سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۰

پیکره ی مرده ی جمهوری اسلامی


پیکره ی مرده ی جمهوری اسلامی" بیانیه ی دوازده تن از روشنفکران درباره ی ماهیت جمهوری اسلامی و وقایع اخیر ایران

  نظام جمهوری اسلامی پیکره مرده ای است که با تکیه بر عصای پوسیده نفت و به سحر و جادوی دین فروشی عوامانه و دروغ پردازی وقیحانه بر ایوان نظر زنده جلوه می کند. مرگ یک نظام سیاسی را بهتر از هرجا در آینه رفتار آن با شهروندانش می توان دید. نظام جمهوری اسلامی رفتار خود را با مردم ایران بر مبنای درک خاصی از تاریخ اسلام شکل داده است. مطابق این درک، رسم حکمرانی کامیاب را باید از مکتب حاکمان اموی آموخت. معاویه به ایشان آموخت که غایت حکومت حفظ قدرت به هر قیمت است، و سیاست جز عرصه فریب و خدعه نیست. او بود که رسم قرآن بر سر نیزه کردن را بنیان نهاد و به ایشان نشان داد که با نیزه ای که قرآن بر سر دارد آسانتر می توان سرهای اهل قرآن را شکافت و سینه هاشان را درید. و نیز یزید آموزگارشان شد که در مقابله با "فتنه" باید قاطع بود و ریشه آن را از بیخ درآورد، یعنی نابودی مخالف کافی نیست، دودمان او را هم باید بر باد داد. مخالف حکومت یا خاموش است یا با همه اهل بیت اش مرده. درخت زقومی که از آن خاک شور برآمد اکنون به بار نشسته و میوه های زهرآگینش را کاملاً آشکار کرده است: اعدامهای بی محاکمه سالهای اوایل انقلاب اسلامی، کشتار بی رحمانه مردمان بی پناه مناطق مرزی، ندانم کاری ها و بی کفایتی هایی که به شهادت صدها هزار جوان رشید ایرانی در جنگی توانفرسا و خانمان سوز انجامید، اعدام هزاران انسان بی دفاع در زندانهای جمهوری اسلامی، سرکوبی خونین اعتراضات آرام و مسالمت آمیز مردم در خیابانها، زندانی کردن و شکنجه صدها اندیشمند و صاحب نظر دلسوز، آزار وحشیانه خانواده های زندانیان سیاسی و قربانیان دستگاه خفقان، اهانت به مفاخر ملّی این مرزوبوم در برنامه های فرمایشی و بی هویت یا بر منابر واعظان مزدبگیر، تحقیر سیستماتیک زنان در عرصه های حقوقی، سیاسی، و اجتماعی، فروکوبیدن خشونت بار نهادهای کارگری، آزار و بی رحمی در حقّ اقلیتهای مذهبی خصوصاً شهروندان بهایی، تبعیضهای شنیع علیه مسلمانان اهل سنت، به خون کشیدن دراویش گنابادی. و این همه را باید در کنار بی کفایتی در مدیریت اقتصادی، گسترش فقر دامنگیر، شکاف طبقاتی، نابودی فرهنگ ملّی و مستقل، و گسترش اعتیاد و بیکاری از میوه های شوم آن درخت نامبارک دانست. جمهوری اسلامی ایران را ویران و گورستانهای آن را آباد کرد. این ویرانی ها فقط ثمره بی عدالتی ساختاری موجود در قانون اساسی و ساختار سیاسی، حقوقی، و اقتصادی ظالمانه نظام جمهوری اسلامی نیست، بلکه علاوه بر آن ناشی از بی کفایتی و ضعف شخصیتی صاحب منصبان نظام هم هست. صاحب منصبانی که از سر خودشیفتگی همه مخالفان و منتقدان خود را جملگی خائن، خبیث، یا ساده لوح می دانند، و مسؤولیت ندانم کاریها و ناکارآمدی های ویرانگر خود را همواره بر گرده مترسک "دشمن" موهومی می نهند که معجزه آسا همیشه و همه جا درکار است و کامیاب. زعامت آیت الله خامنه ای مصداق آشکار سپردن کارهای عظیم به انسانهای حقیر است. شگفتا که نظامی که مدعی بود بنیانگذاران و متولیانش از جرگه اهل علم هستند، و سنگ بنایش بر دقت وسواس گونه در رعایت ملاحظات اخلاقی بنا شده است، سرانجام به آنجا رسید که زمام خود را به دست جمعی اوباش درنده و دریده خو وانهاد، و برای حفظ پایه های قدرتش از ارتکاب هیچ دنائت و رذالتی فروگذار نکرد و نمی کند. نظامی که رسالت خود را "تتمیم مکارم اخلاق" می دانست، عاقبتش تحکیم منافع اشرار شد، و در این راه افترایی نبود که نزد، جنایتی نماند که نکرد، و خشونتی نبود که نورزید. سرانجام بر همگان آشکار شد که در این نظام هدف هر وسیله ای را مباح می کند- مشروط بر آنکه آن هدف تحکیم پایه های قدرت "ما" باشد. این "ما" در حلقه تنگ حلقه به گوشان کانون قدرت، یعنی ولی مطلقه فقیه، منحصر است. هر کس که از حلقه تنگ این "ما" بیرون باشد، از حلقه آدمیت و شمول اخلاق و مروّت بیرون است. اعضای حلقه تنگ این "ما" حقّ دارد بکشد، بهتان بزند، شکنجه دهد، تجاوز کند، و حقوق انسانی هر غیر "ما" یی را بی محابا نقض کند، بدون آنکه سرسوزنی مجازات، بازخواست یا حتّی شماتت شود. این بود نهالی که آیت الله خمینی نشاند و آیت الله خامنه ای آبیاری کرد، و بسیاری دیگر بر بستر جامعه ای که هر روز ناسالم تر می شد، پروبالش دادند تا همه ملّت ایران سی سال میوه های زهرآگینش را به ضرب تازیانه بچشند. زوال اخلاقی این نظام به آنجا رسید که جسم و روح رنجور سیامک پورزند، مرد شریف، وطن دوست، بی آزار و بی پناه را چندان کینه توزانه و درنده خویانه درید که پیرمرد شریف سرانجام جهان مردگان را بر زیستن در ظلّ سلطان جائر برگزید، و بی بال و دلشکسته از این قفس پرید. زوال اخلاقی این نظام به آنجا رسید که سوگواری بر عزّت الله سحابی را که سران همین نظام به پارسایی و وطن خواهی می ستودند، بر نتافت، و رجاله هایش را به جان جسد بی جان او انداخت، و سنگدلانه دل دردانه دخترش را در پس پیکر پدر درید. خودکشی دردناک سیامک پورزند و مرگ دل گزای هاله سحابی پرده از آخرین پرده این "تراژدی الهی" سی ساله برداشت. در این پرده آخر سیامک پورزند و هاله سحابی نشان دادند که انسانهای آزاده گاه با مرگ خویش زندگی آزادانه را ستایش می کنند. آیت الله خامنه ای هم نشان داد که می کوشد تمامی راههای مسالمت آمیز تغییر در نظام جمهوری اسلامی را به بن بست بکشاند و بار دیگر نشان دهد که منطق جمهوری اسلامی منطق حاکمان صاحب تکلیف و شهروندان صاحب حق نیست، بلکه منطق آمریت و تابعیت محض است. اما آشکار است که تقدیر این پرده آخر در کنش و واکنش میان اراده سلطانی که خود را مطلق العنان می پندارد و مشارکت شهروندانی که دیگر رعایای مسلوب الاختیار نیستند رقم خواهد خورد.

در این شبها و روزهای تیره ما در اندوه عزیزان از دست رفته و یاران دربندمان دل شکسته ایم. اما اندوه مان را آه می کنیم، و آه مان را فریاد می کنیم و چشمانمان را به افقهای فردای روشن می دوزیم که ملک به کفر می ماند اما به ظلم نمی پاید.

هفدهم خرداد نود


امضا کنندگان:

علی افشاری، عبدالعلی بازرگان، رضا بورقانی، فاطمه حقیقت جو، مصطفی رخ صفت، سهراب رزاقی، ابراهیم سلطانی، معصومه شفیعی، حسین قاضیان، حسین کمالی، اکبر گنجی، آرش نراقی.




 

هیچ نظری موجود نیست: