‏نمایش پست‌ها با برچسب هادی خرسندی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب هادی خرسندی. نمایش همه پست‌ها

پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۴

یوسف گم گشته پناهنده شد


یوسف گم گشته پیدا شد در آلمان غم مخور
گفت دیگر برنمیگردم به کنعان غم مخور

ای پناهنده کنون که رفته ای در جای امن
از غم سوریه بگذر بهر لبنان غم مخور
خانم مرکل اگر یکخرده باشد بدحجاب

ای برادر بابت ناموس ایشان غم مخور
تو در اینجا نه پی امر به معروف آمدی

در همین حدی که مفتی میخوری نان غم مخور
میزبان را گو که حال شیعه و سنی بدان

گر زند مهمان لگد بر تخم مهمان غم مخور
بمب پوتین گر دو روزی جان مردم را گرفت

ای اوباما، مرگ «بو»* از بهر آن جان غم مخور
بمب آمریکا اگر یک روز و یک شب در میان

اشتباهی میخورد بر فرق افغان غم مخور
گفت سردارِ سلیمانی ابا بشار اسد

تا ترا عظماست کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در منا وقتی به شوق کعبه خواهی زد قدم

گر فتادی چون تاپاله، ای مسلمان غم مخور
یا اگر افتاد در مسجد به رویت جرثقیل

چون ترا بر لطف حق شکرست و ایمان غم مخور
در جوار حق تلف گشتن مقدس آرزوست 

گر که حاجی کشته شد در عید قربان غم مخور
غم نخوردن کار انسان های صاحب درد نیست
جان هادی لااقل در حد امکان غم مخور
هادی خرسندی

شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۳

پیش از اینها ارتشی دولا نبود - آفتابه پرکن ملا نبود

 هادی خرسندی

 
های ای سردار هنگ یاکریم
صاحب گردان رحمان الرحیم
تیمسار لشکر زادالمعاد
ناوبان تیپ سعد ابن جواد
بهترین فرمانده حی الفلاح
کره اسب پادگان ذوالجناح
عاقبت این کبکبه، این دبدبه
بر سرت آوار گردد یکشبه
ArteshiFOTO-2.jpg
فعلن از این زندگی لذت ببر
بهر فرزندت دو تا ماشین بخر
پیش مردم ژست سرداری بگیر
قُپه های مردم آزاری بگیر
هارت و پورتی کن به هنگام عبور
گرد و خاکی کن فزونتر از سپور
تا نگنجد مردمان را در خیال
اینکه هستی پاچه خار و پاچه مال
***
پیش از اینها ارتشی دولا نبود
آفتابه پرکن ملا نبود
راست قامت در بر شاه و وزیر
کس نمیگفتش مرا سرپا بگیر!
ارتشی دستش به عنوان سلام
بود بالا و فقط بالا، تمام
حالیا ای دست بالا لشکری
دست خود بسیار پائین میبری
گر که مشتاقی به مالیدن بسی
مال خود مالی به از مال کسی!
گرچه، تو هرگز نخواهی شد درست
چاپلوسی رشته ی تو، شغل توست

همدل و همدست آخوند قمی
در کنار او علیه مردمی
خلق را مأمور خاموشی توئی
لایق صد جور سردوشی توئی
غارت و فجر و جنایت جرم توست
قاتلی پنهان به یونیفرم توست
میدهد شیخ مظفر روزی ات
خشتک او بیرق پیروزی ات
تا شود صادر ز ایشان گوز و گاز
بیرق ات بر پای او در اهتزاز!
در عوض تو دست آقا را ببوس
قپه افزون بایدت پا را ببوس
بوسه ده اول به دست حضرت اش
تا ببینی تازگی ی «طارت»اش!
دست رهبر را بچسب و بوی آن
لطف ادرار پیمبر توی آن
عطر آرووغ امیرالمومنین
طعم استفراغ زین العابدین
چونکه دستش را مبارک دیده اند
چهارده معصوم بر آن ریده اند
ای فدای خامس آل عبا
ماچ را محکم بچسبان، مرحبا
با همین شدت اگر خدمت کنی
بین حزب اللهیان ناپلئونی
—————————
www.AsgharAgha.com

شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۱

هادی خرسندی: قلم چرخید وفرمان را گرفتند


 از هادی خرسندی

قلم چرخید وفرمان را گرفتند
ورق برگشت وایران را گرفتند

به تیتر «شاه رفت ِ» اطلاعات
توجه کرده کیهان را گرفتند

چپ و مذهب گره خوردند و شیخان
شبانه جای شاهان را گرفتند

همه ازحجره‌ها بیرون خزیدند
به سرعت سقف و ایوان را گرفتند

گرفتند و گرفتن کارشان شد
هرآنچه خواستند آن را گرفتند

به هرانگیزه و با هر بهانه
مسلمان، نامسلمان را گرفتند

به جرم بدحجابی، بد لباسی
زنان را نیز، مردان را گرفتند

سراغ سفره ها، نفتی نیامد
ولیکن در عوض نان راگرفتند

یکی نان خواست بردندش به زندان
از آن بیچاره دندان را گرفتند

یکی آفتابه دزدی گشت افشاء
به دست آفتابه داشت آن را گرفتند

یکی خان بود از حیث چپاول
دوتا مستخدم خان را گرفتند

فلان ملا مخالف داشت بسیار
مخالف‌های ایشان را گرفتند

بده مژده به دزدان خزانه
که شاکی‌های آنان را گرفتند

چو شد درآستان قدس دزدی
گداهای خراسان را گرفتند

به جرم اختلاس شرکت نفت
برادرهای دربان را گرفتند

نمی خواهند چون خر را بگیرند
محبت کرده پالان را گرفتند

غذا را آشپز چون شور میکرد
سر سفره نمکدان را گرفتند

چو آمد سقف مهمانخانه پائین
به حکم شرع مهمان را گرفتند

به قم از روی توضیح‌المسائل
همه اغلاط قرآن را گرفتند

به جرم ارتداد از دین اسلام
دوباره شیخ صنعان را گرفتند

به این گله دوتا گرگ خودی زد
خدائی شد که چوپان را گرفتند

به ما درد و مرض دادند بسیار
دلیلش اینکه درمان راگرفتند

مقام رهبری هم شعر میگفت
ز دستش بند تنبان را گرفتند

همه این‌ها جهنم؛ این خلایق
ز مردم دین و ایمان را گرفتند

دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۹

شعر از هادی خرسندی: در میهن ما . منطق اسلام . چماق است




یک مشت گدای عرب از راه رسیدند ---- در میهن پر رونق ما خانه گزیدند
با روضه و با روزه در این باغ پر از گل ---- چون گاو دویدند و چریدند و خزیدند
با چوب و چماق وقمه و دشنه و چاقو ----- سر ها بشکستند و شکمها بدریدند
گفتند که این منطق ؛ اسلام عزیز است ---- اینان که سیه کار تر از شمر و یزیدند
بستند ز نفرت در دانشکده ها را ---- استاد و مبارز همه در بند کشیدند
آنگاه به صحن چمن دانش و فرهنگ ---- هر جمعه چنان گلّه ی بز غاله چریدند
با چرک و شپش لشگر جرّار گدایان ---- از سامره و کوفه و بیروت رسیدند
روزیکه جوانان وطن در صف پیکار ---- لبخند زنان ذائقه ی مرگ چشیدند
امروز سرافراشته درعین وقاحت ---- این مرده خوران مدعی خون شهیدند
اینک همه با غارت این مردم بدبخت ---- گویی شرف گمشده را باز خریدند
با زور و ریا کاری و دزدی و تقلب ---- بر قامت دین جامه ی تزویر بریدند
موسیقی شان شیون مرگ است و گدایی ---- این کوردلان دشمن شادی و امیدند
کوته نظران قاصد دوران توحّش ---- بر سقف جهان تار خرافات تنیدند
جز مفت خوری مرده خوری نوحه سرایی ---- مردم هنر دیگری از شیخ ندیدند
اکنون که سفیهان همه در مسند جاهند ---- اکنون که فقیهان همه چر منگ و پلیدند
در میهن ما . منطق اسلام . چماق است ---- دزدان همگی پیرو این دین مبین اند
هادی خرسندی

سه‌شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۹

اماما ! ا




اماما

من بر آن سيمای همچون عَنترت ريدم

بر آن ريش و سبيل و صورت بد منظرت ريدم

امامی، رهبری، اما بقدر خر نميفهمی

به ريشت ، بر آن فهمِ هم از خر كمترت ريدم


به توضيح المسائل ، آن اراجيفی كه بنوشتی

به تاليفات بی ارج و بهای ديگرت ريدم


به تسبيح و عَبا و جامه ی تقوی كه پوشيدی

بر آن عمامه ی پيچيده بر دور سرت ريدم


شنيدم گفته ای مسجد بُوَد از بهر ما سنگر

به سرتاپای آن مسجد كه باشد سنگرت ريدم


ز حزب اللّهيان تشكيل نيرو دادی و لشكر

به نيرويت، به حزبت، بر تمام لشكرت ! ريدم


نه تنها بر خودت بل بر طرفــدارانت ای خائن

که بر فرق پسر، دختر، برادر، خواهرت ريدم


نداری چون پدر، من از پدر چيزی نمی گويم

ولی ای بی حيا رهبر به روح مادرت ريدم


عيال مهربانت وقت ريدن شد فراموشم

كنون (با عذرخواهی) بر دهان همسرت ريدم


تو ريدی بر تمــام مملکت منهم پی جبران

ز انگشتان پا بگرفته تا فرق سرت ريدم


تو آن جغدی که بال و پر ترا بخشيد آن کوسه

روا باشــد اگـر گـويـم که بر بال و پرت ريدم


بُوَد گوش تو كر، فرياد ملت بی اثر، ای خر

کنون من ای خر مُظطَر، بر آن گوش كرت ريدم


اگر اسلام اهریمن برایت بوده است آیین

بر الله ت، به قرآنت، بر آن دین سراسر نکبتت ریدم


اگراينست ترا دين وَ گر اينست پِيغمبَر،

به آئينت، به دينت، بر سر پيغمبرت ريدم


گرچه دورم با تاسف از حضور انورت لیکن،

من مخلص غياباً بر حضور عَن وَرت ريدم