دوشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۹

عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگي کني

کلام ناب از دکتر علی شریعتی

من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند .

-----------------------------------------------------------

به سه چيز تکيه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور مي تازد، با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد. «دکتر علي شريعتي»

-----------------------------------------------------------

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند... ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر... مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي .... براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ... در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ... او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ... او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني...او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد .... او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ... او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر .....

-----------------------------------------------------------

عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگي کني .

-----------------------------------------------------------

اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند

-----------------------------------------------------------

آن روز که همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش

-----------------------------------------------------------

هر لحظه حرفي در ما زاده مي‏شود

هر لحظه دردي سر بر مي‏دارد

و هر لحظه نيازي از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش مي‏کند

اين ها بر سينه مي‏ريزند و راه فراري نمي‏يابند

مگر اين قفس کوچک استخواني گنجايش‏اش چه اندازه است؟

-----------------------------------------------------------

دکتر شريعتي : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم

-----------------------------------------------------------

هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي كند

-------------------------------------------------------------------

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۹

قم را برای همیشه خدا حافظ

قم را برای همیشه خدا حافظ

بسم الله الرحمن الرحیم

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

برادر عزیز و صاحب ایمانم سید حسام جان

این نامه را وقتی می خوانی که من برای همیشه از قم رفته ام ، برای همین عذر تقصیر مرا بپذیر که از این رفتن همیشگی و سر به بیابان گذاشتن ،چیزی به تو نگفتم ، گرچه خودت حالم را در این پنج سال دیده ای که چه قدر مضطر بودیم . همین بد حالی دائم الایام من که این روزها تشدید هم شده بود . چند باری به بد خلقی هم ختم شد ، چند باری به بگو و مگو هم رسید ، حلالم کن ، هرچه هست ظرف مصیبت برادرت پرشد.

می دانم که الان به خودت می گویی که چرا چنین کرد، طلبه ساعی حوزه علمیه قم که آقایان مدرسین ، بحث و فحص اش را می پسندیدند کجا رفت ؟ با خودت می گو یی ببین شیطان رجیم چه طور از قلعه ایمان حوزه علمیه هم عبور می کند و می زند به قلب "یحیی لاری".

نه برادر جان اطمینان می دهم که این پریشانی کار شیطان نیست ، حکما، بزرگترین تهمت ها بر خداوند این است که ما بندگان آنچه خدایی است را به شیطان نسبت می دهیم تا شاید تکلیف شاقی را ساقط کنیم و خلاص شویم .

سید حسام عزیز امید واثق دارم که تو هم بعد خواندن این نامه همین راه مرا پیشه کنی از این شهر بروی و دنیا و آخرتت را نجات دهی .

باری مرا که می شناسی روستازاده لارستانی که نام کنیه اش هم از همان دهات لارستان می آید ، ما جد اندر جد زاده همان لارستانیم در جنوب فارس و همسایه کویر ، آن روزهای اول که به قم آمده بودم و با شما هم درس و هم بحث شدم از آب قم گله می کردی که شور است . من ولی لام از کام بر نیاورم و لاجرعه نوشیدم .آخر جایی که ما هستیم همین آب شور هم به زحمت و قضا و قدر می رسد ، آب انبارهای ما به قناتی وصل نیست ،منتظر می مانیم تا باران بیاید و بعد این آب انبارها پر شود ورزقی برسد. ابوی مرحوم و رنجور من که عمری به فعلگی و کشت دیم مشغول بود ، همان پنج سال پیش که به قم آمدم ،نصیحتی کرد و از من قسم گرفت همین یک نصیحت را اجرا کنم تا دعای خیرش همیشه بدرقه ام باشد . خیلی کوتاه گفت که نان حلال بخور. آمدم به قم و در اولین کاری که کردم همین شهریه را نگرفتم ، ایستادم به دکان آقای مرتضایی فر و چسب و سریشم زدن به کتاب . گنجشک روزی بودنم هم نگذاشت که دستم به غیر دراز شود . بعد دیدم همین نان حلال خوردن چشم را باز می کند ، در این پنج سال عارضه ای هم به جانم افتاد که شما خوب شاهدش بودی ، خس خس نفس ، در خودم تحقیق کردم، دیدم کاملا روحی است ، این درد بی درمان .

هر چه در این شهر می مانم نفسم بیشتر می گیرد.

سید حسام جان ، در این پنج سال دینم را به قم دیدم که به تاراج می رود ،آقایانی که بر سر منبر می روند از مکاسب می گویند و کسبه قم را به ترازو و عدل فرمان می دهند . من ندانستم این همه مکاسب گفتن خود می شود کسبی . می دانی که از سیاست و امامت جماعت شدن بریده ام ، نان حلال توصیه صعبی بود . پایم افتاد چند باری بروم به مجتمع امام خمینی برای مطالعه ، همین که شیخ مصباح فرمانده اش است و طلاب خارجی می گیرد که هزار برابر ما خرج دارند. گفتند نمی شود حتی برای مطالعه باید بیایی به محضر درس ، کارت بگیری ، رفتم همین مکلا های آخوند آمده بودند ، رحیم پور ازغدی .

در یکی از سخنرانی ها گفتم آقای ازغدی درسی که شما دادید سر تا سرش تهمت بود، حداقل من آیت الله منتظری را می شناسم و مستحق گفته های شما نبود.

سپردند که دیگر ایشان راراه ندهید . دیدم نصیحیت ابوی به نان حلال موسع است و به مکان و زمان حلال هم تسری می یابد . در این پنج سال در همه بی پناهی ها، به من طلبه کسی از آقایان مدرسین التفاتی نکرد. درس و بحث ها بیشتر دنیاوی است و ناظر به رقابت بین علما.

در این سالها وبایی بدتر از آنچه به جان مردم شهر افتاد به دیانت حوزه افتاد. یادم نمی رود که همین هیات بزرگ شیخ پنا هیان جنب حضرت معصومه را شبی از شبهای ماه رمضان رفتم ، با طلبه ای که به دعوتش رفته بودم و از معنویات و کمالات شیخ سخن می گفت . نماز صبح را اقتدا کردیم و خواندیم ، و بعد رفتیم و کنار آقای پنا هیان نشستیم . ایشان گفتند :"هر کس اینجا نماز می خواند اجرش را در همین دنیا خواهد دید.

از طلبه همراه پرسیدم یعنی چه ؟

گفت :حاج آقا پنا هیان دست بازی دارند در ارگا نها و می توانند ، برادران را در تهران مشغول کنند. در صدا و سیما ، نمایندگی رهبری در دانشگاهها و از این قبیل . ایشان معرف معروفی هستند. سینه ام به خس خس افتاد.سریعا آمدم حجره و نماز را دوباره خواندم ، این هم حرام بود ، نماز حرام، مثل نان حرام.

برادر حسام، آنقدر دیده ام که شرحش یک عمر می خواهد. مدتها بود که تصمیم گرفته بودم از قم بروم ، نه دیگر دلی به آقایان مدرسین داشتم و نه به اصلاح امور ، می دیدم هر ساعت که می گذرد ، چنگی به ایمانم می خورد و خسی به سینه ام می افتد.

چند روزی است که سینه ام فوران می کند، تنگی نفس دارم ، می دانم روحی است ، خیابانهای شهر مثل فشار قبر بر تنم می افتد. امروز با عبا و ردا مرا با همین موتور قراضه، کنار خیابان چهار مردان ایستاندند . گفتند که می خواهیم بر چراغ موتورت بنویسم" یا سید خراسانی ".

گفتم سید خراسانی کیست ؟

گفتند : مولایمان خامنه ای به قم می آید، سید خراسانی و سپهسالار امام زمان.

گفتم : این اباطیل تعیین وقت ظهور است ، امام صادق فرمودند هر کس تعیین وقت کند، کذاب است چه سید خراسانی و چه غیر خراسانی .

مرا به باد کتک گرفتند و عبا و ردا را به خاک آلودند. سینه ام خس خس می کرد. حجره آمدم شما نبودید ، عبا را نگاه کردم، یاد نصیحت پدر افتادم، گفتم نکند این هم حرام است ،نکند به این جلد رفتن حرام است . چشمم پر اشک بود و قرآن را باز کردم :امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

انگشتر عقیق را عبا و ردا را تا کردم و بی اینکه خاکش را بتکانم گذاشتم به کناری ، احساس کردم مضطرم با این دلق و زناری که به تن کرده ام . این را به تن کسانی دیده ام که به هیچ دینی نیستند، با خودم گفتم مگر نه اینکه پیا مبر فرمود شبیه کفار نشوید.

سید حسام جان والله که این شهر مرا تنگ می شود، خدا حافظ تو ، قم را ترک می کنم ، اگر وعده دیداری بود ، به بیابانی قرار می گذاریم جایی که گم باشد و قم نباشد.

بنده مضطر خدا

یحیی لاری ذی قعده 1431

دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۹

جوک در مورد پول داری مسیحی ها و فقر مسلمان ها

ایرانیه از مسيحيه میپرسه : چرا شما اينقدر پولداري؟

مسيحی: خدا يه چک داد به حضرت مريم، اونم داد به حضرت مسيح، و مسيح دادش به ما، ما هم نقدش کرديم، پولدار شديم. شما بگو چرا فقيريد؟


ایرانیه ميگه: والا خدا يه چک داد به محمد، محمد دادش به علی، علی دادش به حسن ... تا به آخری. آخری هم زد به چاک و غيب شد!!! ما هم مونديم دست خالي. حالا هم هی مي گن شايد اين جمعه بيايد، شايد اون جمعه بيايد

شعر از هادی خرسندی: در میهن ما . منطق اسلام . چماق است




یک مشت گدای عرب از راه رسیدند ---- در میهن پر رونق ما خانه گزیدند
با روضه و با روزه در این باغ پر از گل ---- چون گاو دویدند و چریدند و خزیدند
با چوب و چماق وقمه و دشنه و چاقو ----- سر ها بشکستند و شکمها بدریدند
گفتند که این منطق ؛ اسلام عزیز است ---- اینان که سیه کار تر از شمر و یزیدند
بستند ز نفرت در دانشکده ها را ---- استاد و مبارز همه در بند کشیدند
آنگاه به صحن چمن دانش و فرهنگ ---- هر جمعه چنان گلّه ی بز غاله چریدند
با چرک و شپش لشگر جرّار گدایان ---- از سامره و کوفه و بیروت رسیدند
روزیکه جوانان وطن در صف پیکار ---- لبخند زنان ذائقه ی مرگ چشیدند
امروز سرافراشته درعین وقاحت ---- این مرده خوران مدعی خون شهیدند
اینک همه با غارت این مردم بدبخت ---- گویی شرف گمشده را باز خریدند
با زور و ریا کاری و دزدی و تقلب ---- بر قامت دین جامه ی تزویر بریدند
موسیقی شان شیون مرگ است و گدایی ---- این کوردلان دشمن شادی و امیدند
کوته نظران قاصد دوران توحّش ---- بر سقف جهان تار خرافات تنیدند
جز مفت خوری مرده خوری نوحه سرایی ---- مردم هنر دیگری از شیخ ندیدند
اکنون که سفیهان همه در مسند جاهند ---- اکنون که فقیهان همه چر منگ و پلیدند
در میهن ما . منطق اسلام . چماق است ---- دزدان همگی پیرو این دین مبین اند
هادی خرسندی

یکشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۹

علی اکبر سعیدی سیرجانی

شیخ ریا: اثر زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی

کتاب معاد - آيت الله سيد عبد الحسين دستغيب شيرازى

صفحه 75 :

" ..... محدث فيض در عين اليقين اينطور نقل ميفرمايد كه : وقتى شرابخوار وارد محشر ميشود ، شيشه ى شرابى به گردنش آويزان و قدح شرابى به دستش چسبيده، و بوى گندى از او بلند است كه از مردارى گند تر است و همه او را ميشناسند كه شرابخوار بوده است و هر كس بر او بگذرد او را لعنت كند ..... چنانچه آنها كه اهل طرب اند، تار و طنبور شان به دست شان چسبيده بر سر آنها مى خورد ...
اصلا از قيافه و سيماى هر كس معلوم است كه اهل چه گناهى بوده است ... "

"بهشتيان را غرفه هايى است كه از مرواريد و ياقوت و زبر جد بنا شده و سقف آن از طلاست و هر غرفه هزار در دارد از طلا ، و بر هر درى موكلى است ... قصرى است در بهشت از لولو ، در آن قصر هفتاد خانه از ياقوت سرخ و در هر خانه هفتاد حجره از زمرد سبز و در هر حجره هفتاد تخت است و بر هر تختى هفتاد فرش از هر رنگى است ، و بر هر فرش حور العينى ميباشد و در حجره هفتاد خوان طعام است و در هر خوانى هفتاد قسم طعام است و در هر حجره اى هفتاد خادمه ميباشد و خداى تعالى چنان قوه اى به مومن ميدهد كه از تمام آنها بهره ميبرد ...." ص119"
..... ود ر بوستان هاى بهشت ،حوريانى هستند كه از هر حيث پاك و پاكيزه اند و همگى در سن 16 سالگى باشند و هر همخوابگى با آنان چهل سال طول ميكشد !!! ....."

دیدگاه آیت الله مطهری در باره فرهنگ ایران و زبان پارسی

دیدگاه آیت الله مطهری در باره فرهنگ ایران و زبان پارسی

پرداختن به فرهنگ ِ ايراني، زبان ِ فارسي و شاهنامه‌ي ِ فردوسي: خدمت است يا خيانت؟!

"پاسخ" به اين پرسش (بدون هرگونه شرح و تفسيري) در اين جا به نظر شما می رسد. بخوانيد و داوري‌ كنيد

زنده‌ کردن‌ لغات‌ فارسی‌ باستانی‌، برگشت‌ از تعالیم‌ قرآن‌ است‌

انجمن‌ و مؤسّسه‌ای‌ بود برای‌ این‌ امور که‌ با وزارت‌ معارف‌ و فرهنگ‌ رابطه‌ داشت‌؛ و برای‌ از بین‌ بردن‌ لغات‌ عربی‌ و فرهنگ‌ اسلام‌ نهایت‌ سعی‌ و کوشش‌ را داشتند. و در اداره‌ی فرهنگستانی‌ که‌ پشت‌ مدرسه‌ی سپهسالار بود، برای‌ این‌ موضوع‌ مال‌‌ ملّت‌ بیچاره‌ را می‌خوردند و می‌بردند. نام‌ قبرستان‌ را گورستان‌، و اجتماع‌ را گردهمایی‌، و جمعه‌ را آدینه‌، و وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ را رسانه‌های‌ گروهی‌، ....

اینها همه‌ برای‌ دور کردن‌ مردم‌ از لغات‌ قرآن‌ است‌. برای‌ قطع‌ رابطه‌ و بریدن‌ با نهج‌ البلاغه‌ است‌. برای‌ عدم‌ آشنایی‌ مردم‌ به‌ جمعه‌ و جماعت‌ است‌. برداشتن‌ «طاء» از کلمات‌ و به جای‌ آن‌ «تاء» نهادن‌، مانند تبدیل‌ کتابت‌ لفظ‌ طهران‌ به‌ تهران‌ روی‌ همین‌ زمینه‌ است‌ ...
برای‌ ریاضیات‌ از جبر و حساب‌ استدلالی‌ و فیزیک‌ و شیمی‌ در نمره‌ی امتحانی‌ ضریب‌ می‌گذارند؛ و برای‌ عربی‌ نه‌ تنها ضریب‌ نمی‌گذارند، آن قدر آن را بدون‌ اهمّیت‌ و در درجه‌ی پست‌ می‌گذارند که‌ وجود و عدمش‌ مساوی‌ می‌باشد....
این همه‌ سر و صدا برای‌ عظمت‌ فردوسی‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجیان‌ از تمام‌ کشورها برای‌ احیاء شاهنامه‌، و تجلیل‌ و تکریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌ بُرده‌ی تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟! برای‌ آن است‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ که‌ زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌ سلتان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ را گرد آورده‌ است‌ ....تبلیغات‌ برای‌ فردوسی‌ و شاهنامه‌، تبلیغات‌ علیه‌ اسلام‌ است‌. فردوسی‌ با شاهنامه‌ی افسانه‌ای‌ خود که‌ کتاب‌ شعر (یعنی‌ تخیلات‌ و پندارهای‌ شاعرانه‌) است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ کند؛ و موهومی‌ را در برابر یقین‌ برسر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنیا رسانید و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداریم‌. خودش‌ می‌گوید:

بسی‌ رنج‌ بردم‌ در این‌ سال‌ سی /

عجم‌ زنده‌ کردم‌ بدین‌ پارسی‌ /

چو از دست‌ دادند گنج‌ مرا /

نبد حاصلی‌ دسترنج‌ مرا/

ما در زمان‌ خود هرکس را دیدیم‌ که‌ خواست‌ عجم‌ را در برابر اسلام‌ عَلم‌ کند، و لغت‌ پارسی‌ را در برابر قرآن‌ بنهد، با ذلّت‌ و مسکنتی‌ عجیب‌ جان‌ داده‌ است‌. فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی‌ الابْصَار!

برگرفته از کتاب ِ نور ِ ملکوت ِ قرآن –

تالیف آیت الله مُطهّری/ جلد چهارم / بخش ِ ششم

نامه فتحعلیشاه قاجار به سفیر ایران در استانبول

نامه تاریخی فتحعلیشاه قاجار به سفیر ایران در استانبول

اولاً بر ذمت همت تو لازم است که بدرستی تحقیق کنی که وسعت ملک فرنگستان چقدر است؟ کسی بنام پادشاه فرنگ هست یا نه؟ و در صورت بودن، پایتختش کجاست؟ ثانیاً فرنگستان عبارتست از چند ایل شهرنشین؟ خوانین و سرکردگان ایشان کیانند؟ ثالثاً در باب فرانسه غوررسی خوبی بکن و ببین فرانسه هم یکی از ایلات فرنگ است یا گروهی و ملکی دیگر دارد؟

بناپارت نام کافری که خود را پادشاه فرانسه میداند کیست و چه کاره است؟ رابعاً در باب انگلستان تحقیق جداگانه و علیحده بکن و ببین اینان که در سایه ماهوت و قلمتراش اینهمه شهرت پیدا کرده اند، از چه قماش مردم و از په قبیل قومند؟ اینکه می گویند در جزیر ای ساکنند، ییلاق و قشلاق ندارند و قوت غالبشان ماهی است، راست است یا نه؟ اگر راست باشد چطور می شود که یکی در جزیره بنشیند و هندوستان را فتح کند؟ پس از آن در حل این مسئله که اینهمه در ایران در دهنها افتاده است، صرف مساعی و اقدام بنما و لیک بفهم که در میان انگلستان و لندن چه نسبت است؟ آیا لندن جزئی از انگلستان است یا انگلستان جزئی از لندن؟

خامساً بعلم الیقین تحقیق بکن که کمپانی هند که اینهمه مورد مباحثه و گفتگو است با انگلستان چه رابطه ای دارد؟ و بنا با شهر اقوال، عبارتست از یک پیره زن و بالعی قول بعضهم مرکب است از چند پیره زن؟ آیا راست است که “مرغریت” یعنی خداوند تاتاران زنده و جاوید است و او را مرگ نیست یا اینکه فناپذیر است؟

همچنین در باب این دولت لاینفهم انگلستان با دقت تمام وارسی نموده بدانکه چگونه حکمرانی است و صورت حکمران او چیست؟ سادساً از روی قطع و یقین غور و بررسی حالت ینگه دنیا را نموده و در این باب سر موئی فرونگذار. سابعاً و بلکه اخیراً تاریخ فرنگستان را بنویس و در مقام تفحص و تجسس آن بر آی که اسلم شقوق و احسن طریق برای هدایت فرنگیان گمراه بشاهراه اسلام و بازداشتن ایشان از اکل میته (خوردن مردار) و لحم خنزیر (گوشت خوک) کدام است؟

باختر امروز سال دو شماره 17

شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۹

فیضی

فرق " مستراح " و " منبر "


بهلول را گفتند فرق " مستراح " و " منبر " چيست؟
گفت در اصلشان فرقي نيست.
هر کس که نخواهد در " جمع " بريند در آن رود
و هرکس که بخواهد " بر جمع " بريند بر اين رود.


و بهلول را گفتند که فرق" پوشک"و "عمامه" چیست؟

گفت در اصلشان فرقی نیست
پوشک را در" زیر" گه میگذارند

یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹

تضاد در گفته های خمینی

اوريانا فالاچى در مصاحبه با امام خمينى (متن كامل سخنرانى در كتاب «مصاحبه با تاريخ» نوشته فالاچى):
سوال: شما موسيقى را عامل فساد و شهوترانى دانسته ايد. ولى آيا آثار موسيقى كسانى چون باخ و موتسارت و بتهون و وردى را نيز با اين همه معنويت آنها عامل فساد ميدانيد؟
امام خمينى: من اينهايى را كه اسم برديد نميشناسم.
ولى اگر مارش جنگى ساخته باشند، كارشان خوب است.
در غير اينصورت كارشان قابل قبول نيست.
تاريخ:
· اين موضوع مربوط به امروز و ديروز نيست. دو هزار سال است كه آمريكا ما را استعمار كرده است
در ديدار با دانشجويان خط امام پس از گروگانگيرى اعضاى سفارت آمريكا، جماران، ۱۹ آبان ۱۳۵۸
(يادآوري : رجوع شود به تاريخ پيدايش آمريكا، كتاب تاريخ پنجم ابتدايي)
دانشگاه كجاست؟
· ريشه تمام مصيبتهايى كه تاكنون براى بشر پيش آمده، از دانشگاهها بوده است... همه مصيبتهايى كه در دنيا پيدا شده، از متفكرين و متخصصين دانشگاهى است... اگر به اسلام علاقه داريد، بدانيد كه خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه اى بالاتر است
در ديدار با اعضاى دفتر تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه، ۲۷ آذر ۱۳۵۹
· ما هرچه مى كشيم از اين طبقه اى است كه ادعا مى كند دانشگاه رفته ايم و روشنفكريم و حقوقدانيم. هرچه مى كشيم از اينها است
قم، ۱ مرداد ۱۳۵۸
فرار مغزها
· منافقين هى ميگويند مغزها دارند فرار مى كنند.
به جهنم كه فرار مى كنند!
اين دانشگاه رفته ها، اينها كه همه اش دم از علم و تمدن غرب مى زنند، بگذاريد بروند.
ما اين علم و دانش غرب را نمى خواهيم.
اگر شما هم مى دانيد كه اينجا جايتان نيست فرار كنيد.
راهتان باز است
جماران، ۸ آبان ۱۳۵۸
رياضى:
· شما ياوه گويان با زندگانى معنوى و سعادت اجتماعى يك گروه انبوه صدها هزار ميليون نفرى بازى ميكنيد.
كشف الاسرار نوشته امام خمينى، صفحه ۷۴
( صد هزار ميليون ميشود صد ميليارد نفر؟)
· ميليونها ميليون سلاطين و بزرگان و فلاسفه در عالم آمدند.
كشف الاسرار، صفحه ۱۷۶
· اسلام ميليونها حكم دارد.
كشف الاسرار، صفحه ۵۵
فلسفه:
· فيثاغورث حكيم در زمان سليمان بود و حكمت را از او اخذ كرد.
كشف الاسرار، صفحه ۳۲
(يادآورى: فيثاغورث در قرن پنجم پيش از ميلاد در يونان زندگى ميكرد و حضرت سليمان در قرن ۱۰ قبل از ميلاد در اورشليم زندگى ميكرد. بين اين دو نفر پنج قرن اختلاف زمانى وجود دارد)
· انبذقلس فيلسوف بزرگ در زمان داوود نبى بود و حكمت را از او و از لقمان حكيم اتخاذ كرد.
كشف الاسرار، صفحه ۳۳
(يادآورى: Empedocles- انبذقلس فيلسوف بزرگ يونانى در قرن پنجم پيش از ميلاد و حضرت داوود- در قرن دهم پيش از ميلاد زندگى ميكردند)
· از حكما و فلاسفه بزرگ ديگر اسكندر است
كشف الاسرار، صفحه ۳۵
(يادآورى: انصافاً اين يكى درسته! اسكندر مقدونى از «فيلسوفان و حكيمان بزرگ تاريخ» است!!!)
پزشكى:
· امروز بر دكترهاى كشور ثابت شده كه براى علاج ناخوشيهايى مثل تيفوس و تيفوئيد (حصبه) چاره اى جز عمل كردن به طبق دستورات يونانى نيست و علاجهاى اروپايى نميتوانند كارى به اين گونه مرضها بكنند
كشف الاسرار، صفحه ۲۸۰
سياست:
· اسلام به كاخ كرملين هم كشيده شده،
به كاخ سفيد هم كشيده شده.
به آمريكاى لاتين هم رفته.
به آفريقا هم رفته،
به مصر هم رفته.
ملزم كرده است همه آنها را كه از اسلام اطاعت كنند
ديدار با رئيس جمهور و مقامات كشور، جماران، ۱۸ مرداد ۱۳۶۳
· يكى از راههاى ايجاد اختلاف در يك ملت وجود احزاب است... اساساً احزاب از اول براى اين درست شده اند كه مردم با هم متجمع نشوند. چون دولتها از اجتماع توده ها ميترسند، احزاب سياسى را درست كرده اند
اسلام سياسى يا غير سياسى؟
· روحانى نبايد كار ديگرى غير از روحانيت، يعنى بسط توحيد و تقوى و پخش و تعليم قانون هاى آسمانى و تهذيب اخلاق بپردازد
كشف الاسرار، صفحه ۲۰۸
· اين را بدانيد كه تنها روحانيت ميتواند در اين مملكت كارها را از پيش ببرد. فكر نكنيد كه بخواهيد كنار بگذاريد روحانيت را
در ديدار با نمايندگان مجلس، جماران ۶ خرداد ۱۳۶۰
صادرات انقلاب؟
· ما بايد به هر قيمت شده باشد، انقلاب خودمان را به تمام ممالك اسلامى و تمام جهان صادر كنيم
پيام به ملت، ۲۲ بهمن ۱۳۵۸
· بايد در صدور انقلابمان به تمام جهان كوشش كنيم
پيام نوروزى به ملت، اول فروردين ۱۳۵۹
هنگامى كه كشورهاى جهان اعتراض كردند:
· ما قصد صدور انقلاب اسلامى را نداريم. اينها حرفهاى دشمنان اسلام است
ديدار با مسئولان صدا و سيما، ۱۶ مرداد ۱۳۶۱
جاسوسى
· هيچكس حق ندارد براى كشف جرم و گناه، جاسوسى ديگران را بكند، زيرا اين خلاف مقررات اسلام است
ماده ۶ از فرمان ۸ ماده اى امام خمينى به ملت، جماران، ۱ مرداد ۱۳۶۱
پيام به دانشجويان
· دانش آموزان بايد با كمال دقت اعمال و كردار دبيران و معلمين خود را زير نظر بگيرند و اگر خداى نكرده در يكى از آنها انحرافى ببينند، بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمايند... اين كار را به صورت مخفى انجام دهند
۱ مهر ،۱۳۶۱
حكم مواد مخدر؟
· تعجب ميكنم كه اين دولت (شاه) چگونه فكر مى كند...در نظر دارند قاچاقچيان هروئين را اعدام كنند.
اين موضوع نه تنها خلاف اسلام است.
خلاف انسانيت هم هست
كتاب ولايت فقيه خمينى، نجف ۱۳۵۵
· اين هائى كه مواد مخدر مى فروشند، شرعاً مستوجب اعدامند و بايد بدون هيچ تاخيرى اعدام شوند.
هيچ ترحمى هم در مورد آنها جايز نيست
۳۰ ارديبهشت ۱۳۵۹
بنى صدر كى بود؟
· جناب آقاى بنى صدر را همين مردم كوچه و بازار از پاريس آوردند اين جا و رئيس جمهور كردند،
براى اين كه مردى مسلمان است،
مومن است، خدمتگزار است
در ديدار با استانداران كشور، جماران، ۱۸ آذر ۱۳۵۹
· اين آدم از اول ادعا ميكرد كه مسلمان است و براى اسلام كار ميكند و كهذا.
من هم از اول فهميدم دروغ ميگويد
در ديدار با افسران و درجه داران، جماران، ۳ شهريور ۱۳۶۰

سه‌شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۹

مصریان دیکتاتوری سکولار را تجربه می‌کردند و ما دیکتاتوری مذهب را تجربه می‌کنیم.


برای دوستان و تحلیل گران خارج نشین

میدانم که چقدر این روزها اخبار مصر و تونس و اردن و ... مهم شده است. عطر یاس و جنبش سبز و فریاد برای نان و ... ذهن اتان را درگیر کرده است. میدانم که آرزو میکردید و تحلیل میکنید که ای کاش ما هم در خیابان‌ها می‌ماندیم تا پیروزی. اما .... اما .... شما از یک نکته بزرگ غافل هستید.شاید همه امان یادمان رفته است؛ مفاهیمی مثل ولایت فقیه جانشین بر حق ائمه و خدا بر روی زمین، فداییان ولایت، بسیجیان مسلح و تا دندان پر از کینه و نفرت، سربازان گمنام امام زمان، سپاه پاسداران و ... اگر اینها یادمان بیاید.
اگر یادمان باشد که تعداد زیادی از ناراضیان امروزی فضای مجازی عقاید سکولار دارند و حجم عظیمی از اعضای جامعه ما معتقد به دین اسلام و حکومت اسلامی و اگر این دو قطبی را یادمان بیاید؛ شاید در تحلیل‌هایمان این نکته‌ را لحاظ کنیم که اگر ایرانی‌ها در خیابان می‌ماندند به جای کنار زدن رییس جمهور متقلب به جان همدیگر می‌افتادند. یک عده از دیوار پایگاه‌‌های بسیج مسلح بالا می‌رفتند و عده‌ای دیگر حمله به برج‌‌های فرمانیه و نیاوران و ... می‌کردند. یک عده چادر از سر زنی می‌ربودند و یک عده دست به قتل دخترکی بی روسری می‌زدند و ....کجای معادلات امروز مصر از فداییان حسنی مبارک می‌شنوید؟ کجای معادلات‌اشان دو دستگی اعتقادی مردم‌اشان را می‌بینید؟
مصریان دیکتاتوری سکولار را تجربه می‌کردند و ما دیکتاتوری مذهب را تجربه می‌کنیم.آدم‌هایی که به حکم وظیفه پشت تانک می‌نشینند و وارد خیابان‌های قاهره می‌شوند، و خونی ریخته نمی‌شود ؛ چرا که دل‌اشان با مردم است فرق دارند با آدم‌هایی که دست به اسلحه می‌برند برای دفاع از عقیده‌ای که تا مغز استخوان به آن اعتقاد دارند. آدمی که فدایی نماینده آن موعود برحق بر روی زمین است و شمشیر از پی حق می‌زند؛ ترسناک‌تر از هزاران تانک مسلح مصری است.
بله من در خیابان‌ نماندم چون نمی‌خواستم شاهد قطعه قطه شدن هموطنانم به دست همدیگر باشم. ترجیح دادم برگردم در خانه‌ام و راه‌های دیگری را انتخاب کنم. نماندن در خیابان را آگاهانه انتخاب کردم.آن چیزی که مصریان امروز تجربه می‌کنم شاید مشابهش را پدر و مادر من سی سال پیش تجربه کردند. سی سال پیش هم رهبر انفجار نور ایران؛ همه را به ماندن در خیابان دعوت می‌کرد.
صحنه‌های مصر امروز برای پدر و مادر من آشنا است اما صحنه‌های خرداد 88 تهران برای هیچ کس آشنا نبود. هم کلاسی و رفیقم بود که باتوم به دست گرفته بود و تا مغز استخوان پر از نفرت؛ می‌زد تا دین خدا را حفظ کند. من در خیابان‌های تهران 88، خودم را در مقابل خدایی دیدم که پر از نفرت و کینه است، خدایی که لااقل در کعبه نمی‌یابمش. خدایی ترسناک را دیدم که باتومش و گلوله‌اش و زندانش داغدارم کرد. خدای ظلمت را دیدم.