چهارشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۷

نامه پری دشتستانی به سروش (قسمت دوم)ا

خنده داراست که تو از اربابان فقاهت انتظارداری که "صراط " و "معرفت و پژوهش " ات را نبندند . زهی
خيال باطل ! آنها به مادر خود هم رحم نمی کنند همانطورکه محمد به عموی خود ابولهب رحم نکرد . آنچه
امروز درايران پياده می شود همان اسلام ناب محمدی است و وای بحال ما که تو روشنفکر نوعی مان
مرتبأ اين عفريت سالخورده را بزک می کنی ومثلأ می نويسی "والله که مرا و هيچ کس را طاقت و رغبت
اين اسلام استبدادی نيست ." ببين عبداکريم آمدی نسازی . نمی شد بجای "اسلام استبدادی می
گذاشتی "استبداد اسلام "؟ استبدادی که درذات دين است وبخصوص درذات اسلام وخودت ن يک می
دانی که هيچ کشوری درجاده ی پيشرفت نيفتاد مگرآنکه دين را به قلمروزندگی خصوصی ووجدان فردی
راند.
عبدالکريم دربخش پايانی نامه ات جمله ای را آورده ای که ازلحاظ شکل ادبی آن نمره ات بيست وازجنبه
ی محتوای فلسفی اش نمره ات زيرصفراست . جمله ات را عينأ نقل می کنم : "اگر ايران است، اگر ايمان
است، اگر کرامت انسان است، اگر خرد و برهان است، اگر عشق و عرفان است همه دستخوش تاراج و
طوفان است ." اين است ره آورد تو برای م ا: يک ديدگاه التفاطی . چقدرخوب بلدی همه چيزرا با هم
قاطی کنی . انسان را به ياد لوئی کارول وکتاب "آليس درسرزمين عجايب " اندازی که اين گرايش را
هنرمندانه به تصويرکشيده است : "جای آنست که، والراس گفت، ازبسياری ازچيز ها سخن گوييم :
ازکفش ها وکشتی ها، از لاک کاغذ، ازکلم ها وشاهان . اينکه آيا آب دريا می جوشد ويا خوک ها بال
دارند." ياد لوطی معروف کازرون خودمان مشتی قادربخير که می زد ومی رفصيد ومی خواند : "خدا می
خوام وخرما؛ سرما می خوام وگرما؛ هم زنجفيل وزيتون هم عُناب وسپستون."
چقدرزمينه ی آخوندی درتو نيرومند است که بعدازاينهمه مطالعه هنوزنمی توانی ايران را بدون ايمان
تصورکنی وگويا نمی خواهی قبول کنی که انسان مؤمن (چه مذهبی وچه مرامی ) قبل ازهرچيزبه ايمان
خود وفاداراست تا به "کرامت انسانی ". چه خوش گفت آن پيرهروی که "يکی چهل سال علم آموخت
وچراغی نيفروخت ." تازه معلوم نيست اصلأ منظورجنابعالی ازايمان چيست . تا آنجا که به ما مربوط می
شود، ما طرفدارچيرگی علم برايمانيم وافسوس که درسخن واپسين است به دانش وبينش حتی اشاره
ای هم نداشته ای . اشاره ی تو به خرد وبرهان دلنشين است، ليکن توآنرا با عرفان قاطی کرده ای . گويا
ازاين نکته غافلی که شناخت خردگرايانه مستقل ومتکی بر علم است درحالی که شناخت عرفانی
سلام عبدالکريم Page 4 of 6
http://efsha.co.uk/kaafar/maghale/pari/pari%20to%20Sorosh.htm 7/15/2008
روبسوی کشف وشهود ودرواقع خرافات دارد . دراينجا مقصود تو ازعرفان هم معلوم نيست که آيا عرفان
دينی ابوبکرشبلی وعرفان الکن ومذهبی امام محمد غزالی را درنظرداری يا عرفان نيمه الحادی حلاج را؟
عبداکريم ميل به پروازداری ولی هم فضای پروازت را تنگ گرفته ای وهم دل نداری که پربکشی . از اين
لحاظ پروازت ازحد پرواز ماکيان فراتر نمی رود . نه من ونه يارانم درباهماد ايرانيان خردگرا وپايگاه
کافرخواستار آنيم که تو ايرانيان را به طرد کامل دين فرابخوانی، چرا که هنوزوقت آن نرسيده است . ما
ازآزادی دين ومرام وعدم تبعيض بين انسانها، صرفنظراز مذهب ومرام وعقيده شان، دفاع می کنيم . حرف
من دراين است که بايد ما مردم به بينش فلسفی، ديد انتقادی، مستقل انديشی وخرد گرائی عادت
کنيم. اشکال از فرهنگ جزم گرايانه، فئودالی، پدرسالارانه، خرافات زده وتک بُعدی ماست که مرتبأ شاه
وخمينی ورفسنجانی وخامنه ای توليد وباز می کند . بايد پيکان را برچشم اُختاپوس زد . هرکس ع مارت را
ازسقف بسازد پائی لرزان برگل دارد . بايد کاردرازمدت وبنيادی انجام داد آنهم درراستای خود آگاهی
وروشنگری توده های مردم. بايد خرد نقادانه را دربين مردم برد وانتظار نتيجه ی فوری هم نداشت.
حرف من اين است که تو عبدالکريم می توانی اين کاررا انجام دهی ولی نمی خواهی . شايد هم می
ترسی. ای کاش ضمن يک نگرش ژرف به درون، به يک خانه تکانی اساسی فکری دست می زدی؛ ای
کاش بجای شکافتن قبرستان کهنه ها ی عهد عتيق، ازخويشتن توهم زدائی می کردی وازخودآنچنان
انسان آينده ای می ساختی که با نسل های آينده گفتگو کند . درست ا ست که امروز درقاموس مردم
ايران، لغت آخوند مترادف با درنده ترين جانوران دنياست، ليکن آخوند ازلحاظ ل غوی کلمه ی زشت
وخشنی نيست . احتمالأ "آخوند" درا صل "آقا خوانده " بوده که آدم بسيار با سواد را معنی می داده
است. بنابراين تو می توانی زمينه ی آخوندی خودت را بصورتی مثبت، خلاق وسازنده بکاربگيری وازآن
فراترروی وتصعيد کنی وبجائی برسی که مولوی گفت: ازمَلَک هم بايدم پّران شوم
آنچه کاندروهم نايد آن شوم
درغرب کسانی مانند آراسموس، برونو، کامپانلا وروسو ازقعرمحراب های کليسا به اوج روشنگری
رسيدند ودوران سازشدند . درايران خودمان نيزکسروی، تقی زاده، مکرم اصفهانی وحتی فيلسوف
بزرگواری مانند ميرزا فتحعلی آخوند زاده اززمينه ی آخوندی شروع کردند، آگاهانه بريدند وهريک
بفراخورحال خود فراتررفتند. عبدالکريم بِبُر! بپَر! بخودت تکان بده!
اينقدردورخودت نچرخ وتوهم مردم را با توهمی ديگر جايگزين مکن ! تو خيال می کنی که دربين صدها دين
ومرام درجهان اسلام برحق ترين شان است ودربين مسلمان ها نيز شيعيان حقانيت دارند ودربين
شيعيان فقط دوازده امامی ها؟ نکند منتظر امام زمان هستی که مثل پاپ اعظم درسده های ميانه بيايد
وگره از کارمردم بگشايد . مشهوراست که درآن دوران هرزمان پاپ بين مردم ظاهر می شد مؤمنين
مسيحی دورتا دورش را می گرفتند وازاو می خواستند که برآنان نظری کند . او هم با دست خری که به
همراه داشت چند تا برسرصاحبان حاجت می نواخت وبدين وسيله برآنها نظر می کرد . عبداکريم ازغ يب
مدد نمی رسد . همه چيزازمردم شروع می شود واين ما مردم هستيم که بايد آموزش فکری وفلسفی
پيدا کنيم:
زين سقف برون، رواق ودهليزی نيست
غيراز من وتو عقلی و تمميزی نيست
نا چيز که وهم کردگان چيزی هست
بگذرتو ازاين خيال کان چيزی نيست
عبداکريم بعضی ها می گويند تو مارتين لوترايران هستی . نمی دانم خودت اين حرف باورت می شود يا
نه؟ ولی اگرچنين باشد که من واقعأ دلم بحالت می سوزد . مارتين لوتروجنبش پروتستان تيزم زمانی
دراروپا به ظهوررسيد که جامعه ازيک خُماری هزارساله ی قرون وسطايی گذشته بود وهيچگونه سابقه
ی عرفی گرائی (سکولاريسم يا جدايی دين ازسياست ) نداشت. بدبختی جامعه ی مادراين است که
"ازفزونی آمد وشد درکمی ." جامعه ی ما ازدوران اميرکبير بتدريج با عرفی گرايی آشنا شد وازدوران
رضاشاه ببعد درکليت خود يک نظام عرفی (البته از نوع ديکتاتورمنشانه اش ) را درپ يش گرفت . عکس
العمل استبداد وستمگری نظام شاهی، بدبختانه يک بحران اقت صادی، سياسی، اجتماعی، فرهنگی،
سلام عبدالکريم Page 5 of 6
http://efsha.co.uk/kaafar/maghale/pari/pari%20to%20Sorosh.htm 7/15/2008
اخلاقی ومرامی بود که ازدهليزهای تنگ وتاريک آن خمينی ونظام واپس گرای اسلامی ظاهرشد که تا
امروز هم ادامه دارد . بنابراين پروتستانتيزم ازنوع مارتين لوتروکالون وزونگلی ونظايراينها درجامعه ی ايران
يک نا بهنگامی تاريخی است.
امروز جامعه ايران به ديدرو وجنبش روشنگرانه ازتيره ی روشنی گری فرانسه قرن هيجدهم نيازدارد . حالا
تو عبدالکريم ما اگر نمی توانی ديدرو باشی حداقل سعی کن ولترايران باشی . تو هنوز هم خشت روی
خشت های خام جلال آل احمد، دکترشريعتی ومهندس بازرگان می گذاری غافل ازاينکه همين مع ماران
فکری نا بخرد بودند که جامعه ی ما را به تيره گرايی امروز دچارساخته اند . امروز ما به روشنفکران
خودآگاه ومدرن نيازداريم که به حقيقت بيعت کرده باشد وازاستادان زمينه سازی چون ميرزا فتحعفلی
آخوند زاده، ميرزا حبيب اصفهانی وميرزا آقاخان کرمانی فراترروند . تو می توانی يکی ازآنها باشی
بشرطی که بخواهی.
عبدالکريم تا کی می خواهی عبد کريم باشی؟ دوست نداری مولی الکريم بشوی؟ اگر نمی توانی لاقل
کريم خالی باش . خودت خوب می دانی که هيچ کس وهيچ ملتی از عبوديت (بردگی) به جائی نرسيده
است. دوستی می گفت اگر دردوران برده داری ب ين برده شدن وبرده داربودن مجبوربه انتخاب بودم
شقاوت برده داربودن را برخواری بردگی ترجيح می دادم . وافسوس ازبردگی فکری درعصرباصطلاح
پسامدرن!
به تو توصيه می کنم بجای "ازخود" بودن "نه خود " باشی واگربرايت سخت است حداقل "نخود " شوی
که هم برای خودت بهتر است وهم برای جامعه . می دانم که به اين نامه جواب نخواهی داد اما تو خوب
می دانی که اگر در مقاطع کوتاهی در تاريخ اسلام اندکی سازندگی فکری وجود داشته، آن در دورانی
بوده که بين کفر و ايمان مناظره و بحث و جدل وجود داشته است.
يک آرزو هم برايت دارم و آن اينکه کافر از دنيا بروی که دراين صورت نه تنها درتاريخ ايران بلکه در تاريخ
تحول انديشه درجهان جاودانه خواهی شد. درغيراينصورت انديشه هايت قبل ازخودت خواهد مُرد.
درپايان اعتراف می کنم که گرچه درقلمرو انديشه با تو در دو جهت مخالف ره می سپرم، ولی احساس
احترام بسياری را برايت نگه داشته ام.
دوستت دارم ودانم که تويی دشمن جانم
ازچه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
با شوروشوق وشيدائی ومهرواحترام
پری
28 تير 1382 خورشيدی

هیچ نظری موجود نیست: