(منتشر شده در سایت ایران وایر / دوشنبه 6 شهریور 1396 /شراگیم زند)
@sharagimzand
عرفان بیجا مانع کسب است
سه سال پیش وقتی جوانی به نام «محسن امیر اصلانی» در زندان گوهردشت کرج اعدام شد روزنامه شرق گزارش مفصلی در مورد او منتشر کرد که علت اعدام او را نه بنیانگذاری یک عرفان نوظهور و یا بدعت در دین که داشتن شاکی خصوصی برای تجاوز جنسی عنوان کرده بود... گزارشی که با همان کلیدواژه هایی نوشته شده بود که خاص سناریونویسهای اطلاعاتی و امنیتی ست... این گزارش با اینکه در خوانش اول جذاب و عامه پسند بود و علی الظاهر توسط یک خبرنگار بی غرض نوشته شده بود اما فقط کافی بود کمی در مورد حواشی این پرونده و دادنامه های اولیه و شخصیت و مقالات و آثار خود امیراصلانی و مانند آن تحقیق کرد تا متوجه شد گزارش روزنامه شرق چقدر فارغ از همه اینها نوشته شده و صرفا سناریویی ست که یک بخش از واقعیت را برداشته و با ده بخش فانتزی های جنسی بازجو میکس کرده و شده است گزارش پرونده... اما خب چه کسی دنبال حقیقت است و حال و حوصله و وقت برای تحقیق در مورد بنیانگذار یک فرقه عرفانی جدید و ناشناخته را دارد؟ افکار عمومی با یک داستان جذاب، سرراست و البته تکان دهنده جنسی طرف است و همین برایش کافی ست... یک مرشد شیطان صفت که چهل تا زن و مرد را با خودش میبرد در اردوی شمال و به زنهای شوهردار تجاوز میکند و یا آنها را تشویق میکند با مردهای دیگر بخوابند... در یک مورد شوهر زنی باور نمیکند که بنیانگذار این طریقت معنوی به زنش تجاوز کرده است و از او سوال میکند و مرشد نه تنها تایید میکند که چنین کرده بلکه چند نشانه از اعضای خصوصی بدن زن را هم به شوهرش میگوید تا آن مرد مطمئن شود و... و... و...
محسن امیر اصلانی بنیانگذار حرکتی معنوی به نام «طریقت جوهری» بود و دهها کتاب و مقاله در زمینه تفسیر قرآن و عرفان و مانند آن داشت و کلاسهایی برگزار میکرد و شاگردانی داشت و برای من که از روی کنجکاوی (و نه علاقه چرا که باوری به متافیزیک ندارم) برخی کارها و کتابهایش را خوانده ام الحق بسیار جذاب تر، به روز تر و هوشمندانه تر از علمای فرتوت حوزه نشین، مسائل دینی و هستی شناسانه را تحلیل و تفسیر میکرد... و همین جذابیت دکانش در کنار دکان از مد افتاده علمای عظام، ناقوس مرگ را برایش به صدا در آورد و قبل از اینکه کارش بالا بگیرد و شناخته شود و گل کند و زبانزد خاص و عام شود او را که جوانی سی و پنج ساله بود به اتهام ایجاد بدعت در دین و توهین به یونس پیامبر گرفتند و بعد از چند سال انفرادی و پرونده سازی با اتهام تجاوز اعدامش کردند... یک پیام واضح به همه مدعیان این عرصه: " در این راسته که ما مشغول فروش دین و عرفان به خلق الله هستیم کسی حق ندارد دکان بزند و مشتری برباید! "
حالا هم محمدعلی طاهری بعد از شش سال حبس که بیشتر آن انفرادی بوده است و بدون برگزاری حتی یک جلسه دادگاه علنی به اعدام محکوم شده است... برای کسی مثل محمدعلی طاهری که شخصیتی شناخته شده است و دوستداران و شاگردان زیادی دارد، ساختن داستان تجاوز جنسی و شاکی خصوصی و مانند آن شاید به راحتی محسن امیر اصلانیِ جوان و گمنام نباشد اما کار نشد ندارد... مدتی ست که زمینه سازی برای این حکم در حال انجام است... کاربران بی نام و نشان و ترول ها در فضای مجازی دوره افتاده اند و زیر هر نوشته ای که کلمه ای به احتمال اعدام محمدعلی طاهری اعتراض کند دهها خط کامنت میگذارند و یادآوری میکنند محمدعلی طاهری شیاد است و فاسد است و شاکی خصوصی دارد و چه و چه... در رسانه های اصولگرا هم بستر سازی برای اعدام محمدعلی طاهری چند سالی هست که به راه افتاده و هرازگاهی گزارشهای عجیب و غریب در مورد او منتشر میشود و یا با قربانیان مجهول الهویه ای که به جز چند حرف کوچک از اول اسم و فامیل خود نیستند مصاحبه های مفصلی میشود و آنها میگویند که کلاسهای عرفان حلقه بدبختشان کرده و خانواده شان را متلاشی کرده و آنها را تارک نماز کرده و اصلا زن و مرد سر این کلاسها بدون رعایت شرعیات توی هم میلولند و خلاصه که محمدعلی طاهری شیطان است و باید اعدام شود.
و حالا چند روزی ست که این حکم صادر شده است... برای اعتراض به این حکم لازم نیست با محمدعلی طاهری قرابت فکری داشته باشیم و یا دلبسته آموزه های او باشیم... او احتمالا همانقدر شیاد و عوام فریب است که علما و بزرگان دینی اینچنین هستند... همانقدر که فلان عالم دینی حق دارد پرده را کنار زده و گوشه ای از عالم غیب را نشان مردم بدهد و به آنها بگوید راه کدام است و پیروان و مریدانی دور خود جمع کند، امیراصلانی، طاهری و کسانی مثل آنها نیز چنین حقی دارند... قاعده درست این است که همیشه حق با مشتری ست و در نهایت این مردم هستند که باید با عقل و شعور خود، برای تسکین سرگشتگی ها و دردهای لاعلاج و سوالهای بی جواب خود بین ضریح فولاد امام رضا و انرژی کیهانی یکی را انتخاب کنند.
اما بر سر در این مملکت تابلویی نصب است که رویش نوشته شده: «عرفان بیجا مانع کسب است»
اگر کسی به ما بعدالطبیعه و عوالم روحی و تجربیات عرفانی علاقه دارد و یا درد و مرض لاعلاجی دارد که نیازمند امداد غیبی ست و یا سوالی در مورد هستی و جهان خلقت دارد باید تشریف بیاورد و متاع رسمی و هولوگرام دار حوزه های علمیه و علما و عرفا و فلاسفهی حکومتی را ابتیاع نماید و غیر از این هر دکانی در محدوده قلمرو جمهوری اسلامی زده شود روی سر صاحبش خراب خواهد شد.
و این چیزی ست که غیرانسانی و قرون وسطایی ست و صرف نظر از هر باور و مذهب و فکری که داریم باید با تمام توان به آن اعتراض نمائیم.
@sharagimzand
https://iranwire.com/fa/blogs/723/23182
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر