یکشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۷

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻮﮔﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻣﭗ ﻣﻮﺷﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮑﻨﯿﺪ


ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺭﺷﺖ ﻣﻠﮑﻪ (بابت استفاده از برخی لغات ببخشید)

ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻣﻤﻠﮑﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺎ ﺳﯿﻨﻪﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺭﺷﺖ ﻭ ﺁﺑﺪﺍﺭ!

ﻧﯿﮏِ ﺷﻮﺍﻟﯿﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﻠﺖ ﻋﻼﻗﻪﯼ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻮﭼﮏﺗﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺳﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﻣﺮﮔﺶ ﺧﺘﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ.

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﻼﻗﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻫُﺮﺍﺗﯿﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻫُﺮﺍﺗﯿﻮ ﭘﺰﺷﮏ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﺑﻮﺩ.

ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﻀﯿﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻧﯿﮏ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﺮﺗﯿﺒﯽ ﺑﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﺍﺵ ﺑﺮﺳﺪ، ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﺑﺪﻫﺪ. ﻧﯿﮏ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺄﻣﻞ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ.

ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﺩﺭ ﺧﺎﺭﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺒﯽ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺘﺤﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪﺑﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺷﻮﺩ.

ﻣﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻣﻠﮑﻪ ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﺭﺵﻫﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻭ ﺷﺪﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﻧﻮﻉ ﺧﺎﺹ ﺑﺰﺍﻕِ ﺩﻫﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﻮﺩ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺒﺮﺩ، ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶﻫﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺰﺍﻗﺶ ﺁﻥ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﯿﮏِ ﺷﻮﺍﻟﯿﻪ ﺍﺳﺖ.

ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻪﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻓﻮﺭﺍً ﻧﯿﮏ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﺵ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ. ﺍﯾﻦﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﭘﺎﺩﺯﻫﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺧﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﮏ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺑﺮﯾﺰﺩ.

ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﻧﯿﮏ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﻗﻔﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﻭ ﻟﯿﺴﯿﺪﻥ ﻣﺸﺘﺎﻗﺎﻧﻪﯼ ﺳﯿﻨﻪﻫﺎﯼ ﻣﻠﮑﻪ ﺑﻮﺩ!

ﺳﯿﻨﻪﻫﺎﯼ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻧﯿﮏ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺍﺯ آنجا ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻣﻠﯽ ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻫﻢ ﺷﺪ.

ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﻃﻠﺐ ۱۰۰۰ ﺳﮑﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ. ﻧﯿﮏ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﺍﺵ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﺟﺮﺃﺕ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺑﺪﻫﯽ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﺯﺩ.

ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻫﺮﺍﺗﯿﻮ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻮﺩﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻮﺭﺕ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ  ﺭﯾﺨﺖ.
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻓﻮﺭﺍً ﻧﯿﮏ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﮐﻨﻨﺪ!

ﻧﺘﯿﺠﻪﯼ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ :



ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻮﮔﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻣﭗ ﻣﻮﺷﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮑﻨﯿﺪ.

شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۷

کلاغه به خونه ش رسید ؟

یکی بود یکی نبود
 اون قدیما که تو شهر ما  انتخاباتی در کار نبود و شاه خائن هنوز خائن بود ، خیابونا خلوت بودن و آسمونا آبی.
 اون قدیما که هنوز آدما زندگی یادشون نرفته بود ، یه روزایی میرفتیم چهارراه پهلوی فروشگاه  بتهوون دنبال صفحه ی جدید  ، بعدشم میرفتیم آندره ساندویچ میخوردیم ، یا اگر پول داشتیم میرفتیم کارتیه لاتن تو خیابون کاخ و اسپاگتی میخوردیم . اون قدیما ، یه روزایی که هنوز انقلاب نشده بود ، بعد از ظهرا میرفتیم کافه قنادی بامداد که یه کم پایینتر از آندره  بود . گاهی هم پیراشکی خسروی و بعدشم کافه نادری.
 یه عصرایی که همه چیز آزاد بود و تو خیابونا پر از وَن نبود ، پیاده از خیابون جم توی تخت طاووس ، می رفتیم تا سینما شهر فرنگ یا شهر قصه . ساعتها تو صف می ایستادیم تا فیلم ایزی رایدر رو ببینیم یا مردی از لامانچا یا راننده تاکسی …  بعدشم از خیابون وزرا که هنوز اسمش ترسناک نبود ، قدم زنان و گپ زنان برمی گشتیم خونه.
 یه روزایی که هنوز در آغوش اسلام نبودیم ،  جلوی سینما امپایر یا آتلانتیک قرارهای یواشکی میذاشتیم  و کسی تو گوشمون نمیخوند که تو جهنم قراره از موهامون آویزونمون کنن .  یه شبایی بود که رستورانا مجبور نبودن سر ساعت دوازده تعطیل کنن ، اونوقت شام میرفتیم ریویرا یا سورنتو ، یا بالکن اون رستورانه نبش میدون ونک که کنارش زمین مینی گلف داشت و سهراب اندیشه گیتار میزد و میخوند  … یا یکتا و پیتزا پنتری … از جلوی خوشنود هم رد میشدیم ولی چرا نمیرفتیم داخل ؟  بعد از شام هم میرفتیم خیابون فرشته پیاده روی ، نسبتهامونم برای کسی جالب  نبود.
یه غروبایی میرفتیم انجمن ایران و شوروی فیلمای روشنفکری میدیدیم … رزمناو پوتمکین ، مادر گورکی ، داستان یک انسان واقعی … ، یه وقتایی هم میرفتیم کوچینی سر خیابون کاخ یا لابیرنت و کیج …  تابستونا متل قو ، گرام تپاز تو ماشین با صفحه های کج و کوله شده روی داشبرد از آفتاب ، دریا و سالن نپتون و فریدون فروغی و فرخزاد و جمع شدن دور آتیش توی ساحل …نوشهر و اسب سفید ... یا دهکده غازیان  بندر پهلوی …. اون سالها حتا تصور طرح جداسازی دریا احمقانه و خنده دار بود.
  یه شبایی بود که میرفتیم تاتر ، کارگاه نمایش . اسماعیل خلج ...  ترس و نکبت رایش سوم ، صندلی کنار پنجره بگذاریم و به شب تاریک و سرد بیابان خیره شویم  ِ آربی آوانسیان …. یا تاتر ۲۵ شهریور و نمایش شهر قصه ی بیژن مفید . اونوقتا که موسیقی حرام نبود و ساز هیزم جهنم ، میرفتیم تالار رودکی کنسرت و رسیتال و منم اغلب چرت میزدم . اونوقتایی که هنوز گشت نیروی انتظامی و کمیته نبود یه جمعه هایی میرفتیم دربند ، بی روسری و مانتو ، گرما و سرما میپیچید لای موهامون . گاهی با تله سی یژ و گاهی هم پیاده تا میرسیدیم به قهوه خونه های اون بالا و آش و املت میخوردیم و گل یا پوچ بازی میکردیم و دبلنا
روبروی دانشگاه و کتاب فروشیاش … طبقه پایین کتابفروشی گوتنبرگ … کتابای انتشارات پروگرس مسکو …  نون خامه ای های میدون ۲۴ اسفند … نه که خیلی بیکار بودیما ، نه که خیلی پولدار بودیما ، نه که همه چی عالی باشه و آزادی کف دستمون … نه ... اما اون روزا زندگی خیلی سبک بود . هنوز اینجوری ننشسته بود رو کول آدم .  هنوز نه شرقی و نه غربی نشده بودیم . زود صبح میشد ، دیر شب میشد . خوش بودیم به همه چی ، به همه جا . اگه پول نداشتیم پیاده میرفتیم . از این سر تا اون سر تهرون.
 بیشتر وقتا همه چی ساده بود و آروم . همه سر جای خودشون بودن . مذهبی ها ، غیر مذهبی ها ، مشروب فروشا ، قرتی ها ، روشنفکرا ، ساواکی ها ، فاحشه ها ، دزدا ، پلیسا … کسی نمیخواست از ایران فرار کنه تا خوش باشه . خوشی ها کم نبودن ، ناخوشی ها هم کم نبودن . اما انگار طاقتا زیاد بود.
  آدما خداحافظی کردن سختشون بود ، آدما مسیر فرودگاه رو چشم بسته نمیرفتن برای بدرقه . دغدغه هامون کم بود و دلخوشیامون بس.
 الان  ما آدمای اون روزا هزار سالمونه . هر کدوممون یه گوشه ی دنیا بقچه ی زندگی و خاطراتمونو بغل کردیم و هی نگران سیاست و انتخابات و کاندیداهای کره خر هستیم و فردای بچه هامون  . ذهنمون پر از مقایسه ست و بهت .  راستی ما آدمای هزار ساله چند سالمونه ؟  کلاغه به خونه ش رسید ؟

نيلوفر جواهری

دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۷

سرگذشت کشتی نوح:




کَشتی نوح نام یک کشتی در داستان‌های کتب مقدس در دین‌های ابراهیمی است.

بنا بر این داستان‌ها، نوح پیامبر به فرمان خدا این کشتی را ساخت تا خود، خانواده خود، کسانی که به وی ایمان آورده بودند و نمونه‌ای از هر حیوان را از پیامدهای طوفان نوح نجات دهد.

این داستان در بخش‌های ۶ تا ۹ کتاب پیدایش، اولین کتاب از تورات یهودیان، کتاب مقدس مسیحیان و قرآن سوره‌های ۱۱ و ۷۱ آمده و نسخه‌های دیگری از آن نیز دیگر منابع دیده می‌شود.

گفته  اینجانب
با اتکا به این سه کتاب میشود ادعا کرد که همچین کشتی وجود دارد و  معتبر ندونستن مطالب این سه کتاب به معنی معتبر نبودن این داستان است.
بد نیست این داستان رو یه مروری بکنیم.

اطلاعات زیر طبق کتاب های تورات، انجیل و قرآن است.

مدت ساخت کشتی: 120 سال
سن نوح زمان وقوع طوفان: در 600 سالگی
مدت بارندگی: 40 روز و 40 شب
مدت شناور بودن کشتی: 1سال و 2 ماه و 27 روز
علت طوفان: فساد روی زمین
اندازه کشتی:  ارتفاع 13 متر، طول 137 متر، عرض 22 متر
جنس کشتی:  چوب (کوفر)

مسافرین:
17 هزار و 400 عدد پرنده
12 هزار عدد خزنده
9 هزار عدد پستاندار
5 هزار عدد دوزیست
2 میلیون حشره
7 نفر انسان به اضافه خود نوح

)این تعداد جاندار فقط شامل یک جفت از هر نوع جانداری هست که در اون زمان میزیست(

یک تصوری از برخی حیوانات داخل کشتی
غذای مصرفی برای یک جفت فیل در یک سال: 165 تن غذا و  16 تن آب
همچنین برای یک جفت زرافه:  24 تن غذا
یک جفت اسب آبی:  29 تن غذا
یک جفت شیر:  7 تن گوشت (گوشت هایی که تا یک سال فاسد نشن)
)این فقط بر فرض اینکه هیچکدوم تولید مثلی انجام ندن(

سطح آب: 6 متر بالاتر از مرتفع ترین بلندی روی زمین (6 متر بالا تر از اورست)
ارتفاع اورست: 8 کیلومتر و 848 متر
دمای هوا در این ارتفاع:  از منفی 35 درجه سانتی گراد تا منفی 14 درجه سانتی گراد
دمای فریزر یخچال خونمون: میانگین منفی 5 درجه سانتی گراد
دمای انجماد آب: 0 درجه سانتی گراد
اکسیژن موجود در این ارتفاع: 73% کمتر از اکسیژن سطح زمین

بطور مثال یک سال زندگی یک جفت شیر در دمای منفی 35 درجه سانتی گراد !
-کشتی شناور روی آبهای منجمد !
-تنفس 9هزار پستاندار در کنار هم با احتساب کمبود 73% اکسیژن در این ارتفاع نسبت به زمین (خفگی تمام پستانداران و غيره...)

-از دمای آب و فشار آب و مقدار نور و مخلوط آب شور و شیرین هم بگذریم.
-از بردن حیوانات از سرتاسر زمین به کشتی هم بگذریم.
-از جا دادن حیوانات در کشتی هم بگذریم.
-از درست رفتار نکردن حیوانات با هم هم بگذریم.
-از قضیه های پیش اومدن راجع به فضولاتشون هم بگذریم.

حالا بیاید بچه های خوبی باشیم و فرض کنیم همه اینا شدنی هست و تمام گونه های زیستی اون موقع صحیح و سالم بعد از یک سال به خشکی میشینن.

چه اتفاقی افتاده ؟

-گیاه خواران هیچ گیاهی برای خوردن ندارن
-گوشت خوار ها هیچ حیوانی برای خوردن ندارن
-برای تولید مثل شما به حداقل 50 حیوان نر و ماده نیاز مندید و با فقط یک جفت نسل اون حیوانات از بین خواهد رفت.
حالا نوح وظیفه منقرض نشدن نسل انسان رو به عهده پسرانش میذاره
حام و سام و یافث

این 3 تا با زناشون .......و نتیجه کار این میشه:

اسم فرزندان حام: کوش، نمرود، (جفتشون پسر)
اسم فرزندان سام: عیلام، آشور، ارفکشاد، لود، آرام (همشون پسر)
اسم فرزندان یافث: جومر، ماجوج، مادای، یاوان، توبال، ماشک، تیراس (همشون پسر)

خب فکر کنم نسل آدمی به بن بست میخوره اینجا مگر اینکه همه پسرای نوح بکر زا بوده باشن.

مقایسه  کشتی نوح با باغ وحش سن دیگو

باغ وحش: 3 هزار تا حیوون در 1800 هکتار زمین و 500 نفر کارمند
کشتی نوح:  50 هزار تا حیوون در 1 کشتی چوبی و 8 نفر مراقب

مقایسه کشتی نوح با کشتی تایتانیک

مدت شناور بودن
تایتانیک: نهایتا یک هفته
نوح: 1سال و 2 ماه و 27 روز

ابعاد
تایتانیک: ارتفاع 53 متر، طول 268 متر، عرض 28 متر
نوح:  ارتفاع 13 متر، طول 137 متر، عرض 22 متر

جنس کشتی
تایتانیک: فولاد
نوح: چوب

تعداد مسافرین
تاتانیک: 3 هزار و 547 نفر (انسان) و تداركات تغذیه اشون برای 2 هفته
نوح: 50 هزار حیوون، 2 میليون حشره، 8 نفر انسان و تداركات تغذیه ای این تعداد جانور

ساخت تايتانك توسط
: چندین هزار مهندس و تکنسین
نوح: نوح به همراه خانواده

واقعا این داستان رو مردم باور میکنن ؟

اگر قرار به معجز ه کردن بود که همه این مشکلات رو خدا با معجزه پوشش بده چند تا سوال:

-چه نیازی به کشتی بود ؟
-نمیتونست از همون اول معجزه به کار ببره ؟
-نمیتونست طراحی بهتری تدارک ببینه  برای کشتن انسان های مفسد؟

این همه معجزه برای پوشش دادن این همه اشکال ؟

این همه مشکل !
این همه معجزه !   خرد  چیز  خوبیست!
اما شاید هم هنوز درک ما ناقص باشد😔