شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۴۰۳

سعدی را به محکمه فراخواندند که دخترت بی باک است و هتاک


  دفاع سعدی از دُخت خویش

سعدی را به محکمه فراخواندند که دخترت بی باک است و هتاک ، نه پروای حجاب دارد نه الفتی به روبنده و نقاب، با آمرین به معروف و ناهیان منکر درآویخته و آبروی شحنگان ریخته، چندان که همه در حیرتند و گویند بعید است که سعدی چنین دختی پرورده باشد که بویی از ادب نبرده و شرم و حیا را فرو خورده

سعدی از گستاخی قاضی بر آشفت ، تیغ زبان از نیام برکشید و دلیرانه خروشید و گفت: اگر کاکل موی و طرۀ گیسوی از حجاب بیرون افتد، آسمان به زمین نیاید و این ترٌهات که بر زبان آمد، قاضی محکمه را نشاید . اگر از برهنگی در رنج هستیداول پای برهنه را علاج کنید که گیسوی برهنه در مقابل  آن هیچ است و این بیت بفرمود

ترسم که به کعبه نرسی اعرابی / این ره که تو می روی به ترکستان است

قاضی گفت: کشف حجاب خلاف دین مبین است و موجب وهن مسلمین . از بی حجابی نسوان، جوانان آلوده گناه شوند و از فرط معصیت به دوزخ روند. صواب آنست که دُخت خویش را زنهار دهی تا توبه نماید و ابواب رحمت بر خویش بگشاید و گرنه باید تاوان معصیت خویش بپردازد و به حکم شرع، او را از تعزیر گریزی نیست

سعدی در دفاع از دُخت خویش  بگفت:ا

گیــرم که برهنه کرده گیسو/ درویش نمــا تو دیــدۀ خویش

با چوب و چماق ای بی خرد / کاری نرود در آخر از پیش


آنگاه  قاضی را به طعنت گفت: اگر ایمان شما به مویی بند است ، پس میزان تقوایتان به چند است؟

کفر زلف دلبران کی رهزن ایمان بُوَد/ هرکه باور دارد این، پس خانه اش ویران بُوَد

قاضی پس از استماع سخنان سعدی چاره جز تسلیم نداشت و به استخلاص دُخت او فرمان بداد. و خطاب به سعدی گفت:ا

*نتوان با تو پنجه افکندن

که هماورد تو نباشد کس*

*در بَرِ تو دهان خود بستم

بر نیاید دگر ز بنده نَفَس*


هیچ نظری موجود نیست: