به نام خدایی که ظاهرا جز امتحان کردن بنده هایش، کار دیگری ندارد. قلم در دست گرفته و به فرموده معلم تربیتی پرورشی شریفمان، این انشا را می نویسیم. خانم سید حسینی، خیلی زن خوبی است، چرا که هم چادر دارد و هم سید است و هم اسمش هم زهرا است. ما در تلویزیون این ها را یاد گرفته ایم که همه آدم های این جوری خوب هستند. بس که باهوشیم. ( زهره ها هم خوب هستند ولی کمی بازیگوشند!) اما ماه رمضان ماهی است که در آن همه ما به میهمانی خداوند می رویم. البته به خرج خودمان. از بس که خداوند رحمان و رحیم است ولی خرجش هم بالاست. او دوست دارد که ما در سال یک ماه را غذا نخوریم و آب نیاشامیم تا ما را امتحان کند. خیلی هم منطقی. تازه همه می گویند که این کار برای بدن مفید هم هست. ما خودمان در تلویزیون دیدیم که یک آقایی که دکتر بود – چون روپوش سفید پوشیده بود – می گفت اصلا بشریت تازه کشف کرده است که خیلی خوب است آدم در گرمای سگ پز تابستان، آب و غذا نخورد. به خصوص وقتی قرار باشد کار هم بکند یا درس بخواند، این که یک وقت هایی 16 ساعت آب نخورد، از نظر علمی خیلی برای بدن مفید است. برادر بزرگترم می گوید : "آقای دکتر یک تنه جوراب بیولوجی و دانش و پزشکی و شعور را پرچم کرد." ما نمی فهمیم پرچم کردن چیست. خانم سید حسینی به ما گفته است که خدا برای این می خواهد ما روزه بگیریم که به یاد فقیرها باشیم. یکی از دوست های من – که اسمش متاسفانه شراره بود – که همه می دانیم اسم آدم بدها است – از او پرسید "پس چرا خودِ فقرا باید روزه بگیرند؟" یکی دیگر از دوستانم هم پرسید که "چرا نمی توانیم عین آدمیزاد و بدون گشنگی کشیدن در 12 ماه سال یاد فقرا باشیم؟" خانم حسینی هردویشان را از کلاس اخراج کرد چون گفت الان وقت سوال پرسیدن نبوده. خانم حسینی کلا خیلی آدم وقت شناسی است. پدرمان می گوید خوابِ روزه دار عبادت است. برادرم به او می گوید لابد توالت رفتنش هم حج عمره است؟ پدرمان زیر لب فحشی می دهد و به ما می گوید: " لا اقل تو از این داداشت یاد نگیر! " خواهرم که کلاس زبان رفته است می گوید: " داداشمون اتئیست شده." ما نمی دانیم اتئیست چیست، ولی خواهرمان خارجی بلد است. مادرمان می گوید: " خدای محمد همه را به راه راست هدایت کنه." برادرم از خودش صداهایی در می آورد. خواهرم که یک روشنفکرِ اسلامی است می گوید: " به نظرم اشکال از اسلام نیست. اشکال از مسلمونی ماست. " برادرم در حالی که زیر لب هی با خودش می گوید: " ماله کش! ماله کش! ماله کش! " سرش را به دیوار می کوبد. ما می دانیم همه فحش های مهم تاریخ، به کِش ختم شده اند. ماله کِش حتما خیلی بد است. پدرم می گوید: " به حرف های این دیوونه گوش نده. روزه برای بدنت مفیده. این دین و ایمون نداره. به فکر آخرتت باش بچه!" از پدرم می پرسم: " آخه من همش ده سالمه. بچه ام هنوز." مادرم می گوید: " عزیزم شما به سن تکلیف رسیدی دیگه." برادرم می گوید: "راست می گه! همسن های تو، توی دینِ این ها سه شیکم زاییدند خیلیاشون!!!" و من می زنم زیر گریه و می گویم از روزه بدم می آید. اصلا این چه خدای دیوونه ایه؟ خواهرم در حالی که طالع ماهِ تولدش را در روزنامه دنبال می کند می گوید: " بفرما. اینم داره اگنوستیک می شه." گفتم که، خواهرم کلاس زبان رفته است و زبانش خوب است. هرچند ما نمی دانیم اکوستیک چیست. ولی هرچه هست لااقل وسط گرمای تابستان تشنگی نمی کشیم و قبل از دبیرستان رفتن بچه نمی زاییم. ضمنا در پایان ما از این انشا نتیجه می گیریم روزه برای بدن خوب است و آدم را به خدا نزدیک می کند. چون خانم سید حسینی گفته که باید حتما همین نتیجه را بگیریم و هر نتیجه دیگری بگیریم ضدانقلاب هستیم و ضد انقلاب در طبقه ششم جهنم با مار غاشیه زندگی می کند و پوستش را زنده زنده می کنند و بعد از موهایش آویزانش می کنند
و خدا مهربان ترین مهربانان است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر