هر دوازدهسال یک بار جمعیتی بالغ بر چهلمیلیون نفر برای تبرک مذهبی و احرای مناسک دینی
در رود گنگ جمع میشوند، خود را شست و شو میدهند و از آب آن مینوشند.
«آراویند آدیگا» نویسنده هندی-استرالیایی در رمان خواندنی «ببر سفید» که
سال ۲۰۰۸ میلادی برنده جایزه «من- بوکر» شد در توصیف
این تبرک مینویسد که «..دهانتان پر از مدفوع، کاه، تکههای آبچکان جسدانسان، لاشه
گاومیش و هفت نوع اسید صنعتی مختلف میشود.»
اگر احساس کردیم که این عمل مذهبی تا چه اندازه
مشمئزکننده است به باورهای مذهبی خودمان فکر کنیم که بسیاری از آنها هم به همین اندازه
زننده هستند و مسئله این است که ما هنگام ورود به عرصهی مذاهب دیگر با عقلمان پا
میگذاریم و در مذهب مورد قبول خودمان با احساس و عاطفه.
کارکرد مذهب در بسیاری مواقع همین است که لجن و
مدفوع و بوی متعفن را آنچنان برایمان گوارا میسازد که از غوطهورخوردن در آن نشئه
بشویم و احساس رستگاری کنیم.
مصیبت بیشتر اما آنجا است
که مجبور باشی به این تعفن احترام بگذاری و در غیر آن جانت را بگیرند و یا عرصه زندگی
را بر تو چنان تنگ کنند که آرزوی مرگ کنی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر