شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۴۰۳

مهدی اخوان ثالث در شعری حکایت فحل دادن عبید زاکانی را گنجانده است


عبید زاکانی می. گوید؛ 


شخصی مادیان خود را نزد رمه داری برد تا اسبی بر او بَرکشد. 

اما آلت اسب به پَسگاهِ مادیان سُرید و نشد آنچه باید میشد.ا 


صاحب مادیان از دادن وجهی که با صاحبِ اسب قرار گذاشته بود طفره رفت. ولی رمه دار به زور پول و کله قندی از او بگرفت.ا


در بازگشت ، دوستی بدو برخورد و گفت:ا

 اُغور بخیر، کجا بودی؟


گفت: هیچ جا !!!ا 


من پولی بدهکار بودم 

و مادیانم  کونی!!!ا 


 به سلامتی دادیم و داریم برمیگردیم به خانه.ا


این کار فحل دادن نام دارد


مرحوم مهدی اخوان ثالث در شعری این حکایت را گنجانده است:ا


ياد آن زمان كه چندی از شور انقلابی 

هرگز نبود يكدم ، در ديده خواب ما را


تا مرگ شاه خائن ، نهضت ادامه دارد

گفتيم و از مسلسل ، آمد جواب ما را


برديم ماديان را، از بهر فَحل دادن

برعكس آرزوها ، شد مستجاب ما را


كوني و كله‌قندی، داديم و بازگشتيم

ديگر نماند وامی، از هيچ باب ما را


گر انقلاب اين است، باری به ما بگوييد

*ما انقلاب كرديم ، يا انقلاب ما را ؟!!!ا

هیچ نظری موجود نیست: