شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۶
جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۹۶
اگر ۱۴۰۰سال پیش وجود داشتی ، به جنگ این وحشی ها میرفتی؟
دوتاسوال
میخوام برگردیم به ۱۴۰۰سال پیش؛
تو خونت ، کنار خانوادت هستی که خبر میرسه که به کشورت حمله
شده ، و طبق نظر پیامبر و کتاب مقدسشون ، اگه بتونن یه شهر و اشغال کنن، خواهرت و مادرت
و همسرت رو میدزدن و تا آخر عمرشان باید به عنوان کنیز به آنها خدمت کنن و برادر و
پدرت را اگر بدن و دندان سالمی داشته باشد به غلامی وبردگی میبرند. و هر که مخالفت کند سر از تنش
جدا میشود البته به دستور خدا ( در قرآن ).چیزی شبیه داعش فکر کن به مردم آذربایجان
که مرد هایشان را دسته دسته در زنجیر میکنند و در جلوی چشمان آن ها به همسر و دخترشان
تجاوز میکنند و بعد از ار.......شدن ، آن مرد هایی که حاظر به غلامی و بردگی نشدند
رو گردن میزنند
(تاریخ ایران ج ۳ص ۳۵۹ش۱۹۰)
(تاریخ ایران ج ۳ص ۳۵۹ش۱۹۰)
به مهربانو های ۱۵ساله ی خراسانی فکر کن که به فاحشه خانه های شام
بردنشان تا قبل از هر حمله لشکریان خدا برای جهاد، به آن دخترک ها تجاوز کنند برای
گرفتن روحیه ( تاریخ طبری ، ج ۴،
ش ۲۴ص ۱۴)
فکر کن اگر شهر را بگیرند و اسیر شوی ، اربابت مشغول نکاح با
دختر ۹ساله
ایست که معلوم نیست از کدام جهاد فی سبیل الله به پاداش گرفته ، و تو باید به اندازه
ده گاو کار کنی ، بار بیاوری و ببری وگرنه شلاق میخوری و صد البته آن دنیا به جهنم
میروی چون طبق قرآن کنیز و غلام باید مطیع اربابشان باشند ، و وقتی شهوت اربابت بالا
زد ، دختران برده را میبرن که با او نکاح کند ، و تو صدای ناله های انها را میشنوی....
در زیر بدن یک عرب که از صحابه است....
و اون صحابه حتما به بهشت میرود چون جهاد در راه خدا کرده !!
و خبر هایی میشنوی از اینکه هم وطنت یعنی بابک خرمدین و هفتاد
یارش را مسلمین در راه خدا زنده زنده سوزاندند
یا میشنوی سفید رود را که به خاطر قطع گردن هزاران هم وطنت
به رنگ قرمز درامده
(تاریخ ۶۳۰۰ساله ایران ؛ رابرتن.ون ص ۲۵۰ /// تاریخ طبری ج۴ص ۳۱۰ )
حال ۲سوالم
را میپرسم ،
یک :
اگر ۱۴۰۰سال
پیش وجود داشتی ، به جنگ این وحشی ها میرفتی؟
دو :
اگر تو از شهیدان یا اسیران در راه دفاع از وطن در مقابل حمله
مسلمانان بودی ؛
آیا باور میکردی ۱۴۰۰سال بعد یک عده بگویند ، ایرانیان با آغوش باز
اسلام را پذیرفتند؟؟
باز هم میتونی خودت را گول بزنی؟؟؟؟ اندیشه کنید و دیگران هم
به اندیشیدن وادارید لطفاااااااا
زادروز بابك خرمدين است؛
محل تولد: كليبر بلال ٱباد
علت مرگ: بريده شدن دست و پايش
آرامگاه: ندارد
مليت: ايرانی
شناخته شده:
مبارزه برضد اشغال گری اعراب پس از حمله ی اعراب به ایران
جنبش :رهبر انقلابی جنبش سرخ جامگان
مخالفان :خلیفه عباسی ؛ مامون و معتصم هست
خلیفه: اگر توبه کنی می بخشمت!
بابک: گنهکاران توبه می کنند نه وطن پرستان.
خلیفه: تو اکنون در چنگ ما هستی!
بابک: جسمم آری ولی روحم نه، دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است...
خلیفه:جلاد قطعه قطعه اش کن تا با زجر بمیرد!جلاد با یک ضربت
دست راست بابک را قطع کرد...
بابک به زمین نشست و با خون کتفش صورتش را غرق خون کرد...
خلیفه: کافر! این چه بازیست!
بابک: پیش نامرد باید مردانه مرد...با رفتن خون از تنم رخسارم
زرد می شود و تو گمان می کنی از ترس است!اما مرا ترسی از گله ی روباهان نیست...با قطع
هر عضوم بابکی در این سرزمین متولد می شود...
با هر جمله ای که بابک می گفت عضوی از بدنش بر زمین می افتاد...
خلیفه: جلاااااااااااد ببر صدایش را!
و شمشیر فرود آمد...
و سر، سری که پیش هیچ ظالمی خم نشده بود به زمین افتاد...
به یاد بابک خرمدین؛غیور مرد ایران زمین .
ﺯﻧﺪﻩ ﺑاد هر شهیدی که به عشق مردم و وطن با جان خویش عشق بازی
میکند
رسانه باشید
بهتر است اسطوره هایمان را از یاد نبریم.
قصه پر غصه دانشگاه از پهلوی تا جمهوری اسلامی
🔴 حامد آئینهوند- دانش آموخته دکترای روابط بین الملل)
در روز دانشجو باید از دانشگاهی گفت که جمهوری اسلامی آن را غارت و بیاعتبار کرد. ستیز روحانیت با دانشگاه در همان روزهای نخست پس از انقلاب و به بهانه انقلاب فرهنگی رخ عیان کرد و با تصفیه بهترین اساتید و دانشجویان جامه عمل پوشید و در دهه سیاه شصت با «تولد دانشگاه آزاد اسلامی» در شکل و شمایی جدید ادامه یافت. این دانشگاه در رقابت با دانشگاه های دولتی بر سر «کیفیت علمی» یا «عدم آزادی آکادمیک» ایجاد نشد بلکه با توجه به سیطره تفکرات چپ در دانشگاهها و ستیز فضای دانشگاهی با نظام مستقر، حاکمیت به دنبال ایجاد پایگاهی برای راست در میان دانشجویان بود و چاره کار را در ساختار دانشگاهی که میراث پهلوی و عمیقا سکولار بود نمیدید. لذا ناچار به ایجاد دانشگاهی موازی با نهاد اصلی و متولی علم در کشور بود تا آن را به پایگاهی برای نظام نوپا تبدیل کند. ترکیب هیات موسس دانشگاه آزاد اسلامی تمایلات راست گرایانه را به شکلی آشکار نشان میداد. امروز و پس از گذشت بیش از سه دهه از تاسیس این دانشگاه میتوان به صراحت گفت که هدف از شکلگیری این نهاد نه گسترش دانش بود و نه توسعه علم و صنعت و نه جلوگیری از خروج ارز، بلکه هدف اصلی بی اعتباری دانشگاه به عنوان موتور محرک جنبشهای اجتماعی و لوث کردن دانشگاه و مدارک آن بود.
با سهلگیری برای ورود افراد به دانشگاه، ترویج لمپنیسم در فضای دانشگاهی، اعطای مدرک به هوادارن رژیم که از سد کنکور نمیتوانستند عبور کنند و در نهایت درآمدزایی برای حکومت و باندهای داخلی آن ریشه دانش را در این خاک خشکاندند. مسئولان دانشگاه آزاد فعالیت سیاسی در دانشگاه را جز برای نهاد بسیج ممنوع کردند به همین دلیل هم بود که در تمامی سالهای گذشته صدای اعتراضی از دانشگاه آزاد در برابر نظام حاکم بر ایران شنیده نشد. اندک دانشجویانی هم که در این دانشگاه فعالیتهایی داشتند به طرق مختلف از تحصیل محروم شدند. اگر در دوران حیات هاشمی پنجرههایی کوچک به سوی آزادی در دانشگاه آزاد گشوده بود با درگذشت او مسدود شد و دانشگاه آزاد نیز به نهادهای زیر نظر مستقیم رهبری تبدیل شد.
در حالی که اقتصاد ایران نیازمند ایجاد یک میلیون شغل در سال است تا نرخ بیکاری ثابت بماند، دولت از توانایی ایجاد نیمی از این ظرفیت هم عاجز است و برای فارغ التحصیلان دانشگاه در مقطع لیسانس و با صنعتی در آغاز راه نمیتواند اشتغال ایجاد کند اما نظام آموزش عالی ما بیوقفه در جذب دانشجویان ارشد و دکتری کوشاست. جدای از دزدیهای سیستماتیک در نظام بانکی، غارت مردم راهی جدید یافته است و آموزش عالی آغوش خود را در مقاطع ارشد و دکتری به روی بیش از ۷۰ درصد فارغ التحصیلان کارشناسی گشوده و آن سوی این «دانشگاه بازاری»، «بازاری دانشگاهی» نیز شکل گرفته است. کسانی که با درصدهای پائین و گاه منفی بر کلاسهای ارشد و دکتری مینشینند گرهی از مشکلات کشور نمیتوانند بگشایند اما برای نظام ورشکسته کشور راهی برای خرید زمان بیشتر برای ادامه حیات هستند.
امروز روبه روی دانشگاه مادر ایران در خیابان انقلاب دفاتر مختلفی فعالیت میکنند که کارشان نگارش و فروش پایان نامههای ارشد، رسالههای دکتری و مقالات علمی پژوهشی و... است. خیلی راحت علم را خرید و فروش میکنند چون پیشتر از آن شرافت در نظام تصمیمسازی کشور چوب حراج خورد.
کارشناسان نا امید و بیکار ارشد میگیرند تا در این فاصله کاری پیدا کنند و چون کار یافت نمیشود دکتری میخوانند وقتی دکتر شدند شأنشان اجل این است که دست به اعتراض بزنند، سنشان از سی وپنج گذشته و غارت شدهاند. یا از مملکت میگریزند یا اگر میمانند کار آزاد میکنند. کاری شبیه همانی که در میدان انقلاب رونق دارد. یک جایی در اطراف «دانشگاه بازاری»، «بازاری دانشگاهی» درست میکنند و مشغول میشوند.
به هر حال اگر جمهوری اسلامی نتوانست صنعت و دانشگاه را باهم پیوند دهد اما از حق نباید گذشت که علم را صنعتی کرد، روبه روی دانشگاه مادر ایران در تهران و دیگر استانها دفاتری برپا شدند که «پایان نامه نویسی» را به «صنعتی نوین» در کشور تبدیل کردند که نظیری در دنیا ندارد. نظام دانشگاهی با نظام سیاسی برای غارت جوانان ائتلاف کرده است. از دانشگاهی که رضا شاه برای توسعه کشور تدارک دیده بود امروز کاریکاتوری به جای مانده است و هر دردمندی از این غصه بمیرد رواست.
پنجشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۶
آلزایمر ملی
بسیاری از مردم بهتقریب میدانند که سلجوقیان پس از غزنویان آمدند و خوارزمشاهیان پس از سلجوقیان، اما من دانشجویانی را دیدهام که نمیدانستند نهضت ملی نفت در زمان رضا شاه بود یا پسرش.
ایرانیان، قطعههایی از تاریخ را هزار بار شنیدهاند و میدانند، اما تمایلی به شنیدن مهمترین بخشهای تاریخ معاصرشان ندارند.
نام تمام جنگهای صدر اسلام و مسیر کاروان عاشورا و نام بسیاری از خلفای عباسی و اموی را میدانند ولی اگر از آنان بپرسند که استبداد صغیر مربوط به چه دورهای است و چرا آن را «صغیر» مینامند، مات و مبهوت به پرسشگر نگاه میکنند.
آیا در صد و بیست سال گذشته، یک ایرانی را میتوانید پیدا کنید که یک بار برای میرزا یوسفخان مستشار الدوله اشک ریخته باشد؟ نه! چرا؟ چون ایرانی نمیداند او کیست. او کسی بود که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه»، میخواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقۀ ناصری کند و به همین جرم ماهها در سیاه چال قجری، کتک
خورد. شکنجهگر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند. آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشۀ زندان، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.
این روضههای جانسوز در تاریخ ما کم نیست. کسی میداند محمدعلی شاه، روزنامهنگارانی همچون صوراسرافیل و ملک المتکلمین را چرا و چگونه کشت؟ آن دو را همراه قاضی ارداقی، آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه، شکنجه کردند که وقتی مُردند، شکنجهگران خوشحال شدند؛ چون دیگر توان و نیرویی برای ادامۀ شکنجه نداشتند.
به گمان من عاشورای تاریخ معاصر ایران، دوم تیر است؛ روزی که بهترین فرزندان این سرزمین زیر سختترین شکنجهها، کلمۀ مشروطه و عدالتخانه و آزادی را فریاد کشیدند. آن روز محمدعلی شاه فرو ریخت؛ چون باورش نمیشد که چند جوان فُکلی این همه بر سر مرام و عقیدۀ خود پایداری کنند.
ایرانیان از شیخ فضل الله نوری بیش از این نمیدانند که نام یکی از بزرگراههای تهران است، و از جنس اختلافات او با روشنفکران و آخوند خراسانی(رهبر معنوی مشروطه) در بیخبری محض به سر میبرند. ایرانی نمیتواند دربارۀ رژیم پهلوی که آن را برانداخت، بر پایۀ منابع و آگاهیهای مستند، چند دقیقه سخن بگوید؛ اما از حرمسرای یزید و حیلههای معاویه بیخبر نیست.
آیا جماعت ایرانی دربارۀ ستارخان و علت لشکرکشی او از تبریز به تهران، بیشتر میداند یا دربارۀ قیام مختار؟ چند ایرانی را میشناسید که نام تیمورتاش و علیاکبر داور را شنیده باشد؟ و چند ایرانی را میشناسید که نام خواجه نظام الملک طوسی را نشنیده باشد؟
کسی که نمیداند علیاکبر داور کیست، نخواهد دانست که دادرسی در ایران چه مسیری را طی کرده است و ما در کجا توقف کردیم. کسی که زندگی تیمورتاش را نداند، از کجا بداند که رضاشاه چگونه پادشاهی بود و رژیم پهلوی چگونه شکل گرفت؟ کسی که دربارۀ حکمرانان کشورش در دورۀ معاصر، مهمترین اطلاعات را نداشته باشد، چه درکی از «تحول» و «تغییر» و «آینده» دارد؟
چند ايراني را میشناسيد كه بداند چرا در مجلس پنجم مشروطه از پيشنهاد رضاخان، مبني بر تغيير سلطنت قاجار به جمهوري، استقبال نشد؟ چرا بازديدكنندگان از «خانۀ مشروطيت» در تبريز به اند ازۀ زائران يكي از امامزادههاي كاشان نيست؟
آيا مردم ايران ميدانند چرا انگليسيها رضاشاه را تبعيد كردند؟ آيا كسي ميداند چرا ناصر الدين شاه مخالف تدريس جغرافياي بين الملل در دارالفنون بود؟ اين دانستنيها براي ما به اندازۀ باران براي باغ لازم است.
مدرسه به معنای امروزین آن، به همت میرزا حسن رشدیه و کسانی همچون میرزا نصر الله ملک المتکلمین در ایران پا به عرصۀ وجود گذاشت. پیش از او و همفکرانش، فرزندان ایران در مکتبهانهها «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» میخواندند. او برای اینکه علوم جدید را جزء مواد درسی مدارس ایران کند، خون دلی خورد که شرح آن بگذار تا وقت دگر. قبر او در یکی از قبرستان های قم است.
نوروز امسال برای زیارت قبر او به آنجا رفتم. هر چه گشتم قبرش را نیافتم. هیچ کس هم نام او را نشنيده بود و نشانی قبرش را نمیدانست. در همان قبرستان، مردی عامی ولی صاحب کرامات دفن است. میگویند او بدون آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، آیات قرآن را در هر متنی که میدید، میشناخت. بر مزار او مقبرهای ساختهاند و مردم نیز گروهگروه به زیارتش میروند.
اگر آشنایی با تاریخ دور، سرمایۀ علمی است، آگاهی از تاریخ نزدیک، سرمایۀ ملی است. آلزایمر ملی، این سرمایۀ سرنوشتساز را بر باد داده است. کتابهای درسی و رسانهها بهویژه صداوسیما سهم بسیاری در گسترش این بیماری خطرناک داشتهاند.
چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۶
«کامش»
از آنجایی که حضرت حداد عادل در فرهنگستان زبان فارسی تصویب نمودهاند که به عمل شنیع «سکس» بگویید «کامش» زین پس به جای واژگان نامانوس زیر از معادل آن استفاده نمایید!
خودارضایی= خودکامگی
سکس پارتنر= کامیار
لاپایی= کامران
هَوَل= کامجو
گشاد= کاموا
لب= کامِ شیرین
پورن استار= کامشگر
هیز= کامبین
صیغه=کامدین
محتلم در خواب= کامروا
زنان خیابانی= کامکار ها
زود انزال= کامینگ سون
سکس تلفنی= تلکام
باکره= ناکام
پا دادن= وِلکام
سکس آنال=کام بَک
سکس اورال= کام گرفتن
همجنسگرا= همکام
مخ زن= کامیاب
پریود= بیکام
لاس زدن=کامیونکیشن
مکان=کامسرا
ایام به کام.
جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۹۶
اشتراک در:
پستها (Atom)