جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۹

معرفي محمود احمدي نژاد در روزنامه ي چاپ افغانستان

اظهار نظر اين روزنامه افغاني از اين نظر جالب است که ريشه اشکال را حتي
در عمق نيروهاي مخالف قشنگ ديده .حتما پاراگراف هاي آخر را هم
بخوانيد......



پديده‌ي احمدي‌نژاد

احمدي‌نژاد پديده‌ي غريب و همهنگام آشنايي است. رفتار او در چشم بسيار
کسان يادآور برخورد خشن و توهين‌آميز يک جوانک بسيجي تفنگ به دست در
برابر شهروندان محترمي است که چنان تحقير مي‌شوند که ديگر جهان را
نمي‌فهمند. شان اجتماعي‌شان، ارج فرهنگي‌شان و منش و سليقه‌ي‌شان لگدکوب
مي‌شود، به زندگي خصوصي‌شان تجاوز مي‌شود، و دستگاه تبليغاتي مدام از در
و ديوار جار مي‌زند که بايد شکرگزار باشند که در کشورشان اين «معجزه‌ي
هزاره‌ي سوم» رخ داده است. احمدي‌نژاد حاشيه را بسيج مي‌کند تا مرکز قدرت
را تقويت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشين خود
مي‌دواند و آنان مي‌دوند، در حالي که به عابران ديگر تنه مي‌زنند و
هياهو و گرد و خاک مي‌کنند. محمود احمدي‌نژاد از تبار آن سلاطيني است که
مدام در حال جهاد بوده‌اند. او خزانه‌ي مرکز را تهي مي‌کند، تا سرحدات را
نه آباد، بلکه از نو تصرف کند و به حلقه‌ي ارادت درآورد. او مهندس نظام
است، اما نه از آن مهندساني که در ابتداي حکومت اسلامي در خدمت ملاها
درآمدند تا سازندگي کنند و معجزه‌ي پيوند ايمان و تکنيک را به نمايش
بگذارند. در ابتدا تکنيک در خدمت ايمان بود. در مورد احمدي‌نژاد، ايمان
خود امري تکنيکي است. او رمالي است که داکتر-مهندس شده است.
در ذهن او جن و اتوم، معجزه و سانتريفوژ، معراج و موشک در کنار هم رديف
شده‌اند. احمدي‌نژاد به همه درس مي‌دهد. او ختم روزگار است. در مجلس
آخوندي هم درس دين مي‌دهد. پيش لوطي هم عنتربازي مي‌کند.
احمدي‌نژاد ترکيبي از رذالت و ساده‌لوحي است. او مجموعه‌اي از بدترين
خصلت‌هاي فرهنگي ما را در خود جمع کرده، به اين جهت بسي خودماني جلوه
مي‌کند: دروغ مي‌گويد و اي بسا صادقانه. غلو مي‌کند، زرنگ است و تصور
مي‌کند هر جا کم آوردي، مي‌تواني از زرنگي‌ات مايه بگذاري و جبران کني.
در وجود همه‌ي ما قدري احمدي‌نژاد وجود دارد و درست اين آن بخشي است که
وقتي با آزردگي از عقب‌ماند‌گي‌مان حرف مي‌زنيم، از آن ابراز نفرت
مي‌کنيم. اما آن هنگام نيز که لاف مي‌زنيم و خودشيفته‌ايم، باز اين وجه
احمدي‌نژادي وجود ماست که نمود مي‌يابد. احمدي‌نژاد
تحقير شد‌ه‌اي است که خود تحقير مي‌کند. سرشار از نفرت است، اما کرامت
دارد. به موضوع نفرت اش که مي‌نگرد، مي‌پندارد مبعوث شده است تا او را از
ضلالت نجات دهد.
احمدي‌نژاد نماينده‌ي سنتي است جهش‌کرده به مدرنيت. او مظهر عقب‌ماندگي
مدرن ما و مدرنيت عقب‌مانده‌ي ماست. او اعلام ورشکستگي فرهنگ است.
احمدي‌نژاد نشان فقدان جديت ماست. آن زمان که در قم گفت، هاله‌ي نور او
را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام اين حجت را جدي گيرند، عمامه بر زمين
کوبند، سينه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکه‌اي به قصد تبرک به
چنگ آورند. آن زمان که از دستيابي به انرژي هسته‌اي در آشپزخانه سخن گفت،
حق بود مكتب ‌ها و دانشگاه‌ها تعطيل مي‌شدند، حق بود بر سر در آموزش و
پرورش مي‌نوشتند «اين خراب‌شده تا اطلاع ثانوي تعطيل است» و آموزگاران از
شرم رو نهان مي‌کردند.
احمدي‌نژاد از ماست. طرفداران او نيز همولايتي‌هاي ما هستند. ميان
احمدي‌نژاد با گروهي از رهبران اپوزيسيون فرق چنداني نيست. در روشنفکري
ايراني هم نوعي احمدي‌نژاديسم وجود دارد، آن جايي که ياوه مي‌گويد و در
عين غير جدي بودن، سخت جدي مي‌شود. در وجود چپ افراطي ايران، از ديرباز
احمدي‌نژادي رخنه کرده است منهاي مذهب، يا با مذهبي که گفتار و مناسک
ديگري دارد. افسران لوس‌آنجلس همگي مقداري احمدي‌نژاد در درون خود دارند.
احمدي‌نژاد نشان‌دهنده‌ي جنبه‌ي «مردمي» جمهوري اسلامي ايران است،
جنبه‌اي که اکثر منتقدان آن نمي‌بينند، زيرا هنوز از انتقاد از دولت به
انتقاد از جامعه نرسيده‌اند و از همدستي‌ها و همسويي‌هاي دولت و جامعه
غافل‌اند. اکنون همه چيز با تقلب و کودتا توضيح داده مي‌شود. تقلبي صورت
گرفته، که ابعاد آن را نمي‌دانيم. براي اين که نيروي پوپوليسم فاشيستي
ديني را ناديده نگيريم، لازم است همه‌ي تحليل‌ها را بر تقلب و کودتا بنا
نکنيم. راي احمدي‌نژاد يک ميليون هم باشد، بايستي ريشه‌ي اجتماعي فاشيسم
ديني را جدي بگيريم

محمد جواد اکبرین


حجاب، ابزار سرکوب مردم ایران


محمد جواد اکبرین، دین پژوه و اسلام شناس برجسته در فرانسه: مسئله حجاب در جمهوری اسلامی مسئله دیکتاتوری است، مسئله حجاب فقط ابزاری است برای سرکوب مردم، مشکل ما در ایران ظاهر مذهب نیست، مشکل ما در ایران مذهب ظاهر است، ظاهر در جمهوری اسلامی مهمتر از باطن است، از آنجاییکه باطن جمهوری اسلامی باطنی فاسد است، این رژیم مجبور به تلاش برای حفظ ظاهر دروغین خود است، دین اختیاری را نمیتوان با ابزار اجباری به مردم تحمیل کرد، در فقه اسلام بی حجابی گناه تلقی شده است نه جرم، هیچ آیه ای در قرآن به حکومتها اجازه نداده که بزور حجاب را بر مردم تحمیل کنند، در الهیات اسلام حجاب معادل عفاف نیست، متاسفانه الهیات حاکم بر اسلام زن را منشاء فساد میداند و جمهوری اسلامی نیز با استفاده ابزاری از این الهیات، مردم و بالخصوص خواستهای مشروع زنان را سرکوب میکند، متاسفانه استفاده ابزاری و احساسی از ائمه اسلام نیز تبدیل به یکی از قویترین روشهای عوام فریبی، کنترل و سرکوب مردم در ایران شده است.

شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

ای دوزخی سرشت!

ای دوزخی سرشت! اگر ظلم آسمان// میراث سرزمین مرا بر تو عرضه داشت،// در زیر آفتاب دل افروز آن دیار// دست تو، غیر دانه ی نامردمی نکاشت// وقت است تا ز کِشته، ترا باخبر کنم.// زان پیشتر که پیک هلاک تو در رسد ،// ای ناستوده مرد!// زان پیشتر که خون پلیدت فرو چکد// بر سنگفرشِ سرد ،// بگذار تا سرود فنای تو سر کنم :// در چشم من، تو باد سیاهی که ناگهان// چندین هزار برگ جوان را ربوده ای ،// یا روح ظلمتی که پس از مرگ آفتاب// چندین هزار دیده ی پر اشتیاق را// بر بامداد بسته و بر شب گشوده ای.// شبهای بی ستاره ، که چشمان مادران// بر گونه ، اشک ماتم فرزند رانده اند// در دیدگان سرد تو ، ای ناستوده مرد! //رحمت ندیده اند و ندامت نخوانده اند.// پیران مو سپید که بر تخته سنگ گور// نام جگر خراش عزیزان نوشته اند ؛// خون گریه می کنند که در رورگار تو// آن را دروده اند که هرگز نکِشته اند.// گر نقش شیر و صورت مهر مُنیر را// از رایتِ سه رنگ دلیران ربوده ای ،// یادش همیشه مایه ی جوش و خروش ماست// ور نام آن سخنور شهنامه گوی را// از لابلای دفتر و دیوان ربوده ای ،// تنها ، سروش اوست که در گوش هوش ماست.// بگذار تا که ناله ی زندانیان تو// چندان رسا شود که نگنجد به سینه ها ،// سیلاب اشک و خونِ کسان را روانه کن// تا بردَمد ز خاک ، گل سرخ کینه ها .// بگذار تا سپیده دم روز انتقام ،// وقتی که سر بر آوری از خواب صبحگاه// پیر و جوان و خرد و کلان نعره برکشند// که ای دیو دل سیاه! //مرگت خجسته باد بر انبوه مرد و زن ،// نامت زدوده باد ز طومار سال و ماه ….// نادر نادرپور

خدا: من اصلا وجود ندارم

من اصلا وجود ندارم

من اصلا وجود ندارم، بروید مثل آدم زندگی تان را بکنید و این قدر داستان و شعر درست نکنید.

خودتان من را درست کرده اید که کاسبی کنید و سر هم دیگر را کلاه بگذارید، چرا پای من را وسط می کشید؟!

اگر من خدایم چرا موسی را بفرستم بگویم شنبه را تعطیل کند و عیسی را بفرستم بگویم یک شنبه را و محمد را بفرستم بگویم جمعه را؟

چرا کاری کنم که عیسوی شرابش را در کلیسا بنوشد و مسلمان به جای شراب شلاق بخورد؟

اگر من وجود دارم و اینقدر مهربان بودم که همه ی دین ها می گویند چرا بیشتر تلفات تاریخ و جنگ ها در تاریخ با نام دین و انجام تکلیف دینی و هدایت مردم و بردن مردم به بهشت صورت گرفته است؟

اگر من خدا بودم چرا این همه آدم کج و معوج به اسم من روی زمین خدایی می کنند و کلید بهشت می فروشند و یا دنیا را برای مخلوقات من(؟!) جهنم کرده اند؟

خدایی که به عبادت محتاج باشد، خدایی که قسم بخورد جهنمش را از نافرمانان پر می کند،

خدایی که فقط محبان علی را به بهشت راه بدهد و بقیه پیامبرانش بشوند زرشک، خدایی که می گوید زمین آزمایشگاه است و آدم ها موش آزمایشگاهی و تمام آن چه که در زمین حرام کرده را در بهشت وعده می دهد من نیستم. اصلا من نیستم.

بروید مغزتان را بکار ببرید و بیخود بی عرضگی هایتان را به اسم این که من چیزی می دانم که شما نمی دانید نگذارید.

اگر نمی توانید از پس گردن کلفت هایتان بر بیایید چرا پای من را وسط می کشید؟ نخیر قرار نیست من در آن دنیا حساب لات و لوت های دنیا را برسم.

اگر عرضه دارید خودتان از خجالتشان در بیایید و الکی خودتان را بچه مثبت های بی عرضه ی بهشت معرفی نکنید.

یعنی چی دست روی دست می گذارید و منتظران فلان و بهمان می شوید. آقا جان قرار نیست کسی را بفرستم. مفهوم شد؟

همه ی شما ها چند میلیاردی سلول خاکستری در آن مغزهایتان دارید بکارش ببرید و بجای تسبیح استخاره انداختن از این سلول ها استفاده کنید تا فاسد نشود.

اگر در قدرت طلبی و فریبکاری روی مزرعه ی حیوانات را هم سفید کرده اید و به همه ی دنیا گند زده اید چرا می گویید قضا و قدر من است؟ یعنی اگه من خدا بودم اندازه ی مدیر گوگل هم عرضه نداشتم یک دم و دستگاه درست و حسابی راه بندازم که هم کارمندش راضی باشد هم مصرف کننده اش؟!

شما یک بار در این گوگل ساین این کنید تا دو هفته بس است لازم نیست روزی چند بار جلویش خم و راست بشوید و هزار خواهش و تمنا کنید تا سرویس هایش مثل ساعت کار کند.

وضع دعا و نفرین هایتان هم از همه بدتر است!

بهتان گفته باشم که 99.99 در صد این دعاها اسپم است و اصلا در میل باکس من ظاهر نمی شود (تازه اگر باشم!). آخر یعنی چی خدایا همه را خوشبخت کن؟

----------

من اگه خدا بودم وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد خشتکش رو در میاوردم و از بارگاه بیرونش میکردم

! چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه

وقتی میخواستم پیغمبر خلق کنم از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب میکردم تا عدالت رعایت بشه !

کمی سلیقه به خرج میدادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی اب و علف عربستان بنا کنم در سواحل جزایر هاوایی یه خونه شیک و مدرن بنا میکردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !

هیچوقت خونه خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه ام

حتی بی خدا ها ! قدمشون سر چشم ! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن و بجای لباس احرام هم مایوی دوتیکه بپوشن !

یه مشت از این حوری ها و قلمان رو هم مامور میکردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !

اصلا نمیذاشتم آدما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !

همه مسجد ها رو هم جمع میکردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست میکردم !

یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست میکردم که محسن نامجو توش سه تار بزنه بخونه !

هر کسی هم که من رو صدا میزد و میگفت اِی خدا زود بهش میگفتم جانم …عزیز دلم …نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده افریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !

قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمیکردم ! به بنده هام همه یه جو عقل میدادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه !

عزراییل رو هم میفرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه ! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری میفرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوان رعنای خوش هیکل رو هم میفرستادم تا جون خانمها رو بگیره ! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمیترسید بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی( !

جون بچه ها رو هم اصلا نمیگرفتم ! اصلا اجازه نمیدادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک میکردم بجاش عشق و عطوفت و مهربونی میکاشتم !

سعی میکردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی ! کشک چی ! ….. خدا کیلو چند ؟ ….. کدوم خدا ؟

آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق میکردم اخرین مدل ! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب (جوی) باشه به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش میخوره! اونایی که بنده صالح بودن میفرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن بجای جهنم میفرستادم توی ایران زندگی کنن قدر عافیت رو بدونن !

از خدا بخاطر این همه اختلاف سلیقه عذر خواهی میکنم!
-->

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹

چرا ضد اسلام شدم؟

چرا ضد اسلام شدم؟
از من خیلیها میپرسند که چه مشکلی برات پیش اومد که ضد اسلام شدی، بارها پیش اومده که حزب اللهی ها از من پرسیدن آیا از خانواده معدومین هستی؟ از شکنجه شدگان هستی؟ فامیلهات رو کشتن؟ واقعیتش اینه که آره من از خانواده معدومین هستم، من از خانواده کسانی هستم که بهشون تجاوز شده، راستش رو بخواهید من از خانواده اوناه هم نیستم، من خودم اعدام شدم، به خودم تجاوز شد وقتی دست آرش قطع میشد و خون به صورتش میپاشید من بودم که دستم رو از دست دادم و به پشت افتادم وقتی ابن مقفع رو تکه تکه کردند و در آتش انداختند من بودم که سوختم وقتی دست فیروز بر سر دختر بچه
اسیر ایرانی کشیده میشد من بودم که گریستم وقتی به دختر مجاهد تجاوز شد، به من تجاوز شد وقتی جوون کمونیست به سر رفیقش گلوله شلیک کرد تا از اوین آزاد بشه، من بودم که کشته شدم حلاج من بودم که به دار آویخته شدم وقتی مجید کاووسی را در تهران آویختند چون حاکم شرع را کشته بود، من به دار آویخته شدم و قبل از مرگ خندیدم و دست تکان دادم وقتی سر احمد باطبی را در توالت کردند من بودم که صورتم کثیف شد وقتی به زهرا کاظمی تجاوز میکردند من بودم که بهم تجاوز شد و بعد کشته شدم به من خیلی ظلم شد، خیلی ستم شد نمیتونم همش رو بنویسم ولی من هنوز زخمی ام، هنوز
عصبانی ام عصبانیتم رو در کینه خلاصه نکردم، سعی کردم این عصبانیت رو در مسیری قرار بدهم که سودمند باشد در مسیر عقلانیت، در مسیر انسانیت من از کشتن و کشته شدن و تجاوز و اعدام خسته شده ام، من به فکر جاییم که این اتفاقها توش نیافته. من به دنبال چرا بودم، چرا اینطور شد؟ پاسخ را در اسلام یافتم، بخاطر اسلام بود که اینطور شد این اسلام لعنتی بود که به من تجاوز کرد، مرا سر برید، قطعه قطعه کرد، بارها سوزاند و اعدام کرد من چیزی برای از دست دادن ندارم،و چیز زیادی را هم از دست نداده ام، پدر و مادر و عمه و خاله و دائی و عموی بیولوژیکی من هیچ بلایی
سرشان نیامد، این منم که باید بلایی سرم بیاید و شاید روزی این بلا دیگران را بشوراند. تا آخرین جای ممکن خواهم جنگید. من یک جنگجو زاده شده ام، تا پیروزی آرام نخواهم گرفت. زور، پول، و توحش اسلام مرا نمی هراساند، من علامت سوالی هستم که برای همیشه پشت جلد هر قرآنی کشیده خواهم شد، و تا ابد بعنوان پاسخی برای اینکه “چرا؟” تکرار خواهم شد.

شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۹

حمايت از ازدياد جمعيت



به دنبال سخنان رئيس جمهور محترم؛ مبني بر حمايت از ازدياد جمعيت و
جلوگيري از تمام شدن مردم ايران، جمعي از مردم هميشه در صحنه با برپايي
تظاهراتي خودجوش به حمايت از سخنان ايشان دست به راهپيمايي زدند.

در اين راهپيمايي كه تعدادي از خواهران و برادران در ان شركت داشتند با
در دست داشتن پلاكاردها و دست نوشته هايي از قبيل "نمي گذاريم جمعيت
ايران تمام شود"،" و اندر اين ظلمت شب آب حياتم دادند" وسر دادن شعارهايي
از قبيل "افزايش جمعيت.... بي مرد و زن نميشه"،"خواهر انقلابي....حمايت
حمايت"،"برادر عزيزم....اطاعت اطاعت"مسير چندين خيابان را طي كردند.

در جريان اين راهپيمايي دشمن شكن تعدادي از عناصر معاند با پرتاب كاندم
هاي خاردار، بو دار و اجسام فلزي به نام آي يو دي ؛ ضمن حرمت شكني به
راهپيمايان حمله كرده و قصد برهم زدن آن را داشتند كه توسط ماموران پليس
بازداشت شدند.

از اين افراد وسايل جاسوسي براي بيگانگان از قبيل چندين حلقه كاندوم مصرف
نشده با آرم سازمان بهداشت جهاني و دستمال كاغذي جيبي كشف گرديد.

راهپيمايان در پايان مسير،ضمن تجمع در برابر خانه بهداشت و آتش زدن چند
صد كاندوم به ايراد قطعنامه اي در 6 ماده پرداختند. اين قطعنامه شش ماده
اي توسط آقاي "عيالوار"به شرح ذيل قرائت گرديد كه با فرياد هاي الله
اكبر جمعيت راهپيمايان به تصويب رسيد.

1 – ما خواهران و برادران انقلابي ؛ ضمن اعلام برائت از شعار استكباري"
فرزند كمتر زندگي بهتر" حمايت خود را از فرامين رئيس جمهور محبوب در
زمينه ازدياد جمعيت اعلام نموده و از همين امشب و با شور و هيجان انقلابي
در به اجرا گذاشتن دستورات ايشان كوشا خواهيم بود.

2 – شعار دو بچه كافيه يك شعار استكباري بوده كه توسط دشمنان قسم خورده و
به منظور كاهش جمعيت مسلمين ايجاد شده است.ما اين شعار منحوس را؛ که
مشخصا توسط بنياد سورس و اصلاح طلبان دريك بستر نرم و مخملي نطفه آن بسته
شده را ؛ بشدت محكوم مي كنيم.

3 - از وزير نيرو مي خواهيم كه با ايجاد خاموشي سراسري از 8شب تا 5 صبح
،شرايط عملياتي شدن دستورات رئيس جمهور فراهم آورد.

4 – از وزير صنايع مي خواهيم بجاي توليد كالاهاي غير ضروري و لوكس با
ساخت تخت هاي دو نفره و توزيع تشك هاي خوش خواب ؛ترجيحاً فنري؛در بين
افراد كم درآمد در ايجاد بستري مناسب در جهت تسريع فرامين٬ رئيس دولت را
ياري بخشند.

5 – خانه هاي بهداشت ؛ لانه ي شياطين بوده وبايستي در سراسر كشور برچيده
شوند و ساختمان هاي ان جهت ازدياد فوری جمعيت مجهز به تخت خواب گرديده و
بصورت رایگان و در دوره های زمانی حداکثر ۱۰ دقیقه ای ٬جهت استفاده عموم
در اختيار خواهران و برادران علاقمند قرار گيرد.

6 – از صدا و سيما مي خواهيم با ساخت سريالهايي مانند "فرزند يك ميليون
توماني"،"چگونه دو قلو بسازيم" و"پولدار شدن با لذت"در جلوگيري از تمام
شدن مردم ايرا ن و ترويج فرهنگ ازدياد جمعيت كوشا باشد.

اين راهپيمايي با خواندن شعري دست جمعی از بابا طاهر عريان به پايان رسيد