پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹

چرا ضد اسلام شدم؟

چرا ضد اسلام شدم؟
از من خیلیها میپرسند که چه مشکلی برات پیش اومد که ضد اسلام شدی، بارها پیش اومده که حزب اللهی ها از من پرسیدن آیا از خانواده معدومین هستی؟ از شکنجه شدگان هستی؟ فامیلهات رو کشتن؟ واقعیتش اینه که آره من از خانواده معدومین هستم، من از خانواده کسانی هستم که بهشون تجاوز شده، راستش رو بخواهید من از خانواده اوناه هم نیستم، من خودم اعدام شدم، به خودم تجاوز شد وقتی دست آرش قطع میشد و خون به صورتش میپاشید من بودم که دستم رو از دست دادم و به پشت افتادم وقتی ابن مقفع رو تکه تکه کردند و در آتش انداختند من بودم که سوختم وقتی دست فیروز بر سر دختر بچه
اسیر ایرانی کشیده میشد من بودم که گریستم وقتی به دختر مجاهد تجاوز شد، به من تجاوز شد وقتی جوون کمونیست به سر رفیقش گلوله شلیک کرد تا از اوین آزاد بشه، من بودم که کشته شدم حلاج من بودم که به دار آویخته شدم وقتی مجید کاووسی را در تهران آویختند چون حاکم شرع را کشته بود، من به دار آویخته شدم و قبل از مرگ خندیدم و دست تکان دادم وقتی سر احمد باطبی را در توالت کردند من بودم که صورتم کثیف شد وقتی به زهرا کاظمی تجاوز میکردند من بودم که بهم تجاوز شد و بعد کشته شدم به من خیلی ظلم شد، خیلی ستم شد نمیتونم همش رو بنویسم ولی من هنوز زخمی ام، هنوز
عصبانی ام عصبانیتم رو در کینه خلاصه نکردم، سعی کردم این عصبانیت رو در مسیری قرار بدهم که سودمند باشد در مسیر عقلانیت، در مسیر انسانیت من از کشتن و کشته شدن و تجاوز و اعدام خسته شده ام، من به فکر جاییم که این اتفاقها توش نیافته. من به دنبال چرا بودم، چرا اینطور شد؟ پاسخ را در اسلام یافتم، بخاطر اسلام بود که اینطور شد این اسلام لعنتی بود که به من تجاوز کرد، مرا سر برید، قطعه قطعه کرد، بارها سوزاند و اعدام کرد من چیزی برای از دست دادن ندارم،و چیز زیادی را هم از دست نداده ام، پدر و مادر و عمه و خاله و دائی و عموی بیولوژیکی من هیچ بلایی
سرشان نیامد، این منم که باید بلایی سرم بیاید و شاید روزی این بلا دیگران را بشوراند. تا آخرین جای ممکن خواهم جنگید. من یک جنگجو زاده شده ام، تا پیروزی آرام نخواهم گرفت. زور، پول، و توحش اسلام مرا نمی هراساند، من علامت سوالی هستم که برای همیشه پشت جلد هر قرآنی کشیده خواهم شد، و تا ابد بعنوان پاسخی برای اینکه “چرا؟” تکرار خواهم شد.

هیچ نظری موجود نیست: