(توکا نيستانی کارکاتوریست، برادر مانا نيستانی و از پسران منوچهر نيستانی شاعر مرحوم) از ایران رفت ... در وبلاگ شخصی اش علت رفتنش را توضیح داده خالی از لطف و واقعیت نیست ؛
از زندگی مجرمانه خسته شده بودم...
به چند پسر و دختر طراحی درس میدادم که مجاز نبود،
برای طراحی از مدل زنده استفاده میکردم که مجاز نبود،
سر کلاس صحبتهايي میکردم که مجاز نبود،
بجای سريالهای تلويزيون خودمان کانالهايي را تماشا ميکردم که مجاز نبود،
به موسيقيای گوش میکردم که مجاز نبود،
فيلمهايی را ميديدم و در خانه نگهداري ميکردم که مجاز نبود،
گاهي يواشکي سري به "فيس بوق" ميزدم که مجاز نبود،
در کامپيوترم کلي عکس از آدمهاي دوستداشتني و زيبا داشتم که مجاز نبود،
در مهمانيها با غريبههايی معاشرت ميکردم که مجاز نبود،
همهجا با صداي بلند ميخنديدم که مجاز نبود،
مواقعي که ميبايست غمگين باشم شاد بودم که مجاز نبود،
مواقعي که ميبايست شاد باشم غمگين بودم که مجاز نبود،
خوردن بعضي غذاها را دوست داشتم که مجاز نبود،
نوشيدن نوشابه هايي را ترجيح ميدادم که مجاز نبود،
کتابها و نويسندههايمورد علاقهام هيچکدام مجاز نبود،
در مجلهها و روزنامههايي کار کرده بودم که مجاز نبود،
به چيزهايي فکر ميکردم که مجازنبود،
آرزوهايي داشتم که مجاز نبود و...
درست است که هيچوقت بابت اين همه رفتار مجرمانه مجازات نشدم اما تضميني وجود نداشت که روزي بابت تک تک آنها مورد مؤاخذه قرار نگيرم و بدتر از همه فکر اينکه هميشه در حال ارتکاب جرم هستم و بايد از دست قانون فرار کنم آزارم ميداد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر