کار خراب است...
گر تن بدهی ، دل ندهی ، کار خراب است....
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است ....
گر دل بدهی ، تن ندهی ، باز خراب است....
اینبار نه جام است و نه نوشابه ، سراب است....
دریا بشوی ، چون به دلت شور عبور است....
نوشیدن یک جرعه زجام تو عذاب است....
باران بشوی چون که تنت بر همه جاریست....
کی تشنه شود سیر ، فقط نام تو آب است....
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند....
چون دغدغه ی مردم این شهر حجاب است....
تن را بدهی ، دل ندهی ، فرق ندارد....
یک آیه بخوانند ، گناه تو ثواب است....
مرغان هوایی چو بیفتند در این دام....
فرقی نکند کبک ، و یا ، جوجه عقاب است....
صیاد در این دشت مصیبت زده کور....
هر مرغ به دامش برسد ، نام ، کباب است....
هر مشتی غضنفر که رسد از ده بالا....
بر مسند قدرت چو زند تکیه ، جناب است....
اصلآ سخن از تجربه و علم و توان نیست....
شایسته کسی است که با حکم و خطاب است....
در دولت منصور که یک سکه حساب است....
تنها سند ساخت یک صومعه ، خواب است....
اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد....
ترس از شب قبر است و سؤال است و جواب است....
ای کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر....
در کشور من ارزش انسان به نقاب است.
شاعر : فریدون فرخزاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر