صندلی جلوی تاکسی نشستهام. از آریاشهر به سمت پونک. دختری خوشپوش و آرایش کرده، حدود 27، 28 ساله موبایل به گوش دست تکان میدهد و سوار میشود. دارد با دختری دیگر (که فهمیدم اسمش "مرضیه" است!) با داد و هوار حرف میزند. رسمن "داد" میزند ها! ظاهرن ماجرا اینطور است که دختر سومی راجع به این دختر سوار تاکسی حرفی زده و با خانوادهاش تماسی گرفته که او را اینطور عصبی کرده. فهمیدم که متأهل هم هست. آن دختر سوم مطلقه است ظاهراً. بلند بلند فحشهای خواهر و مادر دار میدهد:
- خواهر "..."، من میدونم چیکارش کنم.. دهنشو "...". ..
چند لحظه بعد ماجرا جالبتر هم میشود:
- خیال کرده عوضی! زنگ میزنه خونهی ما؟ تو بگو اگه آدم بودی شوهرت طلاقت نمیداد بدبخت مادر "..."! حالا من قسم خودم جان بابام که یه دهنی از این صاف کنم! زنگ میزنم خونهی این پسره که دور و برش میگرده میگم این پرده نداره! صب کن حالا!
باید پیاده بشم. اما دلم میخاد باز بشنوم! حیف که دیرم شده...
با خودم فکر میکنم: عمق تسلط مردسالاری در یه جامعه از کتک زدن زنها، از حبس کردنشون در خونه، از منع کردنشون از تحصیل یا اشتغال مشخص نمیشه. عمقش اونجایی مشخص میشه که خود یه زن، خودش رو از دید و چشم و پشت عینک یه مرد ببینه. یعنی "درونی کردن" ارزشهای مردسالارانه. یعنی وقتی میخوای خودت رو ارزیابی کنی که زیبایی یا نه، از ملاکهای مردپسند استفاده کنی، به این فکر کنی که "پسرها چه اندام و پوشش دخترانهای رو بیشتر میپسندند این روزها؟" و خودت رو با این ملاک محک بزنی و هماهنگ کنی. جایی عمق این ساختار مردسالارانه مشخص میشه که حتی فحشهات (بی اونکه به معناش فکر کنی) در قبال یه همجنسات، فحشهای تحقیر آمیز مردانه باشه. اونجایی معلوم میشه که ملاک "خوب بودن" و با عرضه بودن، طلاق داده نشدن از طرف یه مرد باشه! اونجایی معلوم میشه که یه زن برای تهدید یه زن دیگه، از اهرم بینهایت مردانه ای مث "بکارت" و "پرده" استفاده کنه..
اینها نشون میده که ساختارهای مردسالاری در ایران چقدر عمیق و ریشهداره..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر