یکشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۹۸

در بسیاری از کشورهای عرب و مسلمان زنان در زمان ازدواج باید باکره باشند

Saturday, Nov 9, 2019 

https://news.gooya.com/2019/11/post-31929.php 

پرده بکارت؛ زنانی که زندگی‌شان از شب اول ازدواج نابود شد

bekarat_110819.jpgچهار زن با بخش عربی بیبیسی از شب عروسی خود حرف زده‌اند. شبی که قرار است بهترین لحظات زندگی زوج‌ها را رقم بزند برای این چهار زن به قدری تکان دهنده بوده که خاطره‌ بدش با آنها مانده است.
بی بی سی - جشن‌های ازدواج در همه جای جهان محبوبیت دارند. این مراسم شاد اما می‌توانند برای زنان در برخی نقاط دنیا به خاطره‌ای ناراحت کننده تبدیل شوند که هرگز از ذهن‌شان پاک نخواهد شد.
در بسیاری از کشورهای عرب و مسلمان زنان در زمان ازدواج باید باکره باشند.
بخش عربی بی‌بی‌سی با زنانی از پس‌زمینه‌های اجتماعی گوناگون در رابطه با تاثیر شب عروسی آن‌ها بر زندگی زناشویی‌شان صحبت کرده و از آن‌ها پرسیده نداشتن اطلاعات کافی درباره رابطه جنسی چطور ازدواج آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده است.
این چند زن که در سنین مختلف هستند، از مراسم ازدواج خود می‌گویند، از شبی که زندگی‌شان را دگرگون کرده است.

سمیه - ۲۳ ساله

سمیه مدت‌ها با خانواده خود در جنگ بود، چون اجازه نمی‌دادند با ابراهیم ازدواج کند. سمیه عمیقا عاشق ابراهیم بود و او را همسری ایده‌آل برای هر دختری می‌دانست.
اما او حتی روحش هم خبر نداشت که وقتی رویایش به واقعیت تبدیل شود با شوک عظیمی روبرو خواهد شد.
درست در شب اول ازدواج، شک ابراهیم نسبت به "بکارت" سمیه باعث از بین رفتن عشق میان آن‌ها شد.
چیزی تا فارغ‌التحصیل شدن سمیه ۲۳ ساله از دانشگاه دمشق در رشته ادبیات عربی نمانده بود. اما همه فکر و ذکر او درگیر ابراهیم بود. مردی که قول داده بود نگذارد مانعی سر راه ادامه تحصیل و مدرک گرفتن او قرار بگیرد.
خانواده سمیه که می‌دیدند نه درس دخترشان هنوز تمام شده و نه ابراهیم خانه‌ای برای خود دارد با ازدواج آن‌ها مخالف بودند. سمیه اما پایش را در یک کفش کرده بود.
سمیه به امید عشق و حمایت ابراهیم با او ازدواج کرد. او حتی گفت با کمال میل با مادر ابراهیم که به اندازه مادر خودش برای او احترام قائل بود در یک خانه زندگی خواهد کرد و با این کار با کل خانواده‌اش درافتاد.
اما سمیه در شب عروسی خود با شوکی بزرگ روبرو شد: همسرش مشتاقانه و بدون این که فرصت نفس کشیدن به او بدهد، به سرعت به پرده بکارت او نفوذ کرد با این ادعا که عشقش نسبت به او این اشتیاق را توجیه می‌کند.
سمیه می‌گوید:‌" من هم با او همکاری کردم و با این که رمق نداشتم تسلیم او شدم."

'انگار عشقمان ناگهان از بین رفت'

اما گویی همه عشق و عاشقی ناگهان از بین رفت. سمیه توضیح داد به محض این که ابراهیم گفته "هیچ لکه خونی در کار نیست" و رنگ و حالت چهره‌اش تغییر کرده، مطمئن شده به بکارت او شک کرده است.
بیشتر زنان موقع پاره شدن پرده بکارتشان به اندازه‌های مختلف خونریزی می‌کنند اما پزشکان و متخصصان می‌گویند خونریزی لزوما در همه آن‌ها اتفاق نمی‌افتد.
پرده بکارت انواع و اقسام مختلف دارد:‌ بعضی از آن‌ها فقط با جراحی باز می‌شوند، برخی دیگر به حدی ظریف هستند که بدون خونریزی پاره می‌شوند. بعضی دخترها به طور کل بدون پرده بکارت به دنیا می‌آیند. بعضی‌ها هم در دوران کودکی به طور اتفاقی و به دنبال یک ضربه بکارت خود را از دست می‌دهند.
سمیه واکنش همسرش را این طور توصیف کرد:‌ " نگاه‌‌های خیره او مثل هزاران خنجری بود که به سینه‌ام فرو کرده باشند. بدون این که متوجه شود من را کشت."
او ادامه داد: "حتی سعی نکرد با من حرف بزند. حس می‌کردم نادیده گرفته می‌شوم. مثل مظنونی بودم که در انتظار دادگاهش است. قبل از ازدواج ما در مورد مسائل زیادی با هم حرف زده بودیم. حتی در مورد شب عروسی‌مان که قرار بود بهترین شب زندگی‌مان باشد. "
" فکر می‌کردیم خیلی چیزها در مورد همدیگر می‌دانیم اما وقتی 'هیچ علامتی از باکر‌گی پدیدار نشد' همه چیز باد هوا شد. "
''''''''''''''''ملافه‌های خونی ''''''''''''''''
چنین اتفاقاتی در جامعه‌ای که سمیه در آن زندگی می‌کند رایج است اما او فکر نمی‌کرد خودش هم چنین چیزی را تجربه کند. او تصور می‌کرد مردان جوان دیدگاه متفاوتی نسبت به نسل پدربزرگان خود دارند،‌ به خصوص نامزد خودش که آدم روشنفکری بود و تحصیلات دانشگاهی هم داشت.
اما وقتی دو روز بعد از ازدواجشان ابراهیم پیشنهاد داد برای تایید بکارتش پیش دکتر بروند سمیه، مات و مبهوت ماند. آزمایش بکارت دختران، سنتی است با پیشینه‌ای طولانی اما دلیل این کار و روش انجام آن در جوامع مختلف فرق دارد.
در خانواده‌های محافظه‌کارتر، جشن گرفتن برای بکارت دختران در شب عروسی کاری غیر معمول نیست. آن‌ها این کار را با سر و صدای قابل ملاحظه‌ای هم انجام می‌دهند مثلا این که ملافه‌خونی را به خانواده‌های عروس و داماد نشان می‌دهند و حتی گاهی اوقات برای نشان دادن اهمیت "تایید باکر‌گی" مراسم خاصی هم برگزار می‌کنند.
اما برای دستیابی به چنین تاییدی راه‌های مختلفی وجود دارد. دوختن پرده بکارت از نقطه نظر جراحی کار نسبتا آسانی است و علاوه بر آن پرده‌های بکارت مصنوعی ساخت چین هم وجود دارند که ظاهرشان شبیه به پرده بکارت دست نخورده است و وقتی به آن‌ها فشاری وارد می‌شود مایعی قرمز رنگ شبیه به خون آزاد می‌کنند.

' موقع سکس حس می‌کردم پست و فریبکارم '

روز بعد در مطب متخصص زنان، سمیه متوجه شد پرده بکارت ضخیمی دارد که فقط موقع زایمان طبیعی پاره خواهد شد.
همسر سمیه نفس راحتی کشید و لبخند روی صورتش نقش بست. اما خیلی دیر شده بود. سمیه تصمیمش را گرفته بود و می‌خواست هر چه زودتر از ابراهیم جدا شود.
سمیه در پاسخ به این سوال که چرا کمی طول کشیده تا درخواست طلاق بدهد، می‌گوید:‌" همسرم برایم مثل یک غریبه شده بود. نگران بودم مثل طوطی آن چیزی که مردم ممکن بود در مورد بکارتم بگویند را تکرار کند. نمی‌توانستم پیش‌بینی کنم بعد از آن چه خواهد کرد. انتظار هر کاری را از او داشتم. دیگر نسبت به امنیتم در کنار کسی که در چند لحظه یک رابطه چند ساله را تباه کرد، مطمئن نبودم. "
بعد از مکثی کوتاه ادامه می‌دهد: " واقعیت این است که نمی‌توانم بگویم بعد از آن شب چه حالی داشتم و حسم نسبت به او چگونه بود. اما بعد از این که او تمامی وجود من را به یک تکه پوسته بی ارزش تقلیل داد، دیگر نمی‌توانستم زندگی در کنارش را تحمل کنم. بالاخره من یک انسان هستم نه یک تکه بافت سلولی. "
سلامت روانی سمیه از آن زمان رو به وخامت گذاشت؛ نه دلش می‌خواست کسی به دیدنش بیاید و نه دوست داشت بیرون برود. حس می‌کرد دارد همان نقش جنسیتی سنتی را بازی می‌کند، این که زن بدون تایید همسر خود عاجز و ناتوان است.
طی سه ماه بعد سمیه علیرغم میل خود چند بار با همسرش رابطه جنسی داشت. او گفت:‌ "وقتی آلتش را در من فرو می‌کرد انزجار تمام وجودم را می‌گرفت. او را نمی‌خواستم و هیچ حسی نداشتم چون شعله احساسم آن شب خاموش شده بود. فقط صبر می‌کردم کارش را تمام کند و تنهایم بگذارد. موقع سکس حس می‌کردم پست و فریبکارم چون برایم بیشتر جنبه انجام وظیفه را داشت تا عملی عاشقانه."

مشاوره برای شب ازدواج

سمیه تنها نمونه از این دست در جامعه‌اش نیست. عده زیادی مثل او خودشان را پشت درهای بسته پنهان کرده‌اند تا از قضاوت و تحقیر جامعه در امان باشند.
اما نبود فضای باز در این گونه جوامع برای این که چنین مساله‌ای با صراحت به بحث گذاشته شود بعدها به بچه‌ها و خانواده‌ها ضربه خواهد زد.
امل حمید، روانشناس در گفت و گو با بی‌بی‌سی از وضعیت روانی زنان در شب عروسی‌شان حرف می‌زند. او از طریق مشاوره با زوج‌های در شرف ازدواج به آن‌ها کمک می‌کند جلوی مشکلات پیش‌بینی نشده را بگیرند:‌ "در جامعه ما به دلیل قضاوت‌های نادرست، مردم علاقه چندانی به گرفتن مشاوره روانشناسی ندارند. "
امل حمید معتقد است شرکت در جلسات مشاوره پیش از ازدواج می‌تواند شروع یک زندگی زناشویی شاد را تضمین کند، سفری که پایه‌ آن گفت و گو و درک متقابل است.
"زوج‌ها باید مشاور روانشناسی بگیرند تا اطلاعات مفید و مرتبط کسب کنند و هر سوالی که دارند -هر چقدر هم که خصوصی باشد- بپرسند؛ از رابطه جنسی گرفته تا انواع پرده بکارت و این که چطور می‌توان تضمین کرد نفوذ به پرده بکارت زخم‌های طولانی مدت در زنان جای نگذارد و آن‌ها به جای درد کشیدن از شب عروسی‌شان لذت ببرند. "
امل حمید در ادامه می‌گوید:‌ " متاسفانه بسیاری از مردم فکر می‌کنند خیلی چیزها در مورد وضعیت روانی زنانی که تازه ازدواج کرده‌اند، می‌دانند اما تجربیات زیادی ثابت کرده که کاملا عکس این موضوع صحت دارد. مسائلی از این دست در بسیاری موارد نادیده گرفته می‌شوند، مشکلاتی که به مرور بزرگ‌تر می‌شوند و در بلند مدت شکل پیچیده‌تری به خود می‌گیرند."

'اثبات پاکدامنی'

بی بی سی از ۲۰ مرد سوال کرده اگر در اولین رابطه جنسی خود نشانه‌ای از بکارت نبینند، واکنش شان چه خواهد بود. این گروه شامل مردان ۲۰ تا ۴۵ ساله می‌شد که عده‌ای از آن‌ها متاهل و برخی هم مجرد بودند و در میانشان استاد دانشگاه، پزشک، معلم و افرادی که معتقد بودند نسبت به این موضوع "ذهنی باز" دارند، به چشم می‌خورد.
اما پاسخ آن‌ها چه بود؟ بیشتر جواب‌ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم منفی بود.
برای اکثریت شرکت کننده‌ها لکه‌های خون مترادف بود با پاکدامنی و اثبات باکر‌گی عروس، مساله‌ای که به اعتقاد آن‌ها سنگ بنای یک زندگی زناشویی شاد بر پایه اعتماد و درک متقابل به حساب می‌آید.

عشق و احساس از دست رفته

چند ماه بعد سمیه به همسرش گفت می‌خواهد به این ازدواج پایان دهد. او تاکید کرد به هیچ وجه تصمیمش را تغییر نخواهد داد چون از زندگی در کنار او هراس دارد و بعد از اتفاقی که در آن شب سرنوشت‌ساز اول افتاد دیگر هیچ احساسی نسبت به او ندارد.
سمیه علاوه بر این به شوهرش گفت چطور با بدگمانی "سنگدلانه" خود او را تحقیر کرده است. او می‌گوید: " شوکه شده بود چون فکر می‌کرد به عنوان یک مرد حق این را دارد که روابط جنسی قبلی همسر خود را زیر سوال ببرد. گفت تا وقتی زنده هستم طلاقم نخواهد داد و به من هشدار داد به 'رفتار عصیانگرانه' خودم بیشتر فکر کنم چون برایم 'پشیمانی و افسوس' به همراه خواهد داشت. "
سمیه می‌گوید: "جامعه ما استاندارد دوگانه دارد طوری که سوءاستفاده‌های جنسی مردان مورد پذیرش و حتی تمجید قرار می‌گیرد اما وقتی نوبت به زنان می‌رسد، رفتارهای مشابه به طرد شدن از اجتماع و گاهی اوقات مجازات مرگ می‌انجامد. "
"شوهر من هم یکی از این مردان بود، جلوی رفقای خود با خنده در مورد روابط جنسی گذشته‌اش حرف می‌زد اما اگر من یک شوخی کوچک می‌کردم به شدت عصبانی می‌شد. "
سمیه ژوئن گذشته بعد از این که خانواده‌اش دلیل او برای طلاق را "بی اهمیت و پیش پا افتاده" خواندند و از حمایتش سرباز زدند، سوریه را به مقصد اروپا ترک کرد.

جمانه - ۴۵ ساله

جمانه تا سال ۲۰۱۶ که به بروکسل،‌ پایتخت بلژیک مهاجرت کند، بیشتر عمرش را در محله ال باب شهر حلب در سوریه گذرانده بود.
او به بی بی سی گفت ۲۰ سال طول کشید تا از شوهرش طلاق بگیرد: " ۱۹ ساله بودم که پدرم تصمیم گرفت بر خلاف خواسته‌ام با پسر عمویم ازدواج کنم. من او را نمی‌خواستم. عاشق درس خواندن بودم اما آن‌ها مجبورم کردند باور کنم او شوهری مناسب برای من است و به تدریج به او عادت خواهم کرد. می‌گفتند، عشق بعدا بوجود می‌آید. "
در بسیاری از خانواده‌های محافظه‌کار در مناطق روستایی این رسم است که نزدیکان مسن‌تر عروس و داماد از هر دو جنس، در خانه آن‌ها بمانند تا بکارت عروس بررسی و تایید شود.
جمانه شب عروسی خود را به وضوح و با دردی ملموس به یاد می‌آورد، گویی همه چیز همین الان اتفاق افتاده است.
او می‌گوید: "او در را بست و گفت باید عجله کنیم چون بزرگ‌ترهای فامیل منتظر تایید هستند. خیلی بد بود. همسرم هیچ چیز نگفت و می‌خواست بدون این که زحمت حرف زدن با من حتی برای چند لحظه را بکشد، کارش را تمام کند. این در حالی بود که من از ترس و انزجار به خودم می‌لرزیدم. با وجود درد جسمانی و رنج روحی من، تنها دغدغه او چند لکه خون بود. "

شرمسار

" آن شب وقتی خونی از من نیامد همسرم با فریاد 'خونی در کار نیست! ' سکوت شب را شکست. او حرف‌های زشت دیگری هم زد که من توانایی به زبان آوردن‌شان را ندارم. چشمانش مثل تکه‌های ذغالی بود که هر لحظه من را می‌سوزاندند. "
جمانه نزدیک به یک ساعت در ترس و شوک باقی ماند. مات و مبهوت مانده بود و نمی‌توانست یک کلمه هم به زبان بیاورد. آن‌ها نتوانستند تا صبح صبر کنند و همان شب او را پیش متخصص زنان بردند تا تایید کند باکره است .
او می‌گوید: " یادم می‌آید دکتر به من دلداری می‌داد و شوهرم را به خاطر کارش سرزنش می‌کرد، انگار که پدرم است. "
جمانه مجبور شد با شوهری که در ملاعام تحقیرش کرده بود زندگی کند چون خانواده و هیچ یک اطرافیان نه آن شب و نه در طول ۲۰ سال زندگی زناشویی‌اش هرگز از خواست او برای جدایی حمایت نکردند.
بعد از نزدیک به ۲۰ سال زندگی و به دنیا آوردن ۴ فرزند، جمانه هنوز هم توهین و تحقیر آن شب را فراموش نکرده است.
او به محض رسیدن به بروکسل به همراه فرزندان خود به ازدواجش پایان داد تا از شوهر سابق و همین‌طور جامعه‌ای که حمایت خود را از او دریغ کرد، انتقام بگیرد.
جمانه می‌گوید از زندگی در بروکسل در کنار فرزندانش راضی است و قصد ازدواج مجدد ندارد. برعکس، او می‌خواهد رویای خود برای رفتن به دانشگاه -فرصتی که پیش از این از او دریغ شده بود- را جامه عمل بپوشاند. او می‌خواهد فرزندانش را به شیوه‌ای متفاوت از خودش بزرگ کند.
او می‌گوید:‌ " الان خوشحالم چون توانستم دو دخترم را به اینجا بیاورم. من فقط از شوهرم جدا نشدم، از جامعه‌ای جدا شدم که اصلا رفتار عادلانه‌ای با من نداشت. "

جراحی ترمیم بکارت روزانا و امینه

روزانا، یکی دیگر از این چهار زن می‌گوید چرا از مردی که ۵ سال با او نامزد بوده، جدا شده است: " به او اعتماد کرده بودم و خیلی عاشقش بود. در یکی از دیدارهایمان او اصرار کرد با هم سکس داشته باشیم چون معتقد بود من عملا زن او هستم. در نهایت به خواسته‌اش تن دادم و این کار را کردم. "
اما ۶ ماه بعد وقتی آن‌ها از هم جدا شدند خانواده روزانا و نامزدش به شدت با هم درافتادند و فاجعه‌ای دیگر شکل گرفت.
او می‌گوید: " در جامعه ما در مورد مجازات از دست دادن بکارت هیچ بحثی وجود ندارد." او با قطعیت اضافه می‌کند: " مجازاتش مرگ است. "
" خوشبختانه دوستم به کمکم آمد. او پیشنهاد داد پیش یک متخصص زنان خصوصی بروم تا برایم یک پرده بکارت جدید کار بگذارد، پرده بکارت ساخت چین. اگر آن جراحی کوچک را انجام نمی‌دادم، مدت‌ها پیش مرده بودم."
امینه که از خانواده‌ای محافظه کار و نسبتا فقیر است، بعد از این که در حمام زمین خورد، یک خونریزی جزئی داشت.
از آنجایی که نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده ماجرا را برای مادرش گفت و او هم بلافاصله دخترش را برای معاینه پیش متخصص زنان برد و متوجه شد پرده بکارتش پاره شده است.
او می‌گوید: " این برای مادرم حکم آزمون اثبات بی‌گناهی را داشت. نمی‌دانست باید چه کار کند. بعد از مشورت با ۳ خاله‌ام، برای ترمیم پرده بکارتم وقت گرفته شد. این جراحی‌ها به شکل کاملا پنهانی انجام می‌شوند چون در کشور ما غیرقانونی هستند. از سوی دیگر از آنجایی که بیشتر مردم باور نمی‌کردند من بر اثر تصادف بکارتم را از دست داده ام، ممکن بود بقیه عمر نسبت به باکره بودن من شک داشته باشند."
در بسیاری از کشورهای عرب و مسلمان، زنان پیش از ازدواج مورد آزمایش بکارت قرار می‌گیرند. بعد از آزمایش به عروس آینده مدرکی داده می‌شود که باکره بودنش را ثابت می‌کند.
سازمان دیدبان حقوق بشر، اندونزی و چندین کشورهای عرب و مسلمان را به دلیل انجام آزمایش‌های دردناک باکر‌گی محکوم کرده است.
معمولا زنان مسن‌تر وظیفه این وارسی متجاوزانه را برعهده می‌گیرند. آن‌ها دو انگشت خود را داخل واژن فرو می‌کنند تا ببینند پرده بکارت وجود دارد یا نه.
سازمان دیدبان حقوق بشر در گزارشی که سال ۲۰۱۴ منتشر کرد در توصیف این روش که در خاورمیانه و شمال آفریقا رواج زیادی دارد، نوشت: " این شکلی از خشونت جنسیتی، تبعیض بی‌رحمانه نسبت به زنان و نقض بی‌شرمانه حقوق بشر است. "
یکی از مطالعات بی بی سی نشان داده که هند، افغانستان، بنگلادش، ایران، مصر، اردن، لیبی، مراکش و برخی دیگر از کشورهای عرب و آفریقای جنوبی صدرنشین لیگ جهانی آزمایش بکارت هستند.
بنابر گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر، مصر، مراکش، اردن و لیبی از جمله کشورهایی هستند که آزمایش بکارت در آن‌ها بیشترین رواج را دارد.
مقامات کشورهای مراکش و مصر اما صراحتا این ادعا را تکذیب و غیرقانونی بودن آن را تایید کرده‌اند، این در حالیست که این آزمایش به شکل پنهانی و کاملا غیرقانونی در این کشورها انجام می‌گیرد.

شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۸

شعری از سیمین بهبهانی - صد رحمت به شیطان



 مفسدانِ آسمان جُل پادشاهی میکنند
آب را گِل کرده اند و صیدِ ماهی میکنند

پینه بر پیشانی آنان ز طول سجده نیست
مُهرهای داغ ... حرفم را گواهی میکنند

کیستند اینان که با تزویر جولان میدهند
در خیال خود چرا احساسِ واهی میکنند؟

هر حرامی را حلال و هر حلالی را حرام
هرچه میخواهند در دین دلبخواهی میکنند

چیزی از ﺷﺮ و بدی دیگر بجا نگذاشتند
روﺳﭙﻴﺪان سیاهی ، روسیاهی میکنند

باز صد رحمت به شیطان، این شرارت پیشگان
گاه از ابلیس حتی باج خواهی می کنند!

گرچه لبریز از گناهِ کرده و ناکرده اند
باز اما ادعای بی گناهی می کنند !!

« #سیمین_بهبهانی »

سه‌شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۸

ویدیو از گوینده تلویزیون عراق از گفته های یک نویسنده سوریه ای


 شعر و دیالوگی پر محتوا از یک شاعر عرب برای اندیشیدن 
 هزار و چهار صد سال پیش می کشتند، می جنگیدند و زنان و دختران را به کنیزی می گرفتند
 
هزار و چهار صد سالال پیش برایمان داستانها و شرح حالات و احادیث و متونی بجا گذاشتند
بما گفتند که اینها مقدسند، همانطورکه پیشینیان ایشان به آنها گفتند
و حال بعد از ۱۴۰۰ سال از ما می خواهند که مانند آنها بیاندیشیم، مانند آنها زندگی کنیم، آدم بکشیم ونوشته ها و احادیث آنها را ترویج دهیم

جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۹۸

Fourteen Centuries of War Between Islam and the West

http://victorhanson.com/wordpress/book-review-sword-and-scimitar-fourteen-centuries-of-war-between-islam-and-the-west-by-raymond-ibrahim-da-capo-press-2018-pp-297/


Book Review: Sword and Scimitar: Fourteen Centuries of War Between Islam and the West by Raymond Ibrahim. Da Capo Press, 2018. Pp. 297


Terry Scambray // New Oxford Review
Sword and Scimitar: Fourteen Centuries of War Between Islam and the West by Raymond Ibrahim.  Da Capo Press, 2018.   Pp. 297
         We judge individuals by what they say and what they do.  We judge cults, religions and ideologies the same way; that is, by their doctrines and history.  
         Which is common sense, of course. 
         Apparently though, common sense is abandoned when it comes to ideologies like Marxism which has largely escaped such scrutiny by our schools and popular culture; and now the same cover up is happening with Islam.
         But Raymond Ibrahim, fluent in Arabic,   is an equal opportunity Middle East scholar committed to truth rather than conforming to dangerous fads.  
         Ibrahim gained attention with his revealing translations in his 2007 book, The Al Qaeda Reader, which showed the difference between what Osama bin Laden said in Arabic to Muslims and what he said for receptive, if not gullible, Western audiences.
         Ibrahim’s second book, Crucified Again, showed the murder and destruction that Christians are enduring at the hands of Muslims throughout the world.
In Sword and Scimitar, Ibrahim begins by explaining Mohammed’s doctrine of jihad or “holy war”: “Whereas the rewards of the pre-Islamic tribal raid were limited to temporal spoils and came with the risk of death, the deified raid (jihad) offered rewards in the here and the hereafter – meaning it was essentially risk free – and thus led to a newborn fanaticism and determination.”   In other words, robbery, murder and enslavement were sacralized and then transformed into a prodigious engine of Islamic conquest.   
Conquest being the major feature of Islam’s 1,400 year history, Sword and Scimitar takes the reader on a tour – “a tour of force” – as represented by eight significant battles and an array of lesser clashes. 
      Skillfully relying on first person descriptions, Ibrahim’s narration of these battles is gripping and suspenseful while also evoking the pain and terror of warfare.   Especially after the current revival of jihad, his recounting of these barbaric episodes and their consequences is not comforting.   
          The battles are taken chronologically beginning in 636 with the lesser known Battle of Yarmuk, a place now in Syria.  This battle displayed the fierce power of jihad by imbedding in the Western mind a fear of Islam for the ensuing 1,000 years.
And with good reason, for as Ibrahim, channeling other historians, reports, Yarmuck “had more important consequences than almost any other battle in all world history,” for within 73 years after this Muslim victory, the area from Syria west to Morocco, 37,000 sq. miles, was permanently conquered by Islam!  “Put differently, two-thirds of Christendom’s original territory – including three of the five most important centers of Christianity – Jerusalem, Antioch, and Alexandria – were swallowed up by Islam and thoroughly Arabized,” as Ibrahim puts it.
         However, despite Islam’s vast conquests, Constantinople, “the Eastern Rome”, with its wealth, strategic location and light skinned women, prized as potential concubines and slaves, tantalized the Muslims.
   So in 717, Constantinople was sieged by the Arabs of the Umayyad Caliphate. Unfortunately for them, their invading fleet was commandeered by their own conscripted Coptic Christians.  Worse for the jihadists was the annihilating weapon called “Greek fire,” akin to modern flamethrowers, which along with a huge storm and debris from a volcano, wrecked all but five of the attacking 2,560 Muslim vessels.
That the Byzantines withstood this siege was a stunning setback over an insurgent Islam which had it prevailed would have opened a crucial portal into a then divided and vulnerable Europe.
Islam’s defeat at Constantinople was followed in 732 by another debacle at the opposite end of the Mediterranean at Tours, 150 miles south of Paris.   The Charles Martel led Franks, organized into phalanxes, literally undercut the charging Berber Muslim cavalry.  It was a rout.
          After Tours, no serious attempt was made to breach the wall of the Pyrenees though Islam occupied Spain until 1492 when Columbus discovered America while seeking an alternate route to India so as to avoid Muslim raids on caravans through the Middle East.
     But if the Pyrenees became a dam against the rising tide of Islam, that tide subsequently overflowed into the Mediterranean, as Ibrahim notes.  Thus the coastline of southern Europe was awash with raids by Saracens, as they were then called, making the Mediterranean “a Muslim Lake” just as it once was, “a Roman Lake.”
  In 1071, the Ottomans won a significant victory over the Byzantines at the Battle of Manzikert, also now in Syria.
         This triumph marks the “Turkification and Islamification of Anatolia,” as Ibrahim writes.  So what Yarmuk was for the Arabs, Manzikurt is for the Turks, with the victory commemorated annually by Prime Minister Erdogan and the Turkish government.  Even the battlefield is considered sacred wherein “15,000 Turks defeated 210,000 Christians”, as the official account puts it.  
In 1095, Christendom finally mounted an offense against Islam, the Crusades.   The immediate reason for this counter-attack was that the Seljuk Turks, the Ottomans, had gained control of the Islamic Empire and began raping, murdering and enslaving pilgrims to the Holy Land.  Thus, the Crusaders took the fight across the Mediterranean, a thousand miles away, and mostly prevailed over the Muslim occupiers of territory that Christianity had originally gained by conversion.  
         Another pivotal victory by the Ottomans, this time led by Saladin, occurred in 1187 at the Battle of Hattin, near Tiberius.   It was an ignominious defeat of the Crusaders by Saladin who gleefully watched while Sufis and other devout Muslims beheaded captured Christians.
         These defeats hastened the Crusader’s departure from The Holy Land, as Ibrahim writes, though the superior Crusader forces could have remained in Palestine.  But they left in 1291, tired of this distant conflict just as Americans are tiring of their own overseas wars with jihadists.
     “For more than three centuries prior to the Crusades and for more than three centuries after Hattin, Spain for eight hundred years was a microcosm of the war between Islam and Christianity,” Ibrahim adroitly summarizes.  Thus the Spanish victory in 1212 at the Battle of Las Navas de Tolosa was transformational, for it ended Muslim hegemony in Spain and was celebrated for hundreds of years until Vatican II abolished the celebration.
         Constantinople, however, remained “a bone in the throat of Allah.”   So in 1453 the Turk’s 100,000 fighters and 100 warships surrounded the great metropolis’ 7,000 Christians guarding its 15 mile wall.
The previously repelled Muslims now possessed a cannon provided by a bribed German or Hungarian.  It had a mile range and belched out 1,300 pound bombs which devastated the walls of the city though it took hours to reload.  When holes were blown in the city’s walls, the defenders hurriedly repaired them; when the Turks tunneled under the wall, they were intercepted or buried alive.  When a fire spewing siege tower was rolled up to the wall, the defenders blew it up.
After seven frustrating weeks, the Turk’s leader Muhammed II exhorted his troops with promises of women, handsome boys and virgins in the next world and booty and concubines in this world; slackers were promised “a lingering death” by impalement which meant hammering a lengthy pole up the anus and then standing the pole and person upright like a scarecrow to frighten other potential deserters.
As one observer of the ensuing carnage wrote: the invaders climbed through breeches in the walls and clawed over human pyramids of their own fallen; the defenders fought bravely with axes, pikes and javelins.
  Finally on May 29, with overwhelming numbers, the jihadists triumphed.  So the city that began with Constantine the Great ended with Constantine XI, and the Roman Empire, dating from 753 BC concluded its 2,206 year run!  The victors then forced the vanquished to endure “strange and horrible unions and foul debaucheries,” according to other contemporary commentators.  Survivors were enslaved; the Hagia Sophia, the most beautiful church of the early Middle Ages, was transformed into a brothel.
     Gaining impetus by this momentous victory, the scourge of Islam continued to lash its victims into submission though there were notable defeats at Malta and Lepanto. 
Nonetheless, Muslim forces began bombarding Vienna in mid July 1683.  The Viennese retaliated with their own artillery barrages.  But the Ottoman’s blockade caused the spread of dysentery inside the city and bodies began piling up. 
    As happened in 1453 with Constantinople, Europe refused to help because of its own troubles and also at this juncture because of the disunity caused by the Reformation.
    By September the situation was dire.   Fortunately, the Polish military hero, Jon Sobieski, offered deliverance.  As Ibrahim writes,” the Poles were common and crude, at least to the ultra-refined, wig-and-powder-wearing Viennese court”; nonetheless, King Leopold flatteringly wrote Sobieski, “Your name alone, so terrible to the enemy, will insure victory.”
       By then, joining in to rescue Vienna was Charles V and his 40,000 Austro German troops which merged with the 25,000 man Polish army.  Though outnumbered by jihadists, the Christians turned back this last direct attack on Europe by Islam.
         One could argue that Ibrahim has equated lesser battles to historical hinge points like those at Tours, Constantinople, Lepanto and Vienna.  Nonetheless, as one can see, he establishes the significance of each of his choices just as his book demonstrates that his knowledge of Muslim conquests and depredations offers depth and perspective to each of his choices.
         This is so because Ibrahim fleshes out the history of these eight battles by recounting the numerous attacks and savagery that occurred in their wake.  One such occurred in 1019 when the Ottoman Turks descended on Armenia, the first Christian country.  The Armenians fought bravely but succumbed to the plunder, rape and massacres by the invaders; as Ibrahim dryly writes, “This was the beginning of the misfortunes of Armenia.”
Cameos of fearless individuals like the Genovese nobleman, Giovanni Guistiniani, animate this tale of the killing fields of jihad.  In 1453 Guistiniani, a siege expert, rushed in to defend Constantinople at his own expense accompanied by 700 highly trained soldiers at a time when others were fleeing in panic.  
Ibrahim’s book confirms Bernard Lewis’ observation that, “.  .  . the limits and even the identity of Europe were established first through the advance, and then the retreat, of Islam.”  Or as Ibrahim himself trenchantly concludes, “Simply put, the West is actually the westernmost remnant of what was a much more extensive civilizational block that Islam permanently severed.”
Ibrahim was an Arabic language specialist for the Library of Congress and has testified before Congress, is a consultant to America’s intelligence community and lectures at universities and the National Defense Intelligence College.   
Ibrahim quotes Bernard Lewis to the effect that, “.  .  . the limits and even the identity of Europe were established first through the advance, and then the retreat, of Islam.”  As Ibrahim trenchantly concludes, “Simply put, the West is actually the westernmost remnant of what was a much more extensive civilizational block that Islam permanently severed.”
And that separation remains though it is sometimes blurred by the velocity and volume of contemporary events.   But Sword & Scimitar is a compelling reminder of the terrifying dynamic which continues to drive the Islamic world.   History hasn’t ended and Ibrahim has written an engaging and sobering narrative that makes that extremely clear.
This review originally appeared in the September 2019 issue of the New Oxford Review, and is reprinted with permission. Copyright © 2019 New Oxford Review, www.newoxfordreview.org
Terry Scambray lives and writes in Fresno, California

دوشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۸

ترک تحصیل بهتر از ترک انسانیته

[Forwarded from ایــران بیـــدار]
#از_ما_چی_مونده

توی کلاس دینی وقتی ۱۱ سالم بود معلم میگفت‌‌: نباید " مشروب " بخوری!
من اصلا نمیدونستم مشروب چیه!
معلم دینی یادم داد


میگفت نباید با " دخترا " بازی کنی!
نباید به بدنشون " نگاه " کنی!
من اصلا توی بازی با دخترا متوجه بدنشون نبودم!
معلم دینی یادم داد


معلممون میگفت…
نباید بدون عقد شرعی " همبستر " بشی!
من از حرفاش چیزی نمی فهمیدم!
نمی دونستم چی میگه!
معلم دینی یادم داد
!!
میگفت اگه خواهر داری…
نذار بدون روسری بره جلو " نامحرم" !
من نمی خواستم به خواهرم " زور " بگم!
معلم دینی یادم داد

میگفت زن ها " نصف " مردها ارث میبرن!
من نمی خواستم به زنها جور دیگه نگاه کنم!
نمی خواستم " حقشون " رو بخورم!
معلم دینی یادم داد

سرکلاس دینی همیشه حرف از " دوری " از زنها !
و حرف " بهشت و حوری و شهوت " بود!
ما جدا افتادیم از " جنس مخالف " !
ولی همیشه راجع بهشون با ما حرف زدند!
همیشه تکرار کردند!!!
« یه جور عقده شد » …!
تکرار ، تکرار ، تکرار و …!!!
ذهن هایی که فقط پر شده بود از ” شهوت ” !
بدونِ هیچ خاطره ای!
ما گرفتار افکاری همیشگی بودیم!
بدونِ هیچ راهی برای شناخت!
ما از جنس مخالف " جدا " بودیم!
واسه همینه الان بلد نیستیم …
رفتار با جنس مخالف رو!
واسه همینه تا یه زن میبینیم ذهن مون
رفتارمون جوریه که خودتون میدونید
!
معلم دینی از جنس مخالف برای ما
ذهنیت " انسانی " نساخت!
ذهنیت " ابزاری " ساخت

یه روز گفت از رو آیات قرآن بخون …
خوندم ولی نفهمیدم!!!
اون وادارم کرد کاری انجام بدم که نمیفهمم!
من نمی فهمیدم معنی کلمه ها رو !
فقط میخوندم، بعد گفت حفظ کن !
حفظ کردم همون چیزی که نمی فهمیدم رو!
بعد توی جشن ۲۲ بهمن …
همون آیات رو همخوانی کردیم!
به ما جایزه دادند !
بخاطر چیزی که نفهمیده بودیم...!!!
ولی حفظ کرده بودیم

معلم دینی به ما یاد داد …
هر چیز که اطرافمون؛ خوبه ! «نعمت خداست»!
هر چیزی که بده ! « حکمت خداست »!
ما این وسط یه مشت علافیم !!
که کاری از دستمون ساخته نیست
…!!!
معلم دینی بود که یاد داد...
قبل انجام کار بگو « بسم الله الرحمن الرحیم » !
ولی یاد نداد قبلش باید " فکر " کنیم!
معلم دینی بود که یاد داد " تقیه " کنیم !
یعنی میزان " تقوای" شما بسته به " شرایط " تعیین میشه!
یعنی اگه صلاح بود که " دروغ " بگید! اشکالی نداره!
یا اگه صلاح بود یه نفر رو " بفروشید " ! اشکال نداره !
یا اگه صلاح بود " منت کشی " کنید! اشکال نداره!
معلم دینی بود که سر صف نماز " تهدید " کرد!
اگه کسی که " خندیده " رو " معرفی " نکنیم!
از همه نمره انضباط " کم " میکنه !
همونجا بود که معنیه " آدم فروشی " رو فهمیدیم
!
معلم دینی بود که گفت …
هر کس بیاد " راهپیمایی" ۲ نمره بهش " کمک " میکنه!
همونجا معنی " دستمال به دستی" و …
" پاچه خواری " رو فهمیدیم!
الان از ما چی مونده !!!؟؟؟
آدمایی هستیم که …
همه چیز و همه اطرافیان خود را " میفروشیم " !
" ریا " میکنیم " تقیه "!
جلوی رئیس مون مطیع محض هستیم!
تا به پول و قدرت و احترام برسیم!
واسه رسیدن به یه " زن " …
از غرور، شرف، همه چیزمون میگذریم!
همه " ترفندها " رو به کار میگیریم!
اما پس از رسیدن به " خواسته " مون …
مثل یه " ابزار " کنار میذاریمش!
نمی فهمیم که اونم یه " انسانه " …!!!
ما پسران ایرانیم …
مَردان ایرانیم …
دوست داشتیم "خوب " باشیم …!!!
ولی " مُعلّم دینی " داشتیم !!!…
من دوست دارم برگردم به " ۱۱ سالگی" …!
وقتی معلم دینی رو دیدم " ترک تحصیل " کنم …!
چون ترک تحصیل بهتر از ترک " انسانیته " …!!
@IRanBidar