هنگام سقوط حکومت پهلوی
شخصی تعریف میکرد که دوان دوان رفتم تو بازار داد
زدم شاه رفت! شاه رفت !
و در حالیکه غرق خوشحالی بودم بر زمین سجده کردم.
در همان حال پیر زنی نزدیکم آمد و گفت: نمازت تموم شد بیا کارت دارم.
آمدم نزد پیرزن و کنارش نشستم. گفت ننه کی جای
شاه میاد؟ با خوشحالی گفتم مادر جان سادات صدر و الهدی ، یک مرد خدا. گفت ننه خوشحال
نشو....
گفتم چرا؟ گفت: زمانی که جوان بودم و تازه ازدواج
کرده بودم به همراه شوهرم برای زیارت امام رضا اومدم ولی یک لحظه شوهرم را گم کردم،
، از انجایی که دختر روستا بودم و هیچوقت به شهر نیامده بودم دست و پام را گم کردم
و نمیدونستم چکار کنم و کارم فقط گریه شده بود، همان لحظه یک سید قد بلند با چفیه سبز
از راه رسید و گفت چیه چرا گریه میکنی؟ گفتم شوهرم را گم کردم، گفت این که کاری نداره
بلند شو ناراحت نباش من شوهرت را پیدا میکنم حالا بریم خونه من یه چیزی بخور و نگران
نباش منم از فرط خستگی و ترس با سید اولاد پیغمبر راهی منزلش شدم.
وقتی رسیدیم آنجا کسی توی خانه نبود به من گفت
برو حمام کن تا زنم بیاد ولی زن نداشت دروغ میگفت تا داخل حمام شدم آمد دنبالم و همانجا
منو تجاوز کرد سه روز پشت سر هم در منزل سید بودم و تا توانست از من کام گرفت وقتی
سیر شد گفت اگر زبونت باز بشه به جرم تهمت به سید اولاد پیغمبر میدم سرتو ببرن. منم
هیچ حرفی به کسی نزدم. بعد از سه روز منو برد حرم امام رضا و توی بلندگو اسم شوهرم
را صدا زد، یک لحظه دیدم شوهرم آمد، سید با عصای خیزران شوهرم را کتک زد و گفت بیشرف
چطور دست زنت را ول کردی توی این جمعیت نترسیدی اولاد الحرام حرامزادهها اینجا زیادن
و زنت هنوز جوان؟ شوهرم هم علاوه بر کتک زدن من، افتاد به کفش سید و بوسه میزد و تشکر
میکرد، بعد گفت آقا سید من نذر کردم هرکس زنم را پیدا کند صد ریال به او بدهم، بعد
صد ریال به آن سید حرامزده داد و دست منو گرفت و به روستای خودمون برگشتیم.......
حالا ننه جان فهمیدی! این سیدا ، هم تجاوز میکنن
هم کتکمون میزنن و هم پولمون رو میدزدن،
پس زیاد خوشحال نباش که شاه رفت.
بیایید تاریخ ایران را بخوانیم 👇
👑 کانال نـــادر شـــاه 👑
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر