
انکش به دیده ناید نسرین و یاسمین است
رندان شادخو را گوید هزار نفرین
خامان مرگجو را از او صد افرین است
با مرد و زن در اندم از همدلی زند دم
تیغش به زیر جامه ست سنگش در استین است
با وعده های شیرین جان ها کشد به اتش
زنبور دوزخ است او زهرش در انگبین است
لعنت کند بر ابلیس حال انکه خود به تلبیس
فربه تر ز شیطان ملعون تر از لعین است
مهرش جواز غارت سجاده نطع کشتار
داغ سیاه کاریست انش که بر جبین است
از کشته پشته سازد کین شیوه الهی ست
صد گونه خدعه یازد کین اقتضای دین است
هر جای کش گذاریست گویا که مرگزاری ست
زنهار از ان مکانی کو اندر ان مکین است
تا گرم باشدش نان سازد تنوری از جنگ
خار و خس تنورش جان های نازنین است
چشم شما گواه است کاخوند فتنه خواه است
بر چشم شک نشاید این چشمه یقین است
باری امان مجویید زین دام خوف و خون تا
اسلام در زمان است اخوند در زمین است
اری امان مجویید ای کاروانیان تا
اسلام در زمان است اخوند در زمین است
اری امان مجویید ای کاروانیان تا
این تیر در کمان است وین دزد در کمین است
یا علم کافتاب است یا دین که عین خواب است
حکمت اگر شناسید این حکم واپسین است
۱۰ نظر:
اتفاقا اگر اسلام ما این است که شما می گویید به این دلیل است که روشنفکرش شما یی هستید که نمی توانید دو دقیقه سخنرانی کنید و به اسلام که هرچه شما می گویید می تواند باشد ولی باور من و هزاران امثال من هست که اتفاقا از شما بیشتر از روحانیت تولیت اسلام خشونت گرا ضربه خورده است و بیشتر از شما هم
مبارزه کرده است .
کاشکی روشنفکران ما هم مثل روشنفکران غرب ادم می شدند
هم دین ماو هم روشتفکران ضد دین ما ، به هم می ایند
do you know what you are saying Mr.Soltanpour,this is a real islam being described by Mr.Khoei,I can not understand what you mean by that vague comment,we should be brave enough to let people declare their feeling about Islam not trying to stop them from fighting against that.
Saeed
مذهب و هر ایده و ایدئولوژی که سد راه تکامل و پیشرفت علم و دانش و ازادی و ازادگی شود, ارتجاعی و محکوم است و در یک کلام میتوان گفت که افیون است.
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از انکه بانگ اید روزی
کی بی خبران راه نه ان است ونه این
خیام بزرگ
مذهب و هر ایده و ایدئولوژی که سد راه تکامل و پیشرفت علم و دانش و ازادی و ازادگی شود, ارتجاعی و محکوم است و در یک کلام میتوان گفت که افیون است.
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از انکه بانگ اید روزی
کی بی خبران راه نه ان است ونه این
خیام بزرگ
چقدر زیبا، پر از واقعیت است این جمله از استیون واینبرگ برنده جایزه نوبل فیزیک
With or without religion, you would have good people doing good things and evil people doing evil things. But for good people to do evil things, that takes religion
با دین یا بدون آن، انسانهای خوب کارهای خوب می کنند و انسانهای شرور، کارهای شرارت بار. اما برای اینکه انسانهای
خوب کارهای شرورانه بکنند، به دین نیاز است
تا كه خوي بندگي در آدميست دين شود ارباب و جز اين چاره نيست
تا كه دين است حاكم عقل و خرد هر چه اينست، بدترش ما را سزد
دوست گرامي
نميدانم شاعر گرانمايه جناب آقاي خويي در قيد حيات هستند يا خير؟ به هر صورت دوست داشتم خطاب به ايشان و شما بگويم:
1-پيامبر اسلامي كه اينهمه از آن بد ميگوييد در زماني كه در هيچيك از كشورهاي دنيا نامي از دمكراسي وجود نداشت، پس از ابلاغ رسالتش جهت برپايي حكومت از مردم بيعت گرفت يعني نوعي رأي اعتماد.
2-همين پيامبر زماني كه جانشين براي خود معرفي كرد براي آنكه پس از فوت او مردم آزادي انتخابشان محفوظ باقي بماند حكم جانشيني حضرت علي را مكتوب نكرد و با احترام به آراي مردم از دنيا رفت.
3-نخستين امام و پيشواي اين آيين پس از فوت پيامبر وقتي ديد مردم بر خلاف توصيه پيامبرشان به شخص ديگري براي حكومت رأي داده اند با احترام به آراي مردم تنها اعتراض نكرد بلكه كمال همكاري را با سه خليفه پس از پيامبر به عمل آورد. و زمانيكه مردم به او روي آوردند و با او بيعت كردند آنزمان بر اساس رأي مردم حكومت را بدست گرفت.
4- امام و پيشواي دوم اين دين پس از فوت پدرش وقتي ديد مردم به شخصي كه دشمن پدرش بود رأي داده اند با او پيمان صلح بست و معترض رأي مردم نشد.
5-سومين پيشواي اين آيين زمانيكه نامه مردم كوفه را كه از او براي حكومت دعوت به عمل آورده بودند دريافت نمود براي احترام به رأي مردم مراسم حجش را نيمه تمام رها كرد و به اتفاق خانواده و مريدانش راهي شهر كوفه شد. در بين راه به او خبر دادند كه مردم كوفه به هر دليل از رأيشان عدول كرده اند و سفير او را (مسلم بن عقيل) هم كشته اند. با شنيدن اين خبر امام حسين جهت احترام به رأي مردم تصميم به بازگشت مي گيرد ولي عمال حكومتي مانع مي شوند و او را مجبور مي كنند كه با حاكم وقت بيعت نمايد . كه در اينجا جهت مبارزه با تحميل عقيده مي ايستد و جان خود و خانواده اش را فدا مي كند.
حال دوست عزيز خودت قضاوت كن آيا با آييني كه اينگونه پيشواياني داشته است اين برخوردها صحيح است؟
دوست تو بنده خدا
دوست گرامي
نميدانم شاعر گرانمايه جناب آقاي خويي در قيد حيات هستند يا خير؟ به هر صورت دوست داشتم خطاب به ايشان و شما بگويم:
1-پيامبر اسلامي كه اينهمه از آن بد ميگوييد در زماني كه در هيچيك از كشورهاي دنيا نامي از دمكراسي وجود نداشت، پس از ابلاغ رسالتش جهت برپايي حكومت از مردم بيعت گرفت يعني نوعي رأي اعتماد.
2-همين پيامبر زماني كه جانشين براي خود معرفي كرد براي آنكه پس از فوت او مردم آزادي انتخابشان محفوظ باقي بماند حكم جانشيني حضرت علي را مكتوب نكرد و با احترام به آراي مردم از دنيا رفت.
3-نخستين امام و پيشواي اين آيين پس از فوت پيامبر وقتي ديد مردم بر خلاف توصيه پيامبرشان به شخص ديگري براي حكومت رأي داده اند با احترام به آراي مردم تنها اعتراض نكرد بلكه كمال همكاري را با سه خليفه پس از پيامبر به عمل آورد. و زمانيكه مردم به او روي آوردند و با او بيعت كردند آنزمان بر اساس رأي مردم حكومت را بدست گرفت.
4- امام و پيشواي دوم اين دين پس از فوت پدرش وقتي ديد مردم به شخصي كه دشمن پدرش بود رأي داده اند با او پيمان صلح بست و معترض رأي مردم نشد.
5-سومين پيشواي اين آيين زمانيكه نامه مردم كوفه را كه از او براي حكومت دعوت به عمل آورده بودند دريافت نمود براي احترام به رأي مردم مراسم حجش را نيمه تمام رها كرد و به اتفاق خانواده و مريدانش راهي شهر كوفه شد. در بين راه به او خبر دادند كه مردم كوفه به هر دليل از رأيشان عدول كرده اند و سفير او را (مسلم بن عقيل) هم كشته اند. با شنيدن اين خبر امام حسين جهت احترام به رأي مردم تصميم به بازگشت مي گيرد ولي عمال حكومتي مانع مي شوند و او را مجبور مي كنند كه با حاكم وقت بيعت نمايد . كه در اينجا جهت مبارزه با تحميل عقيده مي ايستد و جان خود و خانواده اش را فدا مي كند.
حال دوست عزيز خودت قضاوت كن آيا با آييني كه اينگونه پيشواياني داشته است اين برخوردها صحيح است؟
دوست تو بنده خدا
دوست گرامي
نميدانم شاعر گرانمايه جناب آقاي خويي در قيد حيات هستند يا خير؟ به هر صورت دوست داشتم خطاب به ايشان و شما بگويم:
1-پيامبر اسلامي كه اينهمه از آن بد ميگوييد در زماني كه در هيچيك از كشورهاي دنيا نامي از دمكراسي وجود نداشت، پس از ابلاغ رسالتش جهت برپايي حكومت از مردم بيعت گرفت يعني نوعي رأي اعتماد.
2-همين پيامبر زماني كه جانشين براي خود معرفي كرد براي آنكه پس از فوت او مردم آزادي انتخابشان محفوظ باقي بماند حكم جانشيني حضرت علي را مكتوب نكرد و با احترام به آراي مردم از دنيا رفت.
3-نخستين امام و پيشواي اين آيين پس از فوت پيامبر وقتي ديد مردم بر خلاف توصيه پيامبرشان به شخص ديگري براي حكومت رأي داده اند با احترام به آراي مردم تنها اعتراض نكرد بلكه كمال همكاري را با سه خليفه پس از پيامبر به عمل آورد. و زمانيكه مردم به او روي آوردند و با او بيعت كردند آنزمان بر اساس رأي مردم حكومت را بدست گرفت.
4- امام و پيشواي دوم اين دين پس از فوت پدرش وقتي ديد مردم به شخصي كه دشمن پدرش بود رأي داده اند با او پيمان صلح بست و معترض رأي مردم نشد.
5-سومين پيشواي اين آيين زمانيكه نامه مردم كوفه را كه از او براي حكومت دعوت به عمل آورده بودند دريافت نمود براي احترام به رأي مردم مراسم حجش را نيمه تمام رها كرد و به اتفاق خانواده و مريدانش راهي شهر كوفه شد. در بين راه به او خبر دادند كه مردم كوفه به هر دليل از رأيشان عدول كرده اند و سفير او را (مسلم بن عقيل) هم كشته اند. با شنيدن اين خبر امام حسين جهت احترام به رأي مردم تصميم به بازگشت مي گيرد ولي عمال حكومتي مانع مي شوند و او را مجبور مي كنند كه با حاكم وقت بيعت نمايد . كه در اينجا جهت مبارزه با تحميل عقيده مي ايستد و جان خود و خانواده اش را فدا مي كند.
حال دوست عزيز خودت قضاوت كن آيا با آييني كه اينگونه پيشواياني داشته است اين برخوردها صحيح است؟
دوست تو بنده خدا
اسماییل خویی مرد نازنینی است اما با نظراتش در باره دین مخالفم.
ارسال یک نظر