هشتاد و يک درصد آمریکایی ها و 51 درصد بریتانیایی ها به وجود بهشت اعتقاد دارند. اما سوالی که اینجا مطرح است این است که بهشت چه شکلی است. در طول تاریخ بیشتر کسانی که به بهشت اعتقاد داشته اند آن را غیر قابل توصیف خوانده اند! از نظر نگارنده شکل بهشت در طول تاریخ متغییر بوده است. "تو بگو بهشت چه شکلی است تا من بگویم در زندگی چه چیزی کم داری". هر قومی بهشت را مطابق ایده ال های خود می بیند . نویسندگان قرآن و انجیل در مناطق خشک و کم باران زندگی کرده اند بنابراین بهشت آنان مملو از رودخانه های جاری است و در آنجا همیشه بهار است. بهشت مردمان آفریقا (که همیشه در بند و بردگی هستند) سرزمین آزادی است که در آن همه با هم برابرند. مسلمانانی که دست به عملیات های انتحاری می زنند در جوامعی بزرگ شده اند که از لحاظ جنسی همیشه در مضیقه بوده اند بنابراین در بهشت 72 حوری انتظار آنان را می کشد.
سهشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۰
یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۰
گفتوگوی خواندنی فالاچی و قذافی
بن علی، صالح، قذافی و مبارک
گفتوگوی خواندنی فالاچی و قذافی
وقتی که با او مصاحبه میکردم به یاد فرمانش افتادم که به یک زیر دریایی مصری گفته بود، کشتی اقیانوس پیمای ملکه الیزابت که مملو از مسافر به سوی "تل آویو " می رفت، غرق شود . این فاجعه اتفاق نیفتاد ، زیرا قبل از خروج اژدرها، فرماندهی زیردریایی با سادات مشورت کرده بود. هم چنین به روزی میاندیشم که او تصمیم گرفت "جلود" را برای خرید بمب اتمی به چین نزد "چوئن لای " بفرستد ، ولی چوئن لای به او بمب اتمی نفروخت...
فرارو- اوریانا فالاچی، روزنامهنگار فقید ایتالیایی در زمان حیات خویش به نقاط مختلف جهان سفرهای متعددی کرد و با سیاستمداران و رهبران دنیا به گفتوگو نشست. وی در سفرهای خود به لیبی رفت و با دیکتاتور روانپریش این کشور نیز به گفتوگو نشست. این روزها که قذافی در حال انتقامگیری از ملت خویش است، خواندن گزیدههایی از این مصاحبه برای شناخت بهتر یک دیکتاتور، یاری خوبی میرساند:
این مصاحبه در زیر چادری انجام گرفت که قذافی در آن سکونت داشت. مکانی در مرکز حکومت طرابلس. چادر پهناور و بزرگی که با پارچه های نفیسی تزیین شده بود و فرش های گران بها و مخده های بسیار بزرگ در چادر وجود داشت. با چراغ های الکتریکی به محیط ، نور مناسب و هنر مندانه ای داده شده بود. دست چپ، تلویزیونی رنگی جا داشت. طبق معمول در تلویزیون ملت را با مشت های گره کرده نشان می دادند که نام قذافی را برزبان دارندو به او درود می فرستند. در مقابل در ورودی خیمه، چند نفری بخاری هیزمی را با رنج دائم، گرم نگاه می داشتند.
او به عکس هایش خیلی اهمیت می دهد. خیلی دوست دارد او را رهبر انقلاب بنامند.
رهبر انقلاب یک لباده ی سفید نخی نازک به تن داشت، حاشیه هایش طلایی بود . مثل یک آدم بدوی. مثل "پیتر اتول" در فیلم" لورنس عربستان ". قذافی فکر میکند که خیلی خوش تیپ و دوست داشتنی است. او هرگز نمی پذیرد که دیگران او را نمی پسندند. پایش را با چکمهای پاشنه دار گران بهایی از چرم نازک و لطیفی پوشانده بود. حرکاتش خیلی قاطع بود. مثل پادشاهی که دنیا را تغییر داده باشد. به نظر می رسد که محیط و زندگی خارج از این قلعه را فراموش کرده است. قلعه ای که دور تا دورش سربازان تا دندان مسلح هستند.
خارج از قلعه، شهری است که در آن بدبختی جریان دارد، شهری است که با آمدن دو قطره باران تلفن ها از کار می افتد و خیابان ها دریاچه میشود. قذافی با یک کودتای آمریکایی به قدرت رسید ، اما بلافاصله آمریکایی ها را بیرون کرد. یک کتابچه ای در ابعاد هشت در پنج سانتی متری نوشته و با این کتابش به دموکراسی و پارلمان تف میکند . در این کتاب نوشته که زن ها فقط برای شیر دادن به بچه ها به دنیا می آیند . اگر مادرها به بچه هایشان شیر ندهند ، بچه ها مثل جوجه های ماشینی که گوشت های بی مزه دارند ، رشد خواهند کرد. اسم این کتاب را " کتاب سبز" گذاشته. او از رنگ سبز خوشش می آید. پرچم لیبی سبز است. دستمال هایی هم که با آن دماغش را می گیرد سبز است.
وقتی که با او مصاحبه میکردم به یاد فرمانش افتادم که به یک زیر دریایی مصری گفته بود، کشتی اقیانوس پیمای ملکه الیزابت که مملو از مسافر به سوی "تل آویو " می رفت، غرق شود . این فاجعه اتفاق نیفتاد ، زیرا قبل از خروج اژدرها، فرماندهی زیردریایی با سادات مشورت کرده بود. هم چنین به روزی میاندیشم که او تصمیم گرفت "جلود" را برای خرید بمب اتمی به چین نزد "چوئن لای " بفرستد ، ولی چوئن لای به او بمب اتمی نفروخت...
راستی می دانستید که این قدر نچسب هستید؟ این قدر کم دوست تان دارند؟
(با سر و صدای غافل گیر کننده ای جواب می دهد): من را کسانی که ضد آزادی و ضد خلق هستند دوست ندارند. برعکس مبارزین راه آزادی و توده ها مرا دوست دارند، همیشه و در همه جا. من یک رئس جمهور و یا وزیر نیستم. من رهبر انقلابم. من به فلسفه ی آزادی، مبارزه و کتاب سبزم مشغولم. و اگر شما می خواهید چهره ی من را بشناسید باید راجع به کتاب سبزم از من بپرسید.
بسیار خوب از انقلاب صحبت میکنیم و از کتاب سبز . کدام انقلاب ؟ من هرگز خسته نمی شوم که به یاد بیاورم پاپادوپولوس، موسولینی و پینوشه هم دم از انقلاب می زدند. انقلاب هنگامی است که توسط توده ها انجام بگیرد . به این انقلاب ، می گویند یک انقلاب مردمی . و نیز انقلابی که دیگران انجام دهند اما بیانگر خواست توده ها باشد . آن هم انقلابی مردمی است . مردمی است به خاطر اینکه هم حمایت توده ها را دارد و هم خواست آن ها را بیان میکند .
حرف هایتان خیلی روشن نیست . می شود مثالی بزنید؟
لیبی ، ایران و ویتنام. آن چه در سپتامبر 1969 در لیبی اتفاق افتاد ، یک انقلاب نبود ، یک کودتا بود . درست است یا نه ؟
ولی بعد انقلاب شد . من کودتا کردم و کارگران انقلاب . کارگران کارخانه ها را اشغال کردند. به جای حقوق شریک شدند. سیستم اداری شاهی را از بین بردند و کمیته های خلقی درست کردند . خلاصه، خودشان ، خودشان را آزاد کردند . همین کار را هم دانشجویان کردند . به طوری که امروز در لیبی فقط مردم حاکمیت میکنند و بس.
چه طور هر جا که میرویم فقط تصویر شما را می بینیم ؟ حتی در مقابل کلیسای کاتولیک ها که حالا انبار شده ، تصویر بزرگ شما با لباس نظامی نصب شده است . به این ترتیب همه جا عکس شماست . در خیابان ها ، مغازه ها ، ادرات . در هتل من حتی بشقاب هایی نقره ای می فروشند که تصویر شما در آن است .
به من چه ربطی دارد ؟ مردم این طور می خواهند .
شما خیلی چیزها را ممنوع می کنید . کاری جز ممنوع کردن ندارید . شما چه طور پرستش تان را ممنوع نمی کنید ؟ در هر لحظه ای که تلوزیون را روشن کنیم ، توده ها را می بینیم که با مشت های گره کرده فریاد می زنند : قذافی
من چه کار می توانم بکنم؟
هیچ چیز . من هم وقتی کوچک بودم ، چنین صحنه ای را برای موسولینی می دیدم .
این یک تهمت بزرگ است و جواب دقیقی می خواهد .هیتلر و موسولینی از حمایت توده ها برای حکومت شان استفاده می کردند. ولی من از حمایت مردم برای کمک به مردم استفاده میکنم . من کاری نمی کنم جز اینکه برای مردم پیام بفرستم خودتان حکومت را در دست بگیرید . به همین خاطر هم مرا دوست دارند. بر عکس هیتلر که می گفت "همه کار برای شما می کنم " ، من می گویم " شما خودتان همه کار بکنید ."
جناب سرهنگ ، اگر شما را این اندازه دوست دارند ، چرا این همه از خودتان محافظت می کنید ؟ قبل ازاینکه من به اینجا بیایم ، سه بار سربازان آماده ی شلیک جلوی مرا گرفتند. یک تانک هم دم در ورودی لوله هایش به طرف خیابان است .
فرامومش نکنید که اینجا یک پایگاه نظامی است . و تازه ، تعبیر شما از این همه محافظت چیست ؟
معلوم می شود که شما در کشور خودتان هم محبوب نیستید .
با لبخند جواب می دهد - شما اول می گویید که من از سوی توده ها حمایت می شوم ، بعد می گویید از خودم خیلی محافظت میکنم . چرا ضد و نقیض صحبت می کنید؟
نه برای ترس است . ملت از ترسش شما را تحسین میکند و شما هم از ترس مواظب خودتان هستید .
به نظرم نتیجه گیری عجیبی است . یک نتیجه گیری برای یک دیکتاتور .
میبینم که شما خودتان را یک دیکتاتور می دانید جناب سرهنگ ، نه رئیس جمهور ، نه وزیر! ممکن است به من بگویید که شما چه کاره هستید؟
من رهبر انقلاب هستم . معلوم است که کتاب سبزم را نخوانده اید.
برعکس آن را خوانده ام . می توان یک ربع ساعت آن را خواند . به نظرتان نمیآید که کتابتان خیلی کوچک باشد ؟
شما هم حرف سادات را تکرار میکنید . چون که او می گفت ، کتاب من کف دست جا می گیرد .
سادات درست می گوید . برای نوشتن آن ، چه قدر وقت گذاشتید ؟
سال های زیاد ، قبل از پیدا کردن راه حل نهایی . روی تاریخ بشریت ، جنگ های گذشته و حال خیلی تعمق کرده ام .
جدا؟ پس چگونه این نتیجه را گرفتید که دموکراسی یک سیستم دیکتاتوری است . پارلمان تحمیلی است . انتخابات یک نیرنگ است . این ها مسائلی است که در آن کتاب کوچک نوشته اید و مرا متقاعد نمی کند .
برای اینکه خوب مطالعه اش نکردید . سعی نکرده اید که بفهمید جماهیریه یعنی چه . شما باید در لیبی سکونت داشته باشید و مطالعه کنید که چگونه کشوری دولت ندارد ، مجلس ندارد و اعتصابات هم درآن وجود ندارد . چنین کشوری ، جماهیریه لیبی است. در جماهیریه هیچ کس انتخاب نمی شود . انتخابات و نمایندگی وجود ندارد . چقدر شما غربی ها سنتی هستید . شما فقط دموکراسی و جمهوری را می فهمید. حتی آماده ی پذیرش زمان حال ، زمان توده ها و مردم نیستید . قبلا دوران پادشاهی بود و بعد مبارزه ی انسان ها . جمهوری را دولت ها و رئس جمهور ها به وجود آوردند . حالا بشریت این مرحله ی دوم را گذرانده و راه حل نهایی یعنی جماهیریه را به وجود آورده است .
پس مخالفین کجا جا دارند ؟
کدام کخالف ؟ وقتی همه عضو کنگره ی خلق هستند ، چه احتیاجی به گروه های مخالف است ؟ مخالفت با چه چیزی ؟ مخالفت با دولت معنی دارد و اگر دولت از بین برود و مردم خودشان حکومت کنند ، دیگر با چه کسی مخالفت می شود ؟ با چیزی که وجود خارجی ندارد .
به هر حال من مخالف هستم .
مخالف چه کسی ؟
مخالف شما. برای اینکه جماهیریه مرا متقاعد نمی کند، و حالا که مخالفت میکنم شما با من چه می کنید؟ مرا دستگیر کرده و اعدام می کنید؟
صبورانه گفت : مسیر تاریخ بشریت را مطالعه کنید. آیا این نیست که بشر همیشه می خواسته به قدرت برسد ؟ بله یا نه ؟ با جماهیریه بشریت به قدرت می رسد. خواب و خیال به تحقق می پیوندد و مبارزه تمام می شود.
برای شما ممکن است تمام شده باشد اما برای من نه . من می خواهم بدان چه بر سرم می آید اگر جماهیریه را نفی کنم؟
شما نمی توانید جماهیریه را نفی کنید . جماهیریه سرنوشت جهان است . حاکمیت مردم ، مرحله ی نهایی است . در همه دنیا سرانجام به همت کتاب سبز روز انقلاب فرا خواهد رسید . مردم قدرت را به دست می گیرند و راهنمای آنها کتاب سبز خواهد بود ...
جناب سرهنگ در تمام این داستان آیا جای کوچکی برای آزادی هست؟
آزادی ؟ کدام آزادی ؟ این خودش آزادی است . تنهاآزادی واقعی همین است . چه طور چنین سوالی را از من می کنید؟
برای اینکه سال گذشته خواندم که شما چهل نظامی را تیر باران کردید ، چون آنها مخالف جماهیریه بودند . در سال 1977 هم پنجاه و پنج تن دیگر را به همین دلیل اعدام کردید . چندی پیش هم خواندم که در بنغازی در یک میدان عمومی ، تعدادی از دانشجویان مخالف کتاب سبز را به دار کشیدید .
همین چیزها ست که اعتماد مرا از غرب سلب می کند . چرا این حرف های غیر واقعی را می نویسند ؟
چه کسی می داند؟ شاید آدم های حسود این ها را می نویسند . جناب سرهنگ آیا واقعا این کتابچه ی سبز دنیا را عوض خواهد کرد ؟
بدون شک . کتاب سبز محصول مبارزه ی بشریت است . کتاب سبز راهنمای بشریت به سوی استقلال است . کتاب سبز انجیل است . یک انجیل جدید . انجیل دوران معاصر ، دوران مردم .
شما زیاد هم فروتن نیستید ؟
نه ، اصلا فروتن نیستم . برای اینکه می توانم در مقابل هجوم دنیا بایستم . برای اینکه با کتاب سبزم تمام مسائل بشر و جوامع را حل کرده ام . یک کلمه آن می تواند دنیا را یا نابود کند یا نجات دهد . کارتر می تواند در جهان جنگ به راه بیندازد ، ولی برای دفاع در جهان سوم کتاب سبز کافی است . کتاب سبز من . یک کلمه ی کتاب سبز می تواند دنیا را منفجر کند و ارزش ها را تغییر دهد .
جناب سرهنگ می توانم آخرین سوالم را مطرح کنم ؟
بله ... ولی کوتاه باشد .
شما به خدا اعتقاد دارید ؟
روشن است . البته ، چرا چنین سوالی از من می کنید ؟
برای این که فکر می کردم شما خود خدا هستید !
(گزیده ای از مصاحبه ی اوریانا فالاچی روز نامه نگار مشهور ایتالیایی با سرهنگ قذافی رهبر لیبی . نقل شده از کتاب گفت گوهای اوریانا فالاچی – گرد آوری و ترجمه غلامرضا امامی – تهران
برچسبها:
بفهمید جماهیریه یعنی چه
خاطره ای دردناک از دکتر شاپور بختیار
خاطره ای دردناک از دکتر شاپور بختیار درباره جریانات روشنفکر نمای انقلاب ۵۷
نوشته شده در آوریل 23, 2011 به وسیلهی
Boutimar
با مردگان خویش مروت کنید از آنک
او نیست تا جواب شما را بیاورد ” بهار “
بازخوانی تاریخ - قسمت اول
سؤال : هنگامی که شما نخست وزیر شدید ، تا چه اندازه از زد و بند ها و فعل و انفعالات نوفل لوشاتو خبر داشتید ؟
دکتر بختیار : من مامور اطلاعاتی در نوفل لوشاتو نداشتم ولی میدانم که عده زیادی از ایرانیها ، عده ای دانشجو و عده ای از کسانی که دگرگونی میخواستند و در وجود خمینی بدلیل اینکه این آدم سالیان دراز تبعيد شده بود ، یک قسم نقطه اتکا پیدا کرده بودند . کسانی هم برای کنجکاوی میآمدند و ایشان را میدیدند ، من تقریبا تا یک ماه قبل از آن حتی صدای او را نشنیده بودم یعنی هیچ نواری از او نشنیده بودم
اما اگر درد را بخواهید ، نوفل لوشاتو نبود . افرادی بودند که میآمدند آنجا ، یک عده برای اینکه خودنمایی کنند و عده ای هم میآمدند که بگویند در این جریانات خدمت امام رسیدیم ، که اگر کارش گرفت از این نمد کلاهی ببرند
ولی در این میان آن دسته که بيعتشان با خمینی واقعا بزرگترین خیانت به ملت ایران بود ، دسته ای است که به روشنفکر معروف بودند . لفظ خیانت را استفاده میکنم ، چون باور دارم خیانت از آن روشنفکرانی بود که تشخیص ندادند و صلاحيت این تشخیص را داشتند ، که وقتی انسان طرفدار دموکراسی و آزادی و دانش شد ، وقتی خواست مملکت را از دیکتاتوری و از متحجر بودن بیرون بکشد ، نباید دست به دامن آخوند بزند
روزی ۳۲ استاد دانشگاه ، که حالا یا پاکسازی شده اند یا در زندان هستند یا منفصل از کار هستند ، در کتابخانه خود من جمع شده بودند . ۳۰ نفر آنها موافق دخالت خمینی در امور سیاسی بودند و تنها ۲ نفر مخالف
این مساله را کوچک نگیرید . آن افرادی که عامى بودند و تربیت سیاسی نداشتند گناهی نکردند . گناهکار آن افرادی بودند که وظیفه و وسیله داشتند مردم را روشن بکنند و نکردند . حکومت شاه بد بود ؟ مسلما بد بود . قانون زیر پا گذاشته میشد ؟ مسلما اینطور بود . باید یک دگرگونی در مملکت میشد ؟ مسلما میبایست میشد . اما نه دفع بد به بدتر
شاپور بختیار سی و هفت روز پس از ۳۷ سال ، ص ۳۲
جمعه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۰
گزیده ای از دانستنی های اسلامی
o مسواک زدن در حمام باعث درد دندان ميشود! ـ (منبع: من لا يحضره الفقيه - جلد يک، ص. ۵۳)
o در ادرار ائمه آلودگی نيست! � 'ليس فی بول الائمه استخباث' � ( منبع: انوار ولايه، ص. ۴۴۰ )
o خوردن آب در حالت ايستاده در شب باعث زردی ميشود! � 'شرب الماء من قيام بالليل يورث ماء الاصفر' ـ ( منبع: اصول کافی جلد ۶-ص۴۹۸ )
o نگاه کردن به آلت تناسلی زن باعث کوری ميشود! � 'النظر الی فروج النساء يورث العمی'- (منبع : من لا يحضره الفقيه -جلد ۳ ص۵۵۶ )
o آه اسم خدا ست!- 'آه اسم من اسماء الله الحسنی' - مستدرک الوسائل جلد ۲ ص۱۴۸
o ملکی بنام خرقائيل هست که ۱۸ هزار بال دارد و بين هر بالش پنجاه سال زمان برای ديدن لازم است! ـ 'ان لله ملکا يقال خرقائيل له ثمانيه عشر الف جناح مابين جناح الی جناح خمس مائه عام' � ( منبع : کتاب البرهان جلد، ۲ ص. ۳۲۷ )
o ملکی هست که اسمش منت و هميشه بالای قبر امام حسين است ! ـ ( الکافی جلد ۴ ص ۵۸۳)
o امام ده علامت دارد از جمله آنها ختنه شده بدنيا می آيد!، با پا وبراحتی متولد ميشود!، جنب نميشود!، اگر بخوابد قلبش بيدار است، چشمش ميخوابد ولی قلبش بيدار است!، همانطور که از جلو ميبيند از عقب هم ميبيند! ـ 'يولد مطهرا مختونا و لا يجنب و تنام عينه و لا ينام قلبه و يری من خلفه کما يری من امامه' ـ ( منبع : اصول کافی جلد يک ص ۳۱۹ کتاب حجه باب مواليد الائمه )
o امام زمان لخت و عريان ظاهر ميشود! ـ 'انه سيظهر عاريا امام قرص الشمس' ـ (منبع: حق اليقين، ص. ۳۴۷ )
o ابن بابويه روايت ميکند که ابی عبد الله مردی را ديد که کفش سياه پوشيده فرمود چرا کفش سياه پوشيدی، مگر نمی دانی کفش سياه نور چشم را کم ميکند و مردانگی را ضعيف ميکند؟ . بر تو باد پوشيدن کفش زرد که نور چشم را زياد ميکند و باعث قوت مردانگی ميشود!. ـ 'عن ابی عبد الله انه رای رجل و عليه نعل سوداء فقال مالک و لبس السوداء؟ هی تضعف البصر و ترخی الذکر و���' ـ ( منبع : کتاب خصال شيخ صدوق ..ابن بابويه باب سوم جلد یک، ص. ۹۹ )
o روايت از علی (ع): اولين حيوانی که پس از رسول خدا(ص) از دنيا رفت عفير خر رسول خدا بود! اين خر با رسول خدا صحبت کرده بود ! و گفته بود : پدر و مادرم فدای تو، پدرم از قول پدرش و از قول جدش و جد جدش و ...نقل کرده که نوح (ع) جد من را در کشتی گذاشت و به مردم گفت ای مردم از نسل اين خر، خری متولد ميشود که رسول خدا بر او سوار ميشود، و من خوشحالم که آن خر هستم ! ـ 'عن امير المومنين علی قال ان اول شيی من ادواب توفی هو عفير حمار رسول الله ذالک الحمار کلم رسول الله فقال بابی انت و امی ���' ـ ( منبع: اصول کافی جلد ۱ ص ۱۸۴- کتاب الحجه باب ما عند الائمه من سلاح رسول الله )
o از امام حسن (ع) روايت شده است که ايشان فرمود برای خداوند دو شهر است ( خدا دو شهر دارد) يکی از انها در مشرق است و يکی در مغرب، و در آنها ۷۰ ميليون زبان و جود دارد! و من همه آن زبانها را ميدانم! ـ 'عن ابی عبد الله الحسن قال ان لله مدينتين احداهما بالمشرق و اخری بالمغرب و فيها سبعون الف الف لغه و انا اعرف جميع تلک اللغات' ـ ( منبع: اصول کافی - جلد يک - ص ۳۸۴ و ۳۸۵ باب مولد حسن ابن علی)
o خوردن خاک نفاق می آورد! � 'اکل الطين يورث النفاق' ـ ( منبع: الکافی جلد۲- ص۲۶۵ ). خوردن خاک حرام است مثل خون و مردار و گوشت خوک اما خوردن خاک قبر امام حسين باعث شفاء از بيماريها ميشود! . ـ 'اکل الطين حرام مثل الميته و الدم و لحم اخنزير الا طين قبر الحسين فيه شفاء من کل داء'- ( منبع: اصول کافی جلد ۳ - ص ۳۸۷)
o توسل به امام موسی کاظم باعث جلای چشم ميشود!.ـ ' التوسل بالامام موسی الکاظم ينفع لوجع العين' ـ ( منبع : باقيات الصالحات ضميمه مفاتيح الجنان -شيخ عباس قمی ص ۷۴۵ )
o امام حسين(ع) از سينه حضرت زهرا شير نخورد بلکه پيامبر انگشتش را در دهان او ميگذاشت و او می مکيد و برای سه روزش کافی بود!. ـ ' لم يرضع الحسين من فاطمه (س) و لا من انثی کان يوتی به النبی (ص) فيضع ابهامه فی فمه فيمص منها ما يکفيه اليو مين و الثلاث 'ـ ( منبع: اصول کافی کتاب الحجه - باب مولد حسين ابن علی )
o پيامبر از ابوطالب شير ميخورد! ـ ' لما ولد النبی (ص) مکث اياما ليس له لبن فالقاه ابو طالب علی ثدی نفسه فانزل الله فيه لبنا فرضع منه اياما' ـ ( منبع: اصول کافی - کتاب الحجه - باب مولد النبی(ص) - جلد يک ص ۳۷۳ )
o فاطمه زهرا (س) حيض نميشده است! ـ 'عن ابی الحسن قال ان بنات الانبياء لا يطمثن' ـ ( اصول کافی - کتاب الحجه - باب مولد الزهراء - جلد يک ص. ۳۸۲ )
o در روايت است که علی (ع) با رسول خدا به مسافرت رفت و عايشه همراهش بود و تنها يک لحاف همراهشان بود ! و علی میگوید رسول خدا بين من و عايشه خوابيد ! و هنگاميکه رسول خدا شب برای نماز شب بر خاست من و عايشه در يک لحاف بوديم ! ـ ' قال علی سافرت مع رسول الله و کان له لحاف ليس له لحاف غيره و معه عائشه و کان رسول الله ينام بينی و بين عائشه فاذا قام الی اللصلوه الليل ���..' ـ ( منبع: بحار الانوار جلد ۲ - ص ۴۰ دار احياء التراث العربی - بيروت بحار الانوار ص. ۲۹۷ )
o هنگاميکه امام حسين به شهادت رسيد بين امام سجاد و محمد ابن حنفيه فرزند علی(ع) بر سر امامت اختلاف افتاد �محمد ابن حنفيه به امام سجاد گفت تو خودت بهتر ميدانی که من از تو لايق تر هستم و امام سجاد در جواب گفت پاسخ تو را حجر الاسود ميدهد ! و دعوت کرد که به آنجا بروند ..آنگاه محمد ابن حنفيه حجر الاسود را صدا زد و هيچ جوابی نشنيد اما تا امام سجاد حجر الاسود را صدا زد حجر به صدا در آمد و گفت امامت مال علی ابن الحسين است و نزديک بود حجر الاسود از جا کنده شود! ـ 'لما قتل الحسين (ع) ارسل محمد ابن الحنفيه الی علی ابن الحسين و ��' ـ ( منبع: اصول کافی - جلد يک ص ۳۴۸ اعلام الوری للطبرسی ۲۵۸)
o علی(ع) بر روی ابرها پرواز ميکند ! . خداوند ابرها را برای علی مسخر ساخت و او شرق و غرب عالم را درنورديد! . ـ 'ان الله سخر لعلی السحاب فکان يسير فی الارض شرقا و غربا' ـ ( منبع: تفسير الميزان جلد ۱۳ - ص ۳۷۲ بحار الانوار جلد ۳۹ - ص ۱۳۸)
o رعد و برق آسمان از تدبير علی است! . ـ ' قال ابو عبد الله عليه السلام .. ماکان من هذا الرعد فانه من امر صاحبکم قلت من صاحبنا؟ قال امير المومنين علی عليه السلام الاختصاص' ـ ( منبع: المفيد ص ۳۽
حماقت انسان دین را آورد و دین حماقت انسان را جاودانه کرد
(کارل مارکس)
چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۰
سهشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۰
منشور سبز
آی آزادی! اگر روزی به سرزمین من رسیدی، در قالب فرهنگی قریب و لهجه ای عرب و چشمهایی سرد و ترسناک نیا
برای مان از مرگ نگو! به گورستان نرو، گورستان پایان است، آغاز جای دیگری است
اینبار توی دهان هیچ کس نزن، وعده های تو خالی نده، نفت را بر سر سفره ها نیار، نان مان را بر سر سفره هامان باقی بگذار
از آب و برق نگو، از تلاش انسانی بگو، از تعهد کور نگو، از تخصص و دانش و شور بگو
نیا! با مارش نظامی و جنگ نیا! با آواز و موسیقی و رنگ بیا؛ با گل و بوسه و
کتاب بیا!ا
از تقوی و جنگ و شهادت نگو، از انسانیت و صلح و شهامت بگو، از زندگی بگو؛ از
پنجره های باز، دلهامان را با نسیم آشتی بده، با دوستی و عشق آشنایمان کن، به ما بیاموز که چگونه زندگی کنیم، مردن را به وقت خود خواهیم آموخت
به ما شان انسان بودن را بیاموز، خود به « خدا » خواهیم رسید
آی آزادی؛ اگر به سرزمین من رسیدی، بر قلبهای عاشق ما قدم بگذار، مهرت را در دل های ما بیفکن تا آزادگی در درون ما بجوشد و تو را با هیچ چیز دیگری تاخت نزنیم
با هر نَفَس یادمان بماند که تو از نفس عزیزتری
بدانیم که آزادی یک نعمت نیست یک مسولیت است. به ما بیاموز که داشتن و نگاه
داشتن تو سخت است
ما را با خودت آشنا کن، ما از تو چیز زیادی نمی دانیم؛ فقط نامت را زمزمه کرده
ایم. ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم مانده ایم
ای نادیده ترین... ! اگر آمدی با نشانی بیا که تو را بشناسیم
هان! آی آزادی، اگر به سرزمین ما آمدی؛ با آگاهی بیا. تا در حافظه ی کند تاریخ
نگذاریم که تو را از ما بدزدند، تا تو را با بی بند و باری و هیچ بدل دیگری
اشتباه نگیریم. آخر می دانی؟ بهای قدم های تو بر این خاک، خون های فرزندان خوب
این سرزمین بوده است. بهای تو سنگین ترین بهای دنیاست. پس این بار با آگاهی
بیا. با آگاهی. آگاهی
جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۰
بهتان بر نخورد !!!ا
از زبان يك هم نوع ....ا
بسیار دور از هم قد کشیدهایم . هر یک بر فراز صخرهای بلند و درهای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد
جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوششهای متفاوت
مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کلهای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسهی دخترانه و تو را پسرانه
دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیفهای دور از هم . نیمکتهای خانمها و آقایان. با درها و راهروها و ورودیها و خروجیهای خواهران و برادران
جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میلهها و در حرم و امامزاده با نردهها و در دریا و ساحل با پارچههای برزنتی
آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنیای برای من؛ و من شدم عقدهی جنسی سرکوب شدهای برای تو
تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور ناداني و بیماری و عقدههای جنسی، من در پي يك نگاه و توجه و متلك از تو باشم ... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالیات کند و نگاه حریصات مانتو ام را بدرد
جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شدهایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقدهی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم
بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاهمان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاههای انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی
و من باید تقاص همهی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخرهای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را
باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک میشود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار میگردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم
اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور
بهتان بر نخورد ...ا
آخر سالیان سال است که در همه جای دنیا، فقط مستراحها را زنانه و مردانه کردهاند
...
پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۰
ذهنيت بيمار مشرق زميني ها تمومي نداره
بنظر میاد
ذهنيت بيمار مشرق زميني ها تمومي نداره
اينا هم تعزيه دارند!!!!!!
تعزيه عيسي مسيح در فيليپين
به مناسبت عيد پاک
Easter in Philippines
برچسبها:
تعزيه عيسي مسيح در فيليپين
شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۰
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
عماد خراسانی
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست هر کسی قصهی شوقش به زبانی گوید چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه گریهی نیمه شب و خندهی مستانه یکیست گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد» بیوفـایی و وفاداری جانانه یکیست
جمعه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۰
اگر انقلاب نشده بود
تیمهای زنان در همه رقابتهای ورزشی ظاهر می شدند
با دوستتان در یک بار یا دیسکو قرار می گذاشتید با هم آنجا خوش می گذراندید
از تهران یک بلیط یکسره به نیویورک با هواپیما می گرفتید و دیگر نگران اسکن چشمی در فرودگاه نبودید
الان به جای 8 تا کانال مزخرف تلوویزیونی بیشتر از 100 تا کانال با طبقه بندی های درست و حسابی وجود داشت
الان نشریاتی مثل تایمز در ایران چاپ می شد
مک دونالد تو ایران شعبه داشت
بچه ها از همان دوران دبستان کنار همکلاسی جنس مخالف می نشستند
فیلم دانلود نمیکردیم
کپی کردن غیر مجاز بود و جرایم سنگینی داشت
اگر کار خلافی میکردی پلیس اینترپل تو ایران هم خفتت میکرد
الان جای بیت ر ه ب ر ی “دیسکو تهران” وجود داشت
میدانی به اسم انقلاب وجود نداشت
مشروب آزاد بود و این خودش باعث افزایش توریست ها می شد
هرکس دوست داشت حجاب سر می گذاشت
حسرت خارج رفتن نداشتید و خارجی ها حسرت ایران آمدن داشتند
دختر ها هم می رفتند ورزشگاه و فوتبال تماشا می کردند
کتاب عربی از کتب درسی حذف می شد
از اینکه با دوست پسر یا دوست دخترت در پارک نشسته ای دلهره نداشتید
ابی و داریوش در تهران کنسرت می گذاشتند
خارجیها برای ادامه تحصیل به ایران بورسیه می شدند
به نمایندگیهای نایک و آدیداس و … از طریق اینترنتی سفارش می دادید و بسته را در درب منزل تحویل می گرفتید
از طریق اینترنت با کارت اعتباریتان از هرکجا که می خواستید خرید می کردید
هیچ وقت دوست نداشتید ایران را ترک کنید
جمعیت ایران بجای ۷۵ میلیون نفر حداکثر ۵۰ میلیون میبود و درآمد سرانه هر ایرانی بجای ۵۰۰۰ دلار در سال ۲۵۰۰۰ دلار در سال بود
نیروگاه بوشهر امسال سی امین سال شروع بکارش رو جشن میگرفت و در کنار اون ده تا نیروگاه هسته ای دیگه داشتیم
در کنار اون در کویرلوت بکمک نیروگاههای خورشیدی برق قابل توجهی استحصال میشد و ایران پیشتاز استفاده از انرژیهای پاک در دنیا میبود
شهروندان ایرانی میتونستن بدون ویزا به ۱۵۰ کشور دنیا سفر کنند
ایران ایر برای چهلمین سال متوالی هیچ سانحه هوایی رو تجربه نکرده بود و از این حیث در دنیا رکورددار بود
و فرودگاه بین المللی کورش کبیر در جنوب تهران که از ۱۳۶۰ جایگزین فرودگاه مهراباد شده بود بزرگترین حجم مسافر در تمام اسیا و خاورمیانه رو داشت که از این حیث ۲ برابر فرودگاه دوبی مسافر داشت
المپیک ۱۹۸۸ بجای سئول در تهران برگزار شده بود
و تیم ملی فوتبال ایران تنها تیم اسیایی بود که از ۱۹۷۸ در تمام دوره های جام جهانی شرکت داشته و در سال ۲۰۰۲ که بازیها در ایران برگزار شد به مقام سوم رسیده بود
سید علی خامنه ای امام جمعه تهران به لحاظ اینکه یک آخوند روشنفکر بود محبوبیت بسیاری در بین مردم داشت
امّا
اگر انقلاب 57 اتفاق نمیافتاد،
بچه های ما با ذوق و شوق پای صحبتهای آخوندای بیسواد مینشستند و هنوز هم شور و عشق انقلابی و شهادت و جهاد داشتند
اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد ماها در آرزوی داشتن کشور اسلامی پر پر می زدیم
اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد کسی نکبت قوانین عقب افتادهی جمهوری اسلامی رو درک نمیکرد
اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد خوشی میزد زیر دلمون و با حسرت میخواستیم دوران صدر اسلام رو شبیه سازی کنیم
پس
همون بهتر که انقلاب 57 اتفاق افتاد
ما سوختیم ولی از خاکستر ما ایرانی آزاد و باشکوه بر پا خواهد شد
نوشته ب. بختیاری
برچسبها:
بهتر که انقلاب 57 اتفاق افتاد
دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۰
کاريکاتور سياسي
کاريکاتور سياسي جنگ لفظي بين کودک يهودي و فلسطيني برنده جايزه بهترين کاريکاتور در آمريکا
کودک اسرائيلي: پدر من به من گفته شما شرور حيوان صفت و تروريست هستيد
کودک فلسطيني: ولي پدر من به من چيزي بهم نگفته، آخه پدر تو اون را کشته
برچسبها:
فلسطين در مقابله با اسرائيل
یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۰
مقايسه ايرانيان با فرانسوي ها
مقایسه جالب و حقیقی ، بسیار خواندنی و فکرکردنی
بعد از جنگ جهانی و اشغال فرانسه توسط نیروهای آلمان برخی از مردم آنجا رفتارعجیبی پیدا کرده اند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را نوکرهیتلر و یا کنیز هیتلر میگذارند. نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتمآ میروند و دیوار برلین را بازدید میکنند. با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه آلمانی فرانسوی شده اند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها از پدر آلمانی و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم میکنند.
یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه اشان قاب کرده اند و میگویند این عکس هیتلر است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند اصلا هیتلر سبیل نداشته هروقت این ماجرا را برای آشنایان ایرانی مسلمان تعریف میکنم قاه قاه می خندند و می گویند اینها چه آدمهای احمق و نادانی هستند. یا می گویند اینها از یک خر کمتر هستند. دلشان شدید برای حماقت آنها میسوزد و به حالشان تاسف میخورند. غافل از اینکه خودشان به همان اندازه .... می پرسید چرا؟ ببینید متن پایین چقدر به متن بالا شباهت دارد.
بعد از حمله اعراب و اشغال ایران توسط سربازان عرب مردم ایران رفتارعجیبی پیدا کرده اند. آنها نام فرزندان خود را علی و حسین میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را غلامعلی و یا غلامحسین میگذارند. نصف این جماعت هنوز به شهرهای دیدنی ایران سفر نکرده اند ولی حتمآ میروند و مکه و حرم امام رضا رو زیارت میکنند.
با اینکه اصلا عربی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به قبله به زبان عربی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز اعراب به اجدادشان دورگه عرب-ایرانی شده اند، یک شال سبز به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها سید هستند و از پدر عرب و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به سید بودن افتخار هم میکنند.
یک عکس از یک جوان خوش قیافه با چشمهای درشت مژه های بلند مشکی و ابروهای برداشته کمانی را توی خانه شان قاب کرده اند و میگویند این عکس حضرت علی است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی علی را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند علی زیبا بود
شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۰
دروغ در اسلام
داريوش هخامنشي: اهورا مزدا دروغ را از سرزمين و مردم من بدور نگه دارد کوروش بزرگ : مرد پارسي دروغ نگويد حتي بهنگام مرگ در جنگ ديدگاه عربي محمد به علي: اي علي در 3 جا دروغ نيکوست : ميدان جنگ ، وعده به زنان و اصلاح بين مردم.
وسايل الشيعه – جلد 12
اشتراک در:
پستها (Atom)