چهارشنبه، شهریور ۱۴، ۱۴۰۳

داستان خری در پوست شیر

داستان زندگی علما شده داستان خری در پوست شیر .ا

خری پوست شیری پیدا کرد وان را به تن کرده و هر کجا که ظاهر می شد همه فرار می کردند و او به راحتی وهر کجا که میل داشت می چرید وخوش بود. بعد از مدتی زندگی خوش و بی دغدغه با خود گفت برای این که مردم بیشتر حساب ببرند بهتر است عربده ای هم بکشم تا خلق خدا بیشتر بترسند. از این رو شروع به عربده کشیدن کرد ،که مردم فهمیدند خری است در لباس شیر !ا

کتک مفصلی بهش زدند وبه کار حمالی که لایقش بود  گماردنش.ا

اخوند ها هم سال ها زندگی بی دغدغه وآرامی داشتند ، مورد احترام و پناه مردم بودند، کسی مورد تمسخر قرارشان نمی داد ویا قصد جانشان را نمی کرد. شاهان مملکت به دست بوسشان می رفتند ،ثروتمندان دو زانو جلویشان می نشستند و خمس و زکات و سهم امام تقدیمشان می کردند .ا

مظفرالدین شاه به دیدار اخوند ممقانی رفت واین اخوند  به زحمت جواب سلامش را داد و دعوت شاه را  هم برای تشریف اوردن به کاخ شاهی نپذیرفت ، در عوض شاه از آب حوضی که ممقانی در آن وضو گرفته بود چندین دبه برای تبرک با خود برد! ا

محمد رضاشاه به دست بوسی بروجردی می رفت . خلاصه علما در اوج بودند .ا

در مورد دروسی که در حوزه ها تدریس می شد کسی کنجکاوی ای نکرده بود و موقعی که از کتابخانه ایت الله نجفی صحبت می شد آن را با کتاب خانه آبراهام لینکلن مقایسه می کردیم!  و نمی دانستیم که چندین قفسه از کُتب خطی ونفیس این کتاب خانه در باره جن است ، ویا نمی دانستیم که شیخ مفید دست خط  مهر شده امام زمان را دارد!یعنی به توهمات این هااصلا شک نمی کردیم و  چون کتاب هایشان با اسامی قلمبه و سلمبه عربی بود فکر می کردیم حتما مهم‌ هستند ، خلاصه  مریدانی بودیم کور و کر و لال!ا

اخوندهاسال هاست که دنبال قدرت بودند ولی باهوش تر هایشان مثل اخوند خراسانی این را با ذکاوت در یافته بودند که مرد این کار نیستند و در صورت به قدرت رسیدن به کل این بنای پوشالی صدمه وارد می شود  به همین خاطر آخوند خراسانی در جواب آخوند نائینی که طرفدار حکومت فقیهان بود ،می نویسد، اگر ما در حکومت باشیم و حکومت به بن بست برسد این بدان معناست که اسلام به بن بست رسیده.ا

خلاصه آخوندهای تشنه قدرت با این اشتباه محاسبه و بی عقلی دودمان خویش را به باد دادند!ا



نویسنده : خودمون

هیچ نظری موجود نیست: