چهارشنبه، آبان ۳۰، ۱۴۰۳

اگر قرآن ترجمه فارسی شده بود و ماس مالی نشده بود!


 اگر قرآن را بشکل یک کتاب کاملا فارسی چاپ کنند، مانند یک رمان با جلد معمولی و روی آن ننویسند قرآن ... و با صحافی و اعراب گذاری و ترجمه و تفسیر و نظرشخصی یا بهتر است بگوییم ماله کشی مترجم همراه نباشد و آنرا به شخص مسلمانی بدهند بگویند این کتاب را بخوان و نظرت را بگو از هر ۱۰ نفر حتما ۹ نفر آنرا کتابی بی سروته و بدونه محتوا و بار علمی یا تجربی می‌دانند ....ا

داستان سلیمان و خبرچینی هدهد و آوردن تخت ملکه صبا توسط جن و حرف زدن با مورچگان یا شتر صالح که از دل صخره‌ها بیرون آمد و باید نصف آب چشمه سهم شتر می‌شد و نصف آب برای بقیه مردم و این بی‌عدالتی باعث شد مردم شتر صالح را پی کنند و خدا آنان را دچار عذاب ساخت یا لوط که مردم شهر بر در خانه‌اش رفتند که این دو مرد مهمانت که فرشتگانی در لباس انسان بودند را باید بدهی ما با آنان لواط کنیم، لوط گفت من دو دختر باکره دارم دخترانم را می‌دهم با آنها جماع کنید ولی با مهمانان من لواط نکنید و خدا همه را سنگ کرد حتی زن لوط را ......ا


یا رفتن ذوالقرنین در مغرب زمین به غروبگاه خورشید و فهمیدن اینکه خورشید شب هنگام در چشمه‌ی آب تیره‌ای فرو می‌رود و در مشرق از جایی بیرون می‌آید که مردمانش پوششی ندارند و ساختن سد آهنی که یاجوج و ماجوج پشت آن مانده‌اند و الله وعده داده تا قیامت پابرجاست .....ا

و یا خبرچینی بین زنان محمد، تهدید زنان محمد، و اینکه محمد می‌تواند نوبت همخوابگی زنانش را جابجا کند و بر او گناهی نیست و اینکه محمد هر زنی و به هر تعدادی که خواست می‌تواند بگیرد و یا اینکه پشت خانه محمد بلند حرف نزنند و محمد را با صدای بلند نخوانند ... بهتر است صبر کنند محمد خود بیرون بیاید، بدون دعوت خانه محمد نروند و اگر برای صرف غذا دعوت شدند زودتر از وقت غذا نروند و بعد از غذا خوردن به صحبت مشغول نشوند یا با زنان محمد پشت پرده سخن بگویند و بعد از محمد با زنانش ازدواج نکنند و .....ا


اینها چیست که حرف خالق بینهایت کهکشان و سیاهچاله‌ها و ستارگان باشد، به چه درد زندگی امروز بشر حتی بشر ۱۴۰۰ سال پیش بخورد ...ا

لوط، یونس، یوسف، هود، صالح، یعقوب، موسی و ... اینها به چه دردی می‌خورند. ا

در جایی دیگر میگوید ما اسب و شتر و الاغ را آفریدیم تا وسیله زینت شما باشند و بارهای سنگین خود را که جز با سختی و مشقت نتوانید ببرید برای شما جابجا کنند، این آیه به چه درد بشر امروز می‌خورد ... ؟؟!!  عرب ۱۴۰۰ سال پیش الله هم نمی‌گفت می‌دانست با شتر و الاغ می‌تواند بار ببرد و امروزه هم که کسی با شتر و الاغ کسی بار نمی‌برد ....ا

چند تا شتر و الاغ می‌توانند یک بار ترافیکی یا محموله نفتکش چند صد هزار تنی را و یا هواپیمای ۱۰۰ تنی را حمل کنند .... ؟؟!!

داستان اصحاب کهف به چه درد ما می‌خورد؟؟

چطور الله جلوی خراب شدن مکه توسط قرامطه را نتوانست بگیرد ؟؟

چرا جلوی ویروس کرونا را نگرفت که خانه‌اش را تعطیل کرد؟

چرا هم اکنون که همجنسگرایان رسما ازدواج می‌کنند هیچ همجنسگرایی سنگ نشد یا شهرهای همجنسگرایان ویران نشدند؟؟


اینکه یونس در شکم ماهی زندگی کرد به چه درد ما می‌خورد؟؟

   

اگر کسی قرآن را یکبار بطور کامل به فارسی خواند و باز هم مسلمان ماند حتما سود و منفعتی در این کتاب و این دین دارد و یا نمی‌خواهد حقیقت را بپذیرد ....ا

 می گن؛ یک روز صبح که حیوانات ساکن در کشتی  نوح بیدار شدند؛ گرگ رو کرد به گوسفند و گفت: پدر سوخته! امروز خیلی گرد و خاک می کنی!ا

میخوام بخورمت!ا

گوسفند گفت: عمو! انگار وسط آبیم ها!ا

همه جا خیسه؛ گرد و خاک کجا بود؟

میخوای بخوری، بیا بخورم!ا

چرا بهانه ی الکی می گیری؟

حسین قدیانی: هایده؛ حتی شهدای مظلوم مدافع وطن عاشق صدایش بودند

  حسین قدیانی فرزند شهید اکبر قدیانی است و در بین محافل حزب اللهی هواداران زیادی دارد. قدیانی اخیرا به منتقد حکومت تبدیل شده و فساد و رانتخواری و استبداد مقامات نظام را مورد حمله قرار می دهد


حسین قدیانی - هایده متولد بیست و یک فروردین بیست و یک همین اندازه موزون بود صدایش. اهل بهار بود و خانه در پاییز داشت و بیش‌تر هم دوست داشت راوی برگ‌های نارنجی باشد. غم غربت نازک‌نارنجی‌ش کرده بود.

ترانه‌ی تن نمی‌خواند؛ روضه‌ی وطن می‌خواند و حسابی از چشم‌ها اشک می‌گرفت. قریب بیست سال خواند و دویست آهنگ غریبه‌وار داد بیرون که یکی از یکی به‌تر دل‌بری می‌کرد از دل‌ها. او که خود با شنیدن صدای دل‌کش از رادیو دل‌دلی شدی بود، اینک داشت با صدا بر قلب‌های بی‌صدا حکومت می‌کرد. شده بود ملکه‌ی آواز ایران؛ نمی‌شد نشنیدش. احکام شرعی جلودار لطافت حنجره‌ش نبود و زور فتواها به قدرت صدایش نمی‌رسید. کسی می‌تواند ادعا کند هایده گوش نکرده؟ کدام مستی حلال‌تر از شنیدن صدای خواهر بزرگ‌تر مهستی؟ حرام هم اگر باشد؛ تا باشد از این حرام‌ها!

یک اذان خوانده؛ هنوز هم هیچ مؤذنی به گرد الله‌اکبر هایده نرسیده. با آن اذان خدا حتی نماز شیطان را هم قبول می‌کند. گیر سه‌پیچ داده بودند بهش که بیا و از علی بخوان. می‌دانستند بانو چقدر عاشق امیرالمؤمنین است. از مسجدهای ته‌ران تا دیسکوهای سان‌فرانسیسکو همه می‌دانستند که این زن دل‌باخته‌ی ابوتراب است. گفت امشب نمی‌خوانم، مشروب خورده‌ام! گذاشت برای فرداشب تا با شکسته‌ترین دل ممکن از همای رحمت بپرسد تو چه آیتی خدا را؟ هایده بود دیگر! کاری نداشت بهش می‌خورد یا نمی‌خورد؛ به علی به چشم بهشت نگاه می‌کرد.

نه آخوند بود و نه خانوم‌جلسه‌ای و نه فاطی‌کماندو و نه مجاهد تبیین و نه آمر به معروف و نه ناهی از منکر اما وقتی از اهل بیت می‌خواند، آدم را درست همان جور اهلی می‌کرد که اگزوپری در شازده‌کوچولو آرزو داشت. اپرای دوستی بود زیر و بم صدایش. فروغ اگر می‌خواست خواننده شود یا پروین اگر می‌خواست صدایش را به سماوات سنجاق کند یا مریم میرزاخانی اگر می‌خواست ریاضی را به نفع عشق بپیچاند یا اصلاً حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی اگر می‌خواستند جنسیت خود را تغییر دهند، همه هایده می‌شدند و در شب عشق حکم می‌دادند که بزن تار! آخ که چه ناز سلام می‌داد به یار قدیمی: منم همون هوادار قدیمی، هنوز همون خراباتی و مستم، ولی بی‌تو سبوی می شکستم...
▪️
داغ بود و مالک مطلق تب. تشنه‌لب بود و گرفتار روشن‌ترین ستاره‌های شب. نه اشتباه نکنید. هایده دنبال لب نمی‌گشت؛ دنبال ساقی می‌گشت. لابد یک چیزی بود که حتی شهدای مظلوم مدافع وطن هم آن‌جور ناجور عاشق صدایش بودند. بچه‌مثبت‌های‌شان یواشکی و امثال پدرم هم رک و روراست: همه به جرم مستی، سر دار ملامت، می‌میریم و می‌خونیم، سر ساقی سلامت...

جمعه، آبان ۲۵، ۱۴۰۳

به صرف نارضایتی مردم از حکومت، سقوط دولت ها موجب نخواهد شد

نارضایتی و خوف حاکمان...


برگرفته از  کتاب :  «  ماه خورشید فلک »  (صفحه ۲۵۴ )


نویسنده :  « استاد باستانی پاریزی » 


‍ لنین گفته است :

به صرف نارضایتی مردم از حکومت، سقوط دولت ها موجب نخواهد شد و این امر دو شرط اساسی لازم دارد:

۱- اعتراضات مردم 

۲- خودباختگی حکومت..

و این آخرین را می توان به «خوف حکومت» تعبیر کرد...


تا وقتی حکومتها خوف نداشته باشند، نارضایتی مردم کاری نخواهد کرد...،


صد سال مردم از قاجار ناراضی بودند و اغلب معترضان یا پوست کنده شدند و یا قهوه قجری خوردند و آب از آب تکان نخورد...


تنها روزی این اعتراضات نتیجه داد که مظفرالدین شاه خود را باخت.

او در سفر اروپا متوجه شد که آن کاری که او در ایران به نام سلطنت می کند سلطنت نیست..


علاوه بر آن چون آدم مذهبی بود در برابر روحانیون کوتاه آمد و خود را باخت و بعد از آنهمه مقاوت بلاخره برید...


وقتی در زمان مظفرالدین شاه یک طلبه سید مشروطه خواه در مسجد کشته شد و مظفرالدین شاه که تا آن حد به سادات معتقد بود که گمان می کرد سید صحیح النسب را هیچ وقت صاعقه نمی زند.

طبق گفته دکتر «اعلم الدوله» ، چندین شب تا صبح راحت نخوابیده ، و چندین بار از خواب جسته و می گفت :


«..  در روز قیامت جواب جدش را چه بدهم ؟ و نمیدانم چه وقت ممکن است من از زیر بار این مسئولیت ها بیرون بروم ...»


آنگاه‌ «اعلم الدوله» گفت :

«  وقتی آسوده خواهید شد که مجلس ملی و مشروطیت بر قرار گردد...»


بنابراین میتوان تشخیص داد که در صدور فرمان مشروطه این خود باختگی تا چه حد موثر بوده است.

.

همچنین؛ انقلاب ۵۷ ایران هم آن روزی پیروز شد که شاه و اطرافیانش به وحشت افتادند و این وحشت را اعتصاب کارگران نفت به اوج رساند و درین مورد شاه حتی بر سعید نائب رئیس مجلس خشم گرفت که چرا مساله سفر شاه و رای اعتماد به دولت را به جای اینکه در یکشنبه مطرح کند دو روز به تاخیر انداخته در سه شنبه مطرح کرده است...


شاه آنچنان خود را باخته بود که به فرودگاه رفت و منتظر ماند تا بختیار با هلیکوپتر رسید و قضیه موافقت مجلس و رای اعتماد را گفت...


حرف لنین در مورد انقلابات درست است و می شود آن را به کیفیت انفجار یک بمب شیمیایی تشبیه کرد..

بدین معنی که بمب شیمیایی وقتی منفجر می شود که دو قسمت بی خطر بمب، یک فعل و انفعال شیمیائی انجام دهند وگرنه بمب بی خطر است...


در جوامع هم باید اعتراضات مردم با خودباختگی حکومت ترکیب شود تا انقلاب پدید آید وگرنه حاصلی جز اختناق بیشتر و یا سروری لمپن ها درپی نخواهد داشت....

.

منبع:

(  استاد باستانی پاریزی کتاب ماه خورشید فلک صفحه ۲۵۴. )


دوشنبه، آبان ۱۴، ۱۴۰۳

دکتر مصطفی مهرآیین: چرا خداوند امام حسین را نجات نداد؟



چرا خداوند امام حسین را نجات نداد؟

دکتر مصطفی مهرآیین در این باره میگوید برای پاسخ به پرسش‌ به دو نمونه سخن از دو اندیشمند اشاره می‌کنم؛ هگل و عابدالجابری. چکیده حرف این دو دانشمند این است که ایده خدا در همان زمان پیامبر، از بین رفته است. هگل درباره مسیح و جابری درباره محمد؛ و مرگ آن خدا در آن موقع، بعدها به عاشورا هم سرایت می‌کند. به این سوال‌ها دقت کنید. خود این سوال‌ها از پاسخ‌های آن مهم‌تر است:ا

هگل می‌پرسد چگونه مسیحیت نابود شد؟ ما هم می‌توانیم از خود بپرسیم چگونه در عاشورا، اسلام و خدا نابود شد؟ یا به این سوال مهم‌تر فکر کنیم که چه شد که روح جهان اسلام از بین رفت؟ هگل می‌گوید چه اتفاقی در جامعه افتاد که روح زمانه یعنی مسیح نابود شد و تقوا که مظهر زمان مسیح بود، به سرعت تبدیل به فرقه شد؟

چه شد که مسیح تبدیل به فرقه شد؟ ما هم میتوانیم بپرسیم که چرا روح اسلام، بی روح شد و خدا از زندگی ما رخت بربست؟ چه شد که روح وسیع جهان اسلام از بین رفت و به یک سری گزاره فقهی تبدیل شد؟

پاسخ‌های هگل به پرسش‌های فوق عجیب است؛ زیرا او پاسخ‌ها را به اتفاقات بیرونی برنمی‌گرداند بلکه به درون مذهب برمی‌گرداند. پاسخ اول این است که مسیح فرزند زمانه خویش بود و در یک قوم زندگی می‌کرد؛ مسیح مجبور بود با یهودیان گفتگو کند. حضرت محمد هم بین اعراب زندگی می‌کرد و این اعراب یک سری آیین‌ها و رسومات داشتند و حضرت محمد مجبور بود با اینها گفتگو کند؛ و گفتگو کردن تو با پیش از خود همان و تبدیل شدن ایمان به فقه همان. هگل می‌گوید همین که یک پیامبر مجبور می‌شود با مردم قبل از خود گفتگو کند، روح پیامبری‌اش را از دست میدهد.ا

ویدیو سخنان دکتر مصطفی مهرآئین

 

ویدیو سخنان دکتر مصطفی مهرآئین

 عشق و احساس



دوشنبه، آبان ۰۷، ۱۴۰۳

رهایی از این زنگوله خرافات

 



آقا محمد خان قاجار

که از ساعت ۴ صبح تا طلوع آفتاب نماز میخواند

کیلو کیلو چشم در می‌آورد … !!!ا

و برای سرگرمی هم

علاقه زیادی به شکار روباه داشت...ا

تمام روز را درپی یک روباه با اسبش می تاخت تا زمانیکه حیوان از فرط خستگی نقش بر زمین شود !ا

بعد روباه را میگرفت و بر گردنش زنگوله ای می بست و در نهایت رهایش می‌کرد...!!!ا


تا اینجای داستان مشکلی نیست!!ا


درست است ، روباه مسافت زیادی را دویده و وحشت کرده ولی حداقل هنوز زنده و سالم است 

و هم دُمش را دارد، هم سرش را و هم پوستش را نکنده اند.ا


فقط می‌ماند آن زنگوله


که ظاهراً مشکل بزرگی نیست !!ا

ولی از همین جای داستان است که مصیبت روباه شروع می‌شود.ا


هرجا که می‌رود یک زنگوله برگردنش صدا می‌کند..ا

و دیگر نمی‌تواند شکار کند ، چون مرغ و خروس ها و ...  با شنیدن صدای زنگوله فرار می‌کنند.ا


صدای زنگوله جفتش را هم می ترساند و فراری می‌دهد.ا


از همه اینها بدتر ، صدای زنگوله ، خودش را هم پریشان و عصبی و آرامشش را مختل می‌کند.ا


روباه بیچاره درنهایت حتی اگر به زنگوله اُخت بگیرد و به آن عادت کند ولی عاقبت کار ، گرسنه و تنها درگوشه ای می‌میرد…..!!!ا


خوب که دقت کنیم 

متأسفانه درمی یابیم این همان بلائیست

که بر سر ما مردم آمده است!ا


از چهارده قرن پیش ما در بُرهه ای از تاریخ پر فراز و نشیب مان ، به سختی شکست خوردیم و اسیر شدیم ...ا


صیاد (اعراب وحشی) فاتح جمعی را کُشت ،ا

جمعی را به بردگی بُرد و برگردن بازماندگان زنگوله ای از خرافات، توهمات، باورها و عقاید غلط خود را آویزان کرد ….!!ا


صیاد ما را رها کرد ولی قرنهاست که این زنگوله با ماست دیگر به وجود آن عادت کرده ایم 


با تک تک لحظات زندگی مان عجین شده و گاهاً به کیفیت آن نیز می‌بالیم و با افتخار هرجا که می‌رویم آنرا با خود می‌بریم…!!ا

فکر می کنیم آزادیم ، ولی نیستیم ، در بندیم ، در بند خرافات


خرافاتی که قرنهاست هیچ حاصلی نداشته ..!ا


برده افکار منفی و غلط خود شده ایم و آنها را به همراهمان اینطرف و آنطرف می بریم آنهم با چه سر و صدایی...ا


ما توی آسمون دنبال خدا می گردیم ،ا

درون چاه دنبال امام 

توی امام زاده دنبال شفا...!ا 


تمام مصیبت های این سرزمین دلیلش زنگوله ای است که نامش، خرافات است و همواره همراه و در افکار ماست و همانند ماده مخدر با خون ما عجین شده است……!!ا


برای رهایی از این زنگوله باید از  خرافات دل بکنیم و 

خرد و اندیشه و عقل را جایگزین آن کنیم 


در غیر اینصورت، در 

حصار جهل و نادانی

خواهیم مُرد ….ا


درود بر شما رهروان راه خِرَد و تفکر

پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۴۰۳

سعیدی سیرجانی: خدا ناشناس

 




خدا ناشناس

سعیدی سیرجانی
خبر داری ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم خدا ناشناس

نه سربسته گویم دراین ره سخن
نه ازچوب تکفیردارم هراس

زدم چون قدم ازعدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت

خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت

خدائی بدینسان اسیر نیاز
که بر طاعت چون توئی بسته چشم

خدائی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم

خدائی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام

خدائی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص وعام

خدائی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه

به پاداش خشنودی یک مگس
ز دوزخ رهاند تنی پرگناه

خدائی که با شهپر جبرئیل
کند شهرآباد را زیر و رو

خدائی که در کام دریای نیل
برد لشگر بیکرانی فرو

خدائی که بی مزد و مدح و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز

خدا نیست بیچاره، ورنه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز!

خدای تو گه رام و گه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند

دل او به "دلال بازی" خوش است
وگرنه "شفاعتگران" چون کنند؟

خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را بدست آورد

بمکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هرچه هست آورد

خدای تو مانند خان مغول
" بتهدید چون کشد تیغ حکم"

ز تهدید آن کارفرمای کل
" بمانند کر و بیان صم و بکم"

چو دریای قهرش بر آید بموج
نداند گنه کاره از بیگناه

به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر، سپید و سیاه

خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند

کسی دم زند گربه چون وچرا
به تکفیر گردد چماقش بلند

خدای تو با خیل کروبیان
بعرش اندرون بزمکی ساخته

چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرم خانه پرداخته

نهان گشته در خلوتی تو بتو
به درگاه او جز ترا راه نیست

توئی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست

تو زاهد بدینسان خدائی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست

اسیر نیاز است و پابند آز
خدائی چنین لایق ریش توست

نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدهاست

مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر"این" خداست

چهارشنبه، مهر ۱۸، ۱۴۰۳

ویدیو: عبدالجبار کاکایی: گمنامی از نام آوری بهتر

 

برای دیدن ویدیو کلیک کنید

 

مسلمانی اگر این است، ذوق کافری بهتر 

به انکار خدا اقرار با لفظ دری بهتر 


 چه دریابند از آیات رحمت این تبهکاران؟!

 جزای مردگانِ زنده، کوری و کری بهتر  


تبر، تنها زبان رایج جهل است و نادانی 

که این بت‌های سنگی را خلیل آزری بهتر 


 محاسن‌های پر آفت، شمایل‌های بی‌حرمت 

چه انسانند این اشکال بی‌حاصل، خری بهتر!ا


 زبان فلسفی با جهل بی‌معنی چه می‌لافد 

جهان از لوث این آلوده دامانان، بر بهتری  

 

ندارد دار دنیا حسن روز افزون خوشنامی 

در این عبرت سرا گمنامی از نام آوری بهتر

عبدالجبار کاکایی ( شاعر معاصر)  

  #تاریخ_معاصرایران 👇


سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۴۰۳

۳ مورد ضرر و زیان فیزیکی اسلام وجلوگیری رژیم از اطلاع رسانی

،آیا تا بحال هیچ فکر کرده ای که اسلام به ما
  یعنی به جسم و بدن ما، فیزیک ما، و  نه فقط روح و روان ما،ا
 تا بحال چه آسیب هائی زده؟
 بزرگترین، فجیع ترین و خونین ترین لطمه ای که اسلام به فرد فرد مردان مسلمان میزند خطنه یا قطع عضوی از بدن است. به چه حسابی و بر مبنای چه مدرک علمی یک تکه گوشت بدن از حساس ترین قسمت بدن را در کودکی میکَنَند و دور میاندازند. خود یهودی ها از کجا و بر چه مبنایی علمی این عمل اندام بُری را یاد گرفتند که مسلمانان آنرا تقلید کنند؟  عوارض آن را کِی و کجا تحت مطالعه قرار دادند؟ کدام کتاب علمی که جوانب مثبت و منفی این مطلب مهم را بحث کرده باشد در اختیار عام گذاشته اند؟

 میگویند دانشمندان عصر تجدد هم خطنه را تائید کرده اند. در صورتیکه  چنین نیست. اگر درست بود که الان میلیاردها انسانهای مدرن همین کار را میکردند.ا
 
اصلا فرض کنیم که کندن تیکه ای از بدن ممکن است کار  مفیدی باشد!  آیا نباید از خود شخص، خود فرد اجازه چنین کاری را بگیرند؟ 

 سَر کردن چادر و بخصوص چادر مشکی مسائل جانبی فیزیکی روی بدن زنها دارد. از همه مهمتر جلوگیری آنان از در معرض قرار گرفتن در جلوی نور آفتاب است. نور خورشید تولید کننده اصلی ویتامین «دی»  در بدن است که کمبود آن عوارض جدی  بخصوص برای سیستم ایمنی بدن دارد.ا 

ضرر و زیان چادر، بخصوص نوع سیاه آن، همچنین یکی از عوامل قتل خانم ها در خیابان ها در شب هنگام است که البته دولت اسلامی اجازه نشر آمار آنرا نمیدهد.ا


مورد دیگر که جسم مسلمانان را هدف دارد، و یکی دیگر از آسیب های مرگبار که جمهوری اسلامی از نشر آمار آن جلوگیری میکند، اثرات مضر روزه گرفتن است. تعداد مراجعین به بیمارستان ها در ماه رمضان 
بدون شک شدیداً بالا میرود همانطور  تعداد ورودی  قبرستان ها. حکومت به راحتی میتواند آمار تعداد بیماران و فوتی ها را در دسترس مردم بگذارد ولی البته که چنین کاری نمیکند چرا که کل اصول اسلام تحت سئوال قرار میگیرد.ا

در ظرفیت این نویسنده نیست که وارد جزئیات بیشتری از این مطالب شود ولی امیدوارم که اشخاصی با تبحر بیشتری که در بیان مطالب دارند و وقت و منابع پژوهش آن را دارند هرچه زودتر در روشنگری پیش قدم شوند.ا


توجه کنید که در تمام طول حکومت رژیم اسلامی رژیم اجازه نشر بسیاری از آمار حیاتی را نداده!ا

... جای بحث زیاد است
 آریو دادمهر


 

دکتر محمد فاضلی: دیدگاه‌های دوقطبی

در ستایش رنگی دیدن جهان


یادداشتی از دکتر محمد فاضلی


می‌خواهم چیزی بنویسم که بسیاری را می‌آزارد و خوشایند بسیاری نیست، و این بسیاری، از همه جناح‌ها و تفکرات سیاسی هستند، در داخل و خارج، از راست و چپ، ارزشی و سکولار؛ اما خب باید نوشت.


سال‌هاست دنبال آدم‌ها و نگاه‌هایی می‌گردم که قادر باشند موضوعات مهم و متفاوتی را تحلیل کنند بدون آن‌که در یکدیگر مخلوط کنند، و گاه بی‌دلیل به هم ربط دهند. 

بگذارید خیلی ساده و با مثال روشن به‌روز بگویم چنین نگاهی، روی زمین واقعیت به چه معناست.


می‌شود منتقد نظام جمهوری اسلامی (ج.ا) بود، و اقداماتش در نقض حقوق زنان، تخریب محیط‌زیست، توسعه نامتوازن منطقه‌ای، اعمال تبعیض در گزینش نیروی انسانی، نقض استقلال دانشگاه، و داشتن زندانی سیاسی را نقد کرد؛

و هم‌زمان با ایده جمهوری اسلامی درباره «سلطه‌گر بودن و خوی استعماری داشتن نظام بین‌المللی غرب‌محور» موافق بود؛ 

و در همان حال با برخی شیوه‌های جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با این نظام سلطه‌گر استعماری مخالف بود و آن‌ها را نقد کرد.


می‌شود اشغال‌گر بودن اسرائیل در فلسطین، لبنان و سوریه را تأیید کرد، منتقد آن بود، و نقد آن‌را به مواضع ج.ا هم ربط نداد (این اشغال‌گری قبل از پیدایش ج.ا رخ داده است)، حق ملت‌های اشغال‌شده در تلاش برای احقاق حقوق‌شان را به رسمیت شناخت، و هم‌زمان راهبردهای ج.ا در این زمینه را نقد کرد؛

و با بخش‌هایی از راهبردها که تأمین‌کننده منافع ملی ایران است، همراهی کرد.


می‌شود از درک کلیشه‌ای از شخصیتی نظیر سیدحسن نصراله بیرون آمد و او را به‌مثابه یک لبنانی که پس از تهاجم سال ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان و اشغال بخشی از کشورش توسط اسرائیل، به حزب‌الله پیوسته و با مبارزه به ۱۸ سال اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل پایان داده، احترام قائل شد؛

و هم‌زمان منتقد برخی سیاست‌های راهبردی ج.ا یا حزب‌الله لبنان در عرصه خاورمیانه بود. 


می‌شود از جنگ متنفر بود، سیاست‌های منجر به توسعه‌نیافتگی و فقر را نقد کرد، خواهان عقلانیت بیشتر بود، تجاوز را به رسمیت نشناخت و حقوق ملت‌ها برای دفاع از خودشان در برابر تجاوز را هم پذیرفت.


می‌شود منتقد برخی یا حتی همه سیاست‌های ج.ا در مواجهه با اسرائیل بود، اما مسأله اسرائیل و خاورمیانه را که حداقل دو برابر کل سال‌های تأسیس ج.ا عمر دارد، صرفاً در رابطه ایران و اسرائیل خلاصه نکرد. 

مسأله فلسطین و اعراب-اسرائیل، قبل از تأسیس ج.ا هم وجود داشته و انقلاب ایران ابعادی به آن افزوده است. اما مسأله فراتر از نسبت ج.ا با اسرائیل است.


می‌شود منتقد جدی ماجرای ۷ اکتبر و حمله حماس به اسرائیل بود و درباره این‌که دست‌آورد چنین عملی چیست، هزار نقد و چون و چرا داشت. من از روز اول چنین موضعی داشتم و هنوز هم نمی‌فهمم حاصل آن برای فلسطینیان، لبنان و ایران جز خسارت و زیان چه بوده است. 

اما هم‌زمان می‌شود منتقد شیوه مواجهه اسرائیل و جهان غرب با پاسخ اسرائیل به ۷ اکتبر بود و خشونت و وحشی‌گری را تطهیر نکرد.


می‌شود منتقد سیاست داخلی و سیاست خارجی ج.ا بود، و آن‌را مسبب بسیاری از مسائل و مشکلات کشور دانست که سبب گرفتاری و فقر مردم شده است؛ 

و می‌شود هم‌زمان تأیید کرد که در دنیایی زندگی می‌کنیم که بدون قدرت نظامی و امنیتی، قدرتمندان کشورهای ضعیف را له می‌کنند؛ 

و باز می‌توان هم‌زمان منتقد ج.ا بود که چرا به اندازه کافی از سایر ابزارهای تأمین منافع ملی – از دیپلماسی گرفته تا جایابی در زنجیره‌های ارزش جهانی – استفاده نکرده است.


چرا برخی فکر می‌کنند دنیای پیچیده اطراف ما، سیاه یا سفید، صفر یا یک، بدون وضعیت‌های بینابینی و ترکیبی از درستی و نادرستی است؟ دنیای ما ترکیبی است، تحلیل فازی بیشتر به درد آن می‌خورد تا تحلیل‌های سفید سیاه؛ نگاه رنگی را باید ستایش کرد.


یاد روح‌الله رمضانی محقق بزرگ تاریخ سیاست خارجی ایران می‌افتم که معتقد بود اگر در جنگ جهانی اول، نفرت شدید مشروطه‌خواهان از روسیه و انگلیس نبود، و هر کسی که صحبت از همکاری با این دو قدرت برای تأمین منافع ایران می‌کرد، برچسب خیانت و وطن‌فروشی نمی‌خورد، ایران با اشغال ویران نمی‌شد و تخریب ناشی از جنگ بسیار کمتر بود. همین وضعیت در جنگ جهانی دوم هم به شیوه دیگری تکرار شد. 

کاش ایرانیان، جهان آن روزگار را هم جهان را رنگی می‌دیدند.


اگر جهان را سفید و سیاه ببینیم و درگیر دیدگاه‌های دوقطبی شویم، واقعیت جهان را نخواهیم دید و خسران بیشتری را تجربه خواهیم کرد. جهان‌بینی سفید و سیاه، ما را می‌فرساید.