سه‌شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۳

آهوي دشت


ز شهری گذشتم خدا قهر بود
زمينش تهی گرچه پر نهر بود
به رخسار مردم عيان فقر بود
ولي ملك حاكم پر از زرق بود
كه همسايه اش واعظِ شرع بود
بجستم كمی اندر احوال شيخ
چگونه كند روز و شب را به خير
بگفتند كه چاق است و گردن كلفت
به منبر زند هر دم هي حرف مفت
ز حكمش فخيمان به غل بسته اند
به تختش زنان ،می زده خسته اند
به مردم دهد مژده ي مبهمی
جهانِ دگر ، آخرت ، منعمی
كه عشق و شرابی و دارندگی
هميشه بَرَد خير از اين زندگی
زمين و زمان هر دو بی ارزشند
نداري و ناله چه بی آلايشند
بترسيد ز نوشيدن از هر شراب
كه در آخرت می نباشد سراب
نگوييد سخن بهر نا محرمی
رسند حوريان هيچ نباشد غمی
چو شرحش شنيدم پريشان شدم
به سرعت روانه ز ميدان شدم
بشد عايدم توشه محكمی
كه واعظ وجودش جهان را غمی

آهوي دشت زنگاري سابق

سه‌شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۳

لینک های جالب ویدیو

 لینک های ویدیو وصدا


مستندی از زندگی مسیح علی نژاد (آزادی های یواشکی)ا



 چه کسی هویدار را کشت؟ مصاحبه با هادی غفاری


آهنگ شیخ و دختر اثر بیژن پژوهش


مصاحبه با رضا اصلان در تلویزیون سی ان ان - در دفاع از اسلام
Reza Aslan (born May 3, 1972) is an Iranian-American professor of creative writing at the University of California, Riverside.
Reza Aslan has a thing or two to say about media coverage of Islam. Speaking with CNN on Monday Aslan criticized comedian Bill Maher



نطق محسن کدیور در مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی و در پشتیبانی دموکراسی



مصاحبه تلویزیون جمهوری اسلامی با یک آخوند لیبرال
مصاحبه دوم تلویزیون جمهوری اسلامی با یک آخوند لیبرال دیگر



اختطار خمینی به مسئولین رژیم

 https://drive.google.com/file/d/0B6je25eTZ-12QUhlb1pBR3lWS0k/view?usp=sharing

 --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 



Stephen Fry on God | The Meaning Of Life |



RTÉ - IRELAND’S NATIONAL PUBLIC SERVICE MEDIA



--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

خروج از تنگنا
محمد نوری زاد

من در این فیلم کوتاه بی هیچ تعارف با شخص رهبر سخن گفته ام و راه های خروج از بحران های عمیق و زهر آگینی را که این روزها بر سر مردم ما آوار شده اند، نشان وی داده ام. درتماشا و نقد و انتشار این فیلم کوشا باشیم. 

https://www.youtube.com/watch?v=26KN7nrLdGo

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 
قسمتی از نمایشنامه من میخواهم که در سال 1357 از تلویزیون ملی ایران پخش شد
نشان دادن ماهیت آخوند در تئاتر به وسیله ارحام صدر
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ترانه  "ای بی وطنان، میگم خفه" - با صدای گرم روزبه اشرفی
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 


https://www.facebook.com/photo.php?v=10152562710078954&set=vb.75638168953&type=3&video_source=pages_video_set


دوست معتقد من، دلیل باورت چیه؟ - زیرنویس فارسی


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 
بکارت و شيخ الاسلام

سه‌شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۳

از کجا معلوم قرآن کلام خداست؟

-
کی گفته من باید حجاب داشته باشم؟ کی گفته من نباید شراب بخورم؟ کی گفته من باید به الله ایمان داشته باشم ؟ کی گفته من حق ندارم بیخدا باشم؟ کی گفته دختر و پسر حق سکس خارج از ازدواج رو ندارند؟ کی گفته خوردن گوشت لذیذ خوک حرام است؟ کی گفته من باید ختنه کنم؟ کی گفته مرد نباید طلا بندازه؟
- خدا گفته.
- خدا کجا گفته؟
- تو قرآن.
-
- هست چون پیامبر گفته.
- از کجا معلوم محمد پیامبر باشه؟
- هست چون قرآن گفته.
- الان گفتی محمد قرآن رو تأیید کرده پس دیگه قرآن نمی‌تونه محمد رو تائید کنه.
- چرا می‌تونه چون کلام خداست.
- من که گفتم از کجا معلوم کلام خدا باشه؟
- منم گفتم: هست چون پیامبر گفته.
- ای بابا آخه دو تا چیز که نمیتونن هم‌دیگر رو تأیید کنن. یه نفر سومی باید جفتشون رو تائید کنه.
- خُب خدا جفتشون رو تائید کرده دیگه.
- خدا کجا تائیدشون کرده؟
- توی قرآن دیگه.
- خُب از کجا معلوم قرآن کلام خدا باشه؟
- چقدر خنگی تو! گفتم که چون پیامبر گفته.
- بذار اصلاً یه مثال بزنم. تو پسر پدرت هستی ولی خودت نمی‌تونی این موضوع رو تأیید کنی، پدرت هم نمی‌تونه فرزند بودن تو رو تأیید کنه باید یه شخص سومی با مدرک مستقل رابطه پدر و فرزند بودن شما رو تأیید کنه مثل ثبت احوال یا آزمایش ژنتیک ... حالا بین خدا، پیامبر، و قران شخص سوم کیه؟
- خُب پیامبر.
- آفرین! حالا پیامبر باید با یه مدرکی مستقل از این دوتا، رابطه‌ی قرآن و خدا رو اثبات کنه. به من بگو پیامبر کجا و چه جوری اثبات کرده که قرآن کلام خداست؟
- خوب اول پیامبر خودش رو اثبات کرد. یعنی اثبات کرد که پیامبر است.
- کجا اثبات کرد که پیامبره؟
- تو غار حرا وقتی سوره علق نازل شد.
- خُب سوره علق چیه؟
- یکی از آیات قرآن هستش.
- از کجا معلوم این سوره از طرف خدا باشه؟
- هست دیگه چون پیامبر از غار که برگشت گفت هست.
- بالا که گفتم پیامبر نمی‌تونه به استناد به خود قرآن وصلش کنه به خدا. منم میتونم یه چیزی بگم، بگم خدا گفته. نمیشه که.
- خُب پیامبر با معجزه٬ اثبات کرد که قرآن کلام خداست.
- آفرین! معجزه قابل قبوله. چون یه مدرک مستقل هستش و میشه با اون ادعا کرد که قرآن کلام خداست. خُب حالا معجزه پیامبر چی بود؟
- معجزه پیامبر قرآن بود.
- ای بابا! بازم که گفتی قرآن که. گفتم نمیشه به استناد به خود قرآن رابطه‌‌اش رو با خدا اثبات کرد. یه معجزه دیگه بگو.
- حرف زدن پیامبر با سوسمار.
- خوب پیامبر به چه زبونی با سوسمار حرف زد؟
- به عربی.
- خُب زبان پیامبر چی بود؟
- عربی.
- خب اگه پیامبر به زبان خودش با سوسمار حرف زده که معجزه نمیشه. میشه معجزه‌ی سوسمار. چون سوسمار نمی‌تونه عربی حرف بزنه. یکی دیگه بگو.
- شق القمر، نصف کردن ماه.
- خوب کجا گفته شده همچین معجزه‌ای انجام شده؟
- تو قرآن سوره‌ی قمر، آیات ۱ و ۲
- ای بابا! بازم داری وصل می‌کنی به قرآن که. گفتم که باید مدرکی خارج از قرآن بیاری.
- اصلاً می‌دونی چیه؟ تو یه کافری، تو نجسی، تو همه چیرو انکار میکنی، به خدا اعتفادی نداری، به پیامبر اعتقادی نداری، به قرآن توهین می‌کنی میگی کلام خدا نیست. دست و پای شما رو باید در خلاف جهت قطع کرد تا عبرت دیگران بشه ...
- کی گفته باید دست و پای من خلاف جهت قطع بشه؟
- خدا گفته.
- کجا گفته؟
- تو قرآن دیگه.
و این گفت و گو ۱۴۰۰ سال است که ادامه دارد ...

دین آه مردم ستم دیده، قلب جهانی سنگدل، و روح اوضاع بی روح است

 
بنیان نقد غیرمذهبی این است که: انسان دین را می سازد، اما دین انسان را نمیسازد. دین در واقع، خودآگاهی و اعتماد به نفس انسانی است که هنوز خود را پیدا نکرده و یا خود را گم کرده است. اما انسان یک هستومند مجرد و انتزاعی فارغ از جهان اطراف خود نیست. انسان، جهان انسان، دولت و جامعه است. این دولت و این جامعه دین را می آفرینند، دینی که آگاهی وارونه از جهان است چرا که آنها جهانی برعکس هستند. دین نظریه ی عام این جهان است، گزیده ای از کلیت آن، منطق آن در شکلی عوام پسند، غیرت و تعصب نسبت به آن، ضمانت اخلاقی آن، مکمل پر ابهت آن، بنیان جهان شمول تسلی و توجیه است. این درک فوق العاده ای ازذات انسان بود تا زمانی که جوهر انسان هیچ واقعیت درستی را بدست نیاورده بود. از اینرو مبارزه با دین، مبارزه ی غیر مستقیم با جهانی است که دین رایحه معنوی آن است.
رنج دینی، هم بیان رنج واقعی و هم اعتراض بر آن است، دین آه مردم ستم دیده، قلب جهانی سنگدل، و روح اوضاع بی روح است. دین افیون مردم است.
نابودی دین به عنوان سعادت خیالی مردم، طلب خوشبختی واقعی برای آنان است، طلب دست برداشتن از توهم (خدا و منجی) درباره ی وضع موجود، همانا طلب دست برداشتن از اوضاعی است که نیاز به توهم دارد. پس، نقد دین نطفه ی جهان 
پر دردی است که دین هاله ی مقدس آن است.
کارل مارکس
The foundation of irreligious criticism is: Man makes religion, religion does not make man. Religion is, indeed, the self-consciousness and self-esteem of man who has either not yet won through to himself, or has already lost himself again. But man is no abstract being squatting outside the world. Man is the world of man – state, society. This state and this society produce religion, which is an inverted consciousness of the world, because they are an inverted world. Religion is the general theory of this world, its encyclopaedic compendium, its logic in popular form, its spiritual point d’honneur, its enthusiasm, its moral sanction, its solemn complement, and its universal basis of consolation and justification. It is the fantastic realization of the human essence since the human essence has not acquired any true reality. The struggle against religion is, therefore, indirectly the struggle against that world whose spiritual aroma is religion.
Religious suffering is, at one and the same time, the expression of real suffering and a protest against real suffering. Religion is the sigh of the oppressed creature, the heart of a heartless world, and the soul of soulless conditions. It is the opium of the people.
The abolition of religion as the illusory happiness of the people is the demand for their real happiness. To call on them to give up their illusions about their condition is to call on them to give up a condition that requires illusions. The criticism of religion is, therefore, in embryo, the criticism of that vale of tears of which religion is the halo.
Karl Marx

جمعه، آبان ۱۶، ۱۳۹۳

"ماجرای حاجی"


عزیز نسین

حدود شصت سال پیش یک آخوند به روستائی رسید. با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که می تواند پیش نماز آن روستا باشد. کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد.
همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح داد و در آخر گفت که قواعد نماز را بلد نیست و پرسید چه کسی از میان شما این قواعد را می داند؟
نگاه های متعجب مردم جواب کدخدا بود.
دست آخر یکی از پیرترین اهالی روستا گفت: « تا آنجا که من می دانم برای مسلمان بودن لازم نیست خودت چیزی بلد باشی، کافیست هرکاری که پیش نماز کرد، ما هم تقلید کنیم»
با این راه حل، خیال همه آسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قدیمی حرکت کردند.
مرد روحانی در جلوی صف ایستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند. آقا دستها را بیخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد، مردم هم دستها را بالا بردند و چون دقیقن نمی دانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند آقا دستها را پائین انداخت و بلند گفت: الله اکبر. مردم هم ذوق زده از آنکه چیزی را فهمیدند فریاد زدند: الله اکبر. باز آقا زیر لب چیزی خواند، مردم هم زیر لب ناله می کرند. آقا دستهایش را روی زانو گذاشت و چیزی گفت، مردم هم دستهایشان را روی زانو گذاشتند و ناله ای کردند. آقا دوباره سرپا شد و گفت: الله اکبر، مردم هم سرپا شدند و فریاد زدند: الله اکبر. آقا به خاک افتاد و چیزهائی زیرلب گفت، مردم هم روی خاک افتادند و هرکدام زیر لب چیزی را زمزمه کردند. آقا دو زانو نشست، مردم هم دو زانو نشستند. در این هنگام پای آقا در میان دو تخته چوب کف زمین گیر کرد و ایشان عربده زدند: آآآآآآآآخ. مردم هم ذوق زده فریاد کشیدند: آآآآآآآآآآخ.
آخوند در حالی که تلاش میکرد خودش را از این وضعیت خلاص کند، خود را به چپ و راست می انداخت و با دستش تلاش می کرد که لای دو تخته چوب را باز کند، مردم هم خودشان را به چپ و راست خم می کردند و با دستانشان به کف زمین ضربه میزدند.
آخوند فریاد می کشید:«خدایا به دادم برس». مردم هم به دنبال او به درگاه خدا التماس می کردند.
آقا فریاد می کشید:«ای انسانهای نفهم مگر کورید و وضعیت را نمی بینید؟»
مردم هم دنبال آقا همین عبارت را فریاد میزدند.
آقا از درد به زمین چنگ می زد و از خدا یاری می خواست، مردم هم به زمین چنگ زدند و از خدا یاری خواستند.
باری بعد از سه چهار دقیقه، آقا توانست خود را خلاص کند و در حالیکه از درد به خود می پیچید، نگاهی به جمعیت کرد و از درد بی هوش شد.
جمعیت هم نگاهی به هم کردند و خود را روی زمین انداختند و آنقدر در آن حالت ماندند تا آخوند به هوش آمد.
آن مرد روحانی چون به این نتیجه رسید که به روستای اشتباهی آمده است، بدون توضیحی روستا را ترک کرد و رفت.
اما از آن تاریخ تا امروز مراسم نماز جماعت در آن روستا برقرار است البته مردم چون ذکرهای بین الله اکبرها را متوجه نشده بودند، آنها را نمی گویند در عوض مراسم انتهای نماز را هرچه با شکوه تر برگزار میکنند و تا امروز دوازده کتاب در مورد فلسفه اعمال آخر نمازشان چاپ کرده اند.
البته انحرافات جزئی از اصول در آن روستا به وجود آمده و در حال حاضر آنها به بیست و دو فرقه تفکیک شده اند، برخی معتقدند برای چنگ زدن بر زمین، کفپوش باید از چوب باشد، برخی معتقدند، چنگ بر هرچیزی جایز است. برخی معتقدند مدت بیهوشی بعد از نماز را هرچقدر بیشتر کنی به خدا نزدیکتر می شوی و برخی معتقدند مهم کیفیت بیهوشی ست نه مدت آن.

سه‌شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۳

شعر سیمین بهبهانی: شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیان

 شعری که باعث شد اسم بانو سیمین بهبهانی از لیست شاعران معاصر ایران حذف شود

شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیان
میان این تعصب ها، میان جنگ مذهب ها!
یکی افکار زرتشتی، یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی، یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است، یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست، در این دنیای انسانی ...
خدا یکی... ولی... اما... هزاران فکر روحانی ....
رها کردیم خالق را گرفتاران ادیانیم!
تعصب چیست در مذهب؟! مگر نه این که انسانیم!
اگر روح خدا در ماست... خدا گر مفرد و تنهاست ....
ستیز پس برای چیست؟!
برای خود پرستی هاست ...من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند خوشحالم
ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم
هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندن اندیشه در آتیش می ترسم
تنم آزاد، اما اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم
کلام آخر این شعر یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش وهم از خویش میترسم
........

سیمین بهبهان
               

پنجشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۳

نامه ای از یک ناشناس


من یک ایرانی‌ هستم. در ایران تحصیل کردم و فعلاً در آمریکا و در ایالت فلوریدا زندگی‌ می‌کنم.
 
به نظرمن، عربها و ایرانیها یک مشت احمق بیشتر نیستندهمشون را باید به دریا ریخت.
خيلي دلم ميخواست چند جمله اي در جهـت تمجيـد از ايــران و ايــرانی بنويســـم ولـی دروغ چرا؟
 
کجــای اين مــلت افتخــار دارد؟
 
يک مشـت دزد ، کلـــاش، متظاهر ، خائــن، فرصت طلـب، تنبــل حـق ناشنـاس و پُشـت هم انداز در يک منطقـه از اين دنيـا بنــا م ايــران جمـع شده انـد و دلشــان خوش اسـت که زمـانـی آدم بـوده انـد.
 
به  قدرت  خـدا، اين سـرزميــــن هيچـوقت موجـودات با صفـات بـالا  را نداشته است.
ا ُمتـّـی ( ا ُمت يعنی گلـه شتر) کـه آريوبرزن اش را يک ايرانی خائن  لو ميدهد،
امتـی کـه بابک اش را افشين که آ نــــهــم يک ايرانی است تحويـل خليفـه اش ميـدهـد،
امتـی کـه کـريم خان زنـد ش چند سالی بيشتر دوام نمی آورد ولی قاجـاريه اش تمام نا شدنــی است،
 
امتـی کـه امير کبيرش را ميکشنـد و جايش يک دلقک ميگذارند و آب از آب تکان نميخورد،
امتـی کـه رضاشاه اش از بي كفايتي حاكمان با قدرت خود و يارانش سر كار مي آيد را خارجي ها  تبعيــد ميکنند و همه جشـن ميگيــــرند،
 
امتـی کـه محمـــد رضاشاه را ميدهد و خمينی را ميگيرد،
 
امتي كه 99 درصدش به جمهوري اسلامي راٌي ميدهد بدون اينكه بداند چه معجوني است،
امتـی کـه بیست و نو سال مثل سگ توی سرش ميزنند و صدايـش در نمی آيد،
و بالاتر از همه، امتی که در سال 57 با جمعيت پنج مليونی به استقبال امامش ميرود، بعد از ده سال که اين رهبر ارمغانی جز فشار و گرانی و تورم و جنگ و نکبت و مرگ برای ايشان نمي آورد، اين بار با جمعيت ده مليونی به تشييع جنازه اش ميرود! ترا به خدا اين حدٌ بلاهت نيست؟
 
اين امت اُمّتي كه ادّعا داريم هنر نزد اوست و بس، سروری تازيان را به درازای 508 سال تحمل کرد. در طی اين سالها عرب، اموال ايرانيان را به غنيمت گرفت، زنان آنان را کنيز و مردان آنان راغلام کرد. ايرانيان مـوالـی شدند. با اين عنوان، ايرانيان را تحقيرها کردند، حق داشتن مقامهای کشوری و نظامی را از او گرفتنـد. عربها با موالی راه نمی رفتنـد و به آنان اجازه نمی دادند که بر جنازه عرب نماز بگزارد. موالی حق ازدواج با عرب را نداشت. موالی ميبايست پياده به جنگ برود و از غنـا ئم هم سهمی به او داده نميشـد. موالی به نام پيشين خود خوانده نميشد. او ميبايست به نام کسی که او را اسير کرده و يا در بازار برده فروشان خريده بود، يا به نام يک عرب خوانده ميشد. ايرانيان خوش غيرت 508 سال اين حقارت را به جان خريدند  و غير از حدود ده مورد جدی، مقاومتی ديده نشـد. اين ، به حساب من ميشود يک مقاومت در هر 50 سال!!!
 
فکر نکنيد که بعد از 508 سال ايرانيان بيدار شدند و قيام کردند و حکومت خليفه را برانداختند. نه خير، بايد يک مغول بنام هلاکو مي آمد و به حکومت عباسيان پايان ميداد.
بعد از 508 سال نوکری عرب، حالا نوبت نوکری مغولان به مدت 300 سال بود. اگر متوسط مقاومت در مقابل اعراب 50 سال بود، در مقابل مغولان در يکصد سال اول هيچـگونه مقاومتی نشان داده نشد.
 
قيام سربداران در خراسان بيش از يکصد سال پس از حمله مغول روی داد.
پس از 300 سال آقايآن صفوی تشريف آوردند و تشيع من در آوردي خودشانرا  را که خود از عباسيان و مغولان مخربتـر بود ، به ارمغان آوردند.
 
اين ملت بی غيرت هيچوقت نتوانسته است کار مثبتـی برای مملکت اش انجام بدهد.
بي خودي هم پُز تاريخ پُر فتوح دو هزار و پانصد ساله و هفت هزار ساله را هم به رُخ من نكشيد. جوابتان در كتاب "سازگاري ايراني" به قلم مهندس مهدي بازرگان است. حتــی اين احمق آفتابـــه به دست هم اين واقعيت را فهميده بود: وقتي بنا باشد ملتي به طور جدي با دشمن روبرو نشود، تا آخرين لحظه نجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختي و مقاومت نكند، بلكه تسليم اسكندر شود و آداب يوناني را بپذيرد، اعراب كه مي آيند در زبان عربي كاسه گرمتر از آش شده صرف و نحو بنويسد يا كمر خدمت براي خلفاي عبّاسي بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساساني برساند، در مدح سلاطين تُرك چون سلطان محمود غزنوي آبدارترين قصائد را بگويد، غلام حلقه بگوش چنگيز و تيمور و خدمتگزار و وزير فرزندانش گردد، يعني هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر كس و ناكس تعظيم و خدمت كند، دليل ندارد كه نقش و نام چنين مردم از صفحه روزگار برداشته شود.
علاوه بر اين، ايراني كه امروز ميبينيد وجودش را مديون بُلشويك ها است. در سال 1907 انگليس ها و روسيه تزاري با هم توافقشان را كرده بودند كه ايران را بين خود تقسيم كنند و حتي انگيس ها از جنوب وارد شده بودند، ايران شانس آورد در آن موقع انقلاب 1917 پيش آمد و برنامه اشغال ايران معوّق ماند.
 
حسن نراقي در كتاب بسيار روشنگر " چرا در مانده ايم جامعه شناسي خودماني" ميگويد:
اگر به سراسر اين تاريخ نگاه كنيد، يا اغماض هاي جزئي، سراسر آن يك طيف بكنواخت و تكراري و سينوسي است. قبيله اي دچار ظلم و ستم، ركود و پس از آن رخوت، بي تفاوتي و نوميدي ميشود، يك قوم، يك سركرده، يك جريان، يك همسايه فرصت را مغتنم ميشمارد در دستش شمشير امروزه تفنگ و در كامش زبان چرب و وعده هاي فريبنده ولي فقيه در كلّه اش جز به غارت و تاراج ره هيچ چيز ديگري نمي انديشد. يعني براي فتح فقط زور بازو نياز است و ويراني و آتش زدن، چه در اين مرحله استطاعت انديشيدن نه تنها عامل موٌثري نيست بلكه تا حدودي باز دارنده هم هست.
 
فاتح ميشود، قبلي ها را يا ميكُشد و يا فراري ميدهد، جايش مي نشيند تا از درون قبيله يك عده كه نه شهامت كشته شدن را داشتند و نه قدرت و يا شانس فرار، به سرعت تغيير شكل مي دهند، با فاتح به صورت كاسه داغ تر از آش همداستاني ميكنند، ميشوند دست راستش!
يحيي برمكي در خدمت هارون قرار ميگيرد، خواجه نظام الملك ميشود همه كاره ملكشاه سلجوقي، خواجه نصيرالدين طوسي مي شود دست راست خان مغول، ميرزا ابراهيم كلانتر با هزار دوز و كلك حكومت را از زنديه ميگيرد و ميدهد به دست قاجاريّه اما چون تدبير نيست (و اگر هست اختصاصاً در جهت منافع شخصي به كار ميرود) برنامه ريزي نيست، مديريّت پايدار نيست، درايت نيست، خيلي زود شمارش معكوس شروع ميشود. سراسر تاريخ گذشته مان را نگاه كنيد گرفتن به همت يك مرد نظامي انجام ميشود چون براي گرفتن فقط زور لازم است و آتش زدن و زبان درآوردن، امّا وقتي اوضاع آرام شد مي بينيد كه ديگر حتي نادر شاهي كه براي ايراني ي سرافكنده ي بعد از صفويّه، اين چنين اعتباري را فراهم آورده، قادر به ادامه ي كار نيست چون تمرين سازندگي نكرده، آمادگي و سواد لازم را براي كار ندارد، بنابر اين همان رويّه ي نظامي را آنقدر ادامه ميدهد كه مردم براي تامين ماليات مجبور ميشوند دخترانشان را به تركمن ها بفروشند و وقتي ديگر به جان آمدند باز شروع ميشود، روز از نو و روزي از نو...
 
ميبينيد كه افتخار صادرات ناموس به دوبي و پاكستان چيز تازه اي نيست و قبلاً هم مفتخر بوده ايم.
 
اين که از قديم اتان ، در اخيرِتان چه داريد؟ انقلاب مشروطيّت؟
 
اگر فکر ميکنيد انقلاب مشروطيت کار اين خوش غيرتان بوده است اشتباه ميکند. اگر سفارت انگليس نبود و مشروطيت به نفع اش نبود، انقلاب مشروطيت هم اتفاق نمي افتاد. رجوع كنيد به ديگ هاي پلو و خورشت در باغ سفارت انگليس توسط مشروطه طلبان.
لطفا در ارائه ي افتخارات اخيرترتان زياد جلو نيائيد كه بوي گندش خفه مان ميكند.
امتـی که هر بار پهلــوانی زائيــد در برابرش صد ها خائن پس انداخت که آن پهلـوان را بکشنـد.
 
حتی ليـا قت داشتن همـان چيـزی را که امـروز دارد نـدارد.
 
روزی که روزنامه های تهـران بزرگ نوشتنـد شـــاه رفت آنهم تنها شاهي كه در طول شاهنشاهي ٢٥٠٠ساله تهنا شاهي بود كه تحصيلات عاليه داشت ودر مدت حكومتش كاري كرد كه همه ازرفتنش خوشحال و من خيابان پهلوی سه راه يوسف آبــاد بـودم و چه جشنـی بــود و شيرينـی پخـش ميکردنـــد،  وما تحصيل كرده هاي فارغ التحصيل از دانشگاهاي همان شاه به اصطلاح خاىن اورا بيرون كرديم وجايش را به بي سوادي مكتب رفته ودانشگاه نديده كه در ماه هم ديده بوديمش  عوض كرديم !!!!! چندروز بعد تخت سلطنت را كه به دستش داديم '
بعـد که هـوا پـس شــد آمــدم آمريکــا . من و امثــال من ايران را به اندازه کافـی آباد کـرده بوديــم و حالا نوبـت آباد کـردن آمـريکــا بـــود.

یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۳

ای آزادی

 

ای آزادی، 
 
اگر روزی به سرزمین من رسیدی
در قالب پیرمردی سیاه پوش با ریش سپید و عبای سیاه
با لهجه ای غریب و فرهنگی عرب و چشمهایی سرد و ترسناک نیا
برای مان از مرگ نگو
به گورستان نرو
گورستان پایان است
نباید آغاز باشد
این بار توی دهان هیچ کس نزن
وعده ی تو خالی نده
نفت را بر سر سفره ها نیار
نان مان را بر سر سفره هایمان باقی بگذار
از آب و برق مجانی نگو از تلاش انسانی بگو
از سازندگی و آبادانی بگو
از تعهد کور نگو
از تخصص و دانش و شعور بگو 

آی آزادی !
اگر روزی به سرزمین من رسیدی
با شادی بیا
با چادر سیاه و تحجر و ریش نیا
با مارش نظامی و جنگ نیا
با آواز و موسیقی و رنگ بیا
با تفنگهای بزرگ در دست کودکان کوچک نیا
با گل و بوسه و کتاب بیا
از تقوا و جنگ و شهادت نگو
از انسانیت و صلح و شهامت بگو
برایمان از زندگی بگو
از پنجره های باز بگو
دلهای ما را با نسیم آشتی بده
با دوستی و عشق آشنایمان کن
به ما شاءن انسان بودن را بیاموز
به ما بیاموز که چگونه زندگی کنیم
چگونه مردن را به وقت خود خواهیم آموخت
به ما شاءن انسان بودن را بیاموز.
آی آزادی ....

جمعه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۳

در مکه دیدم

متني زيبا از زنده ياد پناهي
 



 
درمکه که رفتم خیال می کردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود.
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش می گردند.
 
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن  دوره گرد خود خدا بود.
 
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجوکنم.
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ای است که خدایی در آن نیست.

سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۳

"حبس‌البول": معالجه پروستات خامنه ای از طریق طب اسلامی!ا

  "حبس‌البول"

معالجه پروستات خامنه ای از طریق طب اسلامی!ا
نايب امام زمان برای درمان بيماری‌هايش طب امپرياليستی - صهيونيستی را بر طب قرآنی - اسلامی ترجيح می‌دهد. خامنه‌ای در مورد بيماری پروستات‌اش به تجويز امام صادقی و امام رضائی، يعنی نوشيدن ادرار شتر و خوردن آب گرم حمام با انگور خرس و جوشيده‌ی پياز و عسل تن نداد. او نپذيرفت با خبث‌الحديد مدبر به وزن ادويه، روغن گاو چهار مثقال، عسل مصفی دو وزن و نيم، ادويه به طريق معهود، معجون بسازد و بعد از شش ماه استعمال کند! 
پزشکان حزب الهی و مکتبی و متخصصان طب اسلامی، همراه با فقها و مراجع و آخوندها و طّلاب از رسانه های منبری و غير منبری از عوام الناس می خواهند که برای امر پيشگيری و درمان بيماريها به طب النبی، طب الائمه، طب الرضا ، طب الصادق، الکافی ،حليته المتقين و... مراجعه و بيماری های خود را با اتکا به اين رساله ها درمان کنند. آوازه گری هائی که اين روزها بر سر طب اسلامی و" گنجينه ی علمی تاريخ بشريت "، يعنی رساله ذهبيه (طب الرضا) به راه انداخته اند حکايت همين دکان وتوصيه ها و تجويزهاست. اين واقعيت پوشيده نمانده است که حضرات اين توصيه ها و تجويزها را فقط برای عوام الناس خرج می کنند و خودشان به هنگام ابتلا به بيماری يا راهی اروپا( به ويژه انگليس و امريکا) می شوند و يا در مجهزترين بيمارستان های تهران به مجرب ترين پزشکان تحصيلکرده ی امريکا و وسائل و داروهای امپرياليستی – صهيونيستی دخيل شفا می بندند و هوالشافی زمزمه می کنند. نمونه دست به نقد رهبرحکومت اسلامی وبيماری پروستات اش است که سبب "حبس البول" يا احتباس ادرار وشاش بند شدن مقام معظم رهبری شد. علی خامنه ای سال ها ست در کنار مصرف داروهای استکباری به استفاده از آزمايش ها و وسائل غيراسلامی سنجش مداوم آنزيم PSA، معاينهٔ با TR و سونوگرافی و بيوپسی و...روی آورده که مبادا بيماری اين"غده ی انزالی" جان اش رابگيرد. وی سرانجام نيز تن به پروستاتوکتومی(TURP) ويا جراحی با ليزرو ساير درمان‌های تهاجمی داد، يعنی برای رهائی از مشگلات ادراری و انزالی به هر آنچه که با شعارهای اسلامی نمی خواند و با طب قرانی– اسلامی شان حکايت جن و بسم الله ست، تن داد.
ولی فقيه نشان دادجسارت اينکه يکبارهم که شده برای شفا گرفتن سراغ دانش پزشکی و وسائل و امکانات و داروهای امپرياليستی- صهيونيستی نرود و بر مبنای رساله های " علمی"ِ طب الصادق و طب الرضا عمل کند، نداشته است. او حتی برای توصيه های دکتر حسين روازاده، سخنگوی طب قرانی – اسلامی، تره هم خرد نکرد که توصيه کرده بود:
"... در طب امروزی با عمل جراحی اقدام به رفع مشکل( پروستات) می نمايند و متاسفانه بعضاً با درآوردن غده پروستات بجای رفع مشکل و حل مسئله، اقدام به پاک کردن صورت مسئله می کنند که عوارض زيادی از جمله بی اختياری ادرار و جنسی برای بيمار به همراه دارد. در طب سنتی، ورم پروستات بدون نياز به جراحی به صورت کامل درمان می شود.هرگز اقدام به جراحی پروستات خود نکنيد، چرا که طب سنتی قادر به رفع مشکل پروستات بدون عمل جراحی و به طور کامل است..."
***
طب اسلامی و حبس البول
علت: 
دکتر روازاده با استفاده از رساله های طب الرضا، طب الصادق، طب النبی، طب الائمه و جنابان کُلينی و باقر مجلسی و... علت بيماری پروستات را: " ايستاده ادرار کردن و عدم تخليه کامل منی و تغذيه بد، مصرف مرغهای هورمونی می داند که برای آقايان اين عارضه را داشته و برای خانمها نيز مشکلات زيادی در بر دارد."، و اين در حالی ست که آن متون نه از بيماری پروستات که از اختلال های پيشابی و انزالی نام برده اند و اکثر اين اختلال ها را هم ناشی از " سنگ" در نواحی ادراری و انزالی دانسته اند.
پيشگيری:
طب قرانی – اسلامی راه ها و" عطاری" زير را برای پيشگيری از حبس البول و "بيماری پروستات" تجويز می کند:
" ﺑﻮل ﺑﻌﺪ از ﻋﻤﻞ ﻣﺠﺎﻣﻌﺖ ضروری ست..... لازم است به اندازه کافی مجامعت انجام شود ومنی کاملا" خارج شود. پس از نزديکی کمی به پهلوی راست بخوابيد و بعد از کمی برای ادرار کردن بلند شويد. ايستاده ادرار نکنيد. همچنين هيچگاه ادرار و مدفوع خود را نگه نداريد. همواره مراقب باشيد تا به يبوست مبتلا نشويد. ﻣﻮﻗﻊ اﻧﺰال ﺷﻬﻮت ﺟﻠﻮی ﻣﻨﻰ را ﻧﮕﻴﺮ و ﻛﺎر ﻣﺠﺎﻣﻌﺖ را ﻃﻮﻻﻧﻰ ﻧﻜن.... ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ به ﺣﺒﺲ اﻟﺒﻮل ﻣﺒﺘﻼ ﻧﺸﻮد ﺑﺎ زﻧﺎن نياميزد ﻣﮕﺮ ﭘﺎک ﺑﺎﺷﻨﺪ ﭼﻮن از ﻛﺎر ﻓﺎرغ ﺷﺪی ﻓﻮری ﺑﺮﭘﺎ ناﻳﺴﺖ و ﻣﻨﺸﻴﻦ ﺑﻠﻜﻪ ﻗﺪری ﺑﺴﻤﺖ راﺳﺖ ﺧﻮد ﺑﺨﻮاب ﻳﺎ ﺗﻜﻴﻪ ﻛﻦ آﻧﮕﺎه ﺑﺮای دﻓﻊ ﺑﻮل از ﺟﺎی ﺑﺮﺧﻴﺰ اﻳﻦ ﻛﺎر ﺑﺎذن ﺧﺪای ﻣﺘﻌﺎل ﺗﻮ را از حبس البول ﺗﺄﻣﻴﻦ ﺧﻮاﻫﺪ داد. ﭘﺲ از ﺧﺎﺗﻤﻪ اﻳﻦ ﻛﺎرﻫﺎ ﻏﺴﻞ ﻛﻦ و ﻫﻤﺎن ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺪری ﻣﻮﻣﻴﺎ ﺑﺎ ﺷﺮاب ﻋﺴﻞ ﻳﺎ ﻛﻒ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻨﻮش ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﺎرﻛﺴﺮی ﺗﺮا از ﻧﺎﺣﻴﻪ ﺟﻤﺎع ﺟﺒﺮان ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﺮد. ﺑﺎﻳﺪ داﻧﺴﺖ ﻛﻪ آﻣﻴﺰش ﺑﺎ زﻧﺎن از ﻧﻈﺮ وﻗﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﺎه در ﺑﺮج ﺣﻤﻞ و دﻟﻮ اﺳﺖ ﻧﻴﻜﻮ اﺳﺖ و از آن ﺑﻬﺘﺮ وﻗﺘﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎه در ﺑﺮج ﺛﻮر ﺑﺎﺷﺪ زﻳﺮا ﺛﻮر ﺷﺮف ﻣﺎه اﺳﺖ....دو ساعت از شب مانده بيدار شو و برای قضای حاجت به بيت الخلاء برو و به اندازه قضای حاجت درنگ کن و زياد طولش نده و.... مرغ هم نخوريد و...."
درمان:
" نوشيدن بول شتر .... خوردن انگور خرس، بابونه شيرازی و گزنه... و مصرف قدری شونيز در اخر شب ، پوست هليله زرد، پوست هليله کابلی، شيطرج [هندی‏]، تخم کرفس، خيربوا، قسط تلخ، سليخه‏، بسباسه‏، خولنجان، نارمشک، از هر يک شش درم، پوست بليله، آمله مقشر، نانخواه، دارفلفل، از هر يک چهار درم، تودری سرخ و سفيد، قرفه، سنبل الطيب‏، جوزبوا، زنجبيل، فلفلمويه، از هر يک هشت درم، سعد ده درم، مشک دو مثقال، عنبر مثقالی، خبث الحديد مدبر به وزن ادويه، روغن گاو چهار مثقال، عسل مصفی دو وزن و نيم، ادويه به طريق معهود معجون سازند و بعد از شش ماه استعمال نمايند، شربتی دو درم، به نبيد مويز يا شير گوسفند تازه‏….به اصفهانی پاک کرده در سرکه بجوشانند تا مهرّا شود و بکوبند و با نيم من عسل بجوشانند تا به قوام آيد و فرو گيرند، و اين داروها به آن بسرشند: زنجبيل و فلفل و دارفلفل از هريک چهار درم، تخم کرفس و نانخواه از هريک يک درم، زعفران دو درم، مجموع کوفته و بيخته بر آن افشانند و يک مچه می‏زنند تا يکسان شود. شربتی چهار مثقال نافع بود. يا سماق دو درم، مازو يک درم، نارپوست نيم درم، دانه مورد ده درم، دانه مويز سه درم، مجموع کوفته به آب به و لعاب صمغ حبّ سازند. شربتی دو درم به آب مورد به کار برند، يا هليله سياه، پوست، آمله مقشر و مقل، از هريک دو درم؛ مرجان، کهربا و صدف سوخته، از هريک يک درم، مقل را در آب آهنگران حل کنند و ديگر ادويه را کوفته و بيخته به هم بسرشند و حب سازند و دو درم بخورند. هليله کابلی، سی درم به روغن گاو بريان کرده؛ کهربا، ده درم؛ مقل، چهل درم، مقل را در آب گندنا حل کنند و ديگر ادويه را کوفته و بيخته به آن بسرشند و حب سازند و .... تخمه خام کدو ،اگر معده قوی باشد با تخم بجويد و گرنه فقط مغز آن را بخوريد، زرشک خام و...نخل اره‌ای ايرانی، گزنه، کدوی پوست کاغذی، کتان روغنی، شيرين بيان، قارچ گانودرما، جينسينگ آسيايی، تويا، سويا، ادريسی، دم‌اسب، ذرت، شبدر قرمز، چای سبز، انگور خرس، مِلون تلخ(خربزه وحشی)، بارهنگ(اسفرزه) آبی و خربزه درختی.... اگر پياز را له کنيد و در زير شکم شخصی که مبتلا به احتباس ادراری است قرار دهيد راه ادرا را باز می کند… برای درمان احتباس ادراری پياز را با عسل بجوشانيد و به مريض بدهيد تا راه ادرار را باز کند …."
***
دکتر حسين روازاده نيز درمان های زير تجويز کرده است:
".... گزنه به اشکال مختلف (آش، دم کرده، خام و پخته آن) مفيد است. 
داروی کد ۱۲۰ را اگر بخواهيد می توانيد از عطاری کنار مطب تهيه نماييد و طبق دستور مصرف کنيد . اگر جواب نداد به مطب مراجعه نماييد تا داروی جايگزين بدهيم.
بيماری جوان تر از علی خامنه ای در سايت دکتر روازاده پرسيده است:
" مدت ۲ سال است که از تکرر ادرار در شبها ناراحت هستم. هيچ ناراحتی ديگری ندارم . به دکتر مراجعه کرده ام گفته اند مشکل پروستات داريد. ۶۰ روز با تجويز دکتر دارو خورده ام . مشکل همچنان باقی است" .
و دکتر روازاده پاسخ داده است : شما خدانکرده دست به عمل نزنيد، به مطب مراجعه کنيد تا دستوراتی داده می شود و داروهايی را به شما بگوييم تا از عطاريها تهيه نمائيد و..."
توصيه هائی که رهبر حکومت اسلامی به آن ها توجهی نکرد و خلاف توصيه ها وموعظه های خويش، به خاطر رفع مشگلات ادراری و انزالی، پزشکی امپرياليستی – صهيونيستی به طب قرانی- اسلامی ترجيح داد.
***
برخی از منابع:
۱- طب الرضا، گرد آورنده محسن شکری پينوندی، انتشارات نسل منتظر(قم) ، سال ۱۳۸۹. 
۲- طب الصادق، محسن شکری پينوندی، انتشارات نسل منتظر(قم) ، سال ۱۳۸۹، 
۳- ﻃﺐ اﻟﺮﺿﺎ- ﻃﺐ وﺑﻬﺪاﺷﺖ از اﻣﺎم رﺿﺎﻋﻠﻴﻪ اﻟﺴﻼم، ﻧﺼﻴﺮ اﻟﺪﻳﻦ اﻣﻴﺮ ﺻﺎدﻗﻰ ، اﻧﺘﺸﺎرات ﻣﻌﺮاﺟﻰ
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamReza/Veladat/88/DownloadKetab/tabalreza.pdf
(مکارم الاخلاق، جامع طب الائمه، نسخه های شفا از ائمه هدی، بحارالانوار، اصول الکافی، مفاتيح الصحه، مخاطب النبی و الائمه، وسائل الشيعه، محاسن برقی، طب الکبير، حيوه القلوب،عيون اخبارالرضا، الخرائج والخرائج، مستدرک الوسائل، تهذيب الاحکام،المحاسن، دارالشفاء امام رضا، الفقه المنسوب الامام الرضا، ثواب الاعمال، صحيفه الرضا، حليه المتقين، الدعوات، منتهی الامال، شيخ عباس قمی، عوالی اللالی، سفينه البحار، آثارالصادقين، تفسير نورالثقلين، تفسير برهان و....)
طب الرضا توسط افراد مختلف با عنوان مترجم، نويسنده ، گرد آورنده ومؤلف انتشار يافته است، بيش ار ۱۰ طب الرضا بر الرضا به "نويسندگی" دکتر محمد دريائی ( متخصص علوم زيستی و تعذيه) ، انتشارات زيتون سبز، سال ۱۳۸۹ / طب الرضا به ترجمه جواد فاضل و ويراستاری علی اصغر عبدالهی، دنيای کتاب ، سال ۱۳۸۹ در ۱۰۰ هزار نسخه/ همايش های " طب الرضا" نيز مبادرت به انتشار اين کتاب کرده است/ و...
۴-- طب النبی و طب الصادق : ابوالعباس مستغفری و محمد خليلی
طب النبی:
http://www.ghadeer.org/salamat/teb_n/570-0001.htm#link1
۵- " کتاب پزشکی که توسط امام رضا نوشته شده است" :
http://www.yjc.ir/fa/news/4686930/%DA%A9%D8%AA-
http://libraries.aqlibrary.org/index.php/2013-09-21-17-56-27/387-28-1392
۶- نقد سندی رسالة ذهبيه معروف به طب امام رضا(ع)/ جواد شکوری
http://www.shamstoos.ir/fa/article/1024
۷- طب اسلامی ، راهی به سوی تمدن اسلامی
http://shiateb.blogfa.com/cat-3.aspx
۸ – برخی از دستورات طبی و بهداشتی امام رضا
http://www.khabaronline.ir/detail/312663/weblog/moazzen
۹- سايت رسمی دکتر حسين روازاده:
http://ravazadeh.com/fa/kolyavimajari-edrartanasoli/2817-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-
۱۰- پايگاه اطلاع رسانی دفتر ولی فقيه
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=12230

شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۳

خدشه انداختن به محتوای یک آیه از قرآن، به سیلابی منجر می شود

نوشته زیر در مورد برده داری قسمتی از گزارشی است که محمد نوری زاد در شهریور 93 در سایت خود آورده. گزارش کامل او در پائین این نوشته آمده
 
 
.....
 زمان سپری شده و سخن گفتن از برده و برده داری در این روزگار، سخن گفتن از جهالت متعصبی است که ره توشه اش خراش انداختن به جمال خرد وانسانیت است. یعنی اگر در دوردست های تاریخ – بنا به هر دلیل – برده داری مرسوم بوده، اکنون در این عصر، چرا نباید این رویه ی نامبارک توسط آیت الله های ما طرد و تقبیح شود؟
خلاصه این که هیچ یک از آیت الله های ما حاضر نشدند به آیات برده داریِ قرآن جوری بنگرند که: فصلشان گذشته و دوره اشان سپری شده. آنها مصر بوده اند و هستند که: یک به یکِ آیات قرآن با هر محتوایی که دارند، ضروری و بی اعوجاج اند برای همه ی عصرها. هرچه هم می پرسیدید آقایان، در این عصر، من چرا باید احکام قرآن در خصوص برده داری و حقوق زن و ارث و دیات و احکام برتری و چیزهایی از این قبیل را ابدی و ضروری و لازم الاجرا بدانم، جز سکوت پاسخی نمی شنیدید. چرا؟ چون برای جنابان آیت الله ها، خدشه انداختن به محتوای یک آیه از قرآن، به سیلابی منجر می شود که نمی شود جلویش را گرفت. پس چه بهتر که جلوی سیل را از همین ابتدای مسیل گرفت. این که: همین که هست. می خواهید بخواهید می خواهید نخواهید.
خلاصه آیت الله های ما روزگار دشواری را سپری می کردند در این خصوص. که ناگهان جنابان داعشی ها به مددشان آمدند و بساط برده داری را مجدداً احیا کردند و چند شنبه بازارهای متعددی در موصل و در شهرهای تسخیرشده ی عراق به راه انداختند و مثل دوران کهن به خرید و فروش برده مشغول شدند و غبار از چهره ی برخی از آیات قرآن روفتند. این روزها داعشی ها مردها را که می کشند هیچ، زن ها ودخترها و پسربچه های ناب و ناز را که برای خود گلچین می کنند هیچ، باقی مانده ها را به سمت بازارهای برده گسیل می کنند تا پول برده های فروخته شده به خزانه ی اسلامی واریز شود برای تقویت و گسترش اسلام در نواحیِ عراق و شام. می گویم: باورکنید همه ی آیت الله های ما اگر بفرض محال دور هم جمع شوند و اسلام و کشتار داعشی ها را محکوم کنند، هرگز اما دست به آیات مربوط به برده در قرآن نمی برند. من سخن پنهان قرآن را می شنوم که ضجه می زند و فغان بر می آورد که: مرا از دست این جماعت برهانید.
محمد نوری زاد
یکم شهریور نود و سه - تهران
 
کمک از غیب رسید!
یک: دیروز - جمعه صبح - رفتم تا با سیمین بهبهانیِ گرانقدر وداع کنم. مردمان از هر سو می آمدند و بر جمعیت شان افزوده می شد. ابتدای سخن با داماد سیمین، جناب تهامی نژاد بود که با آن صدای زلال و پخته اش - که خود دوبلوری کهن سابقه است - چه نیک از فروشدنِ سیمین به زندگیِ جاوید گفت. که اگر جسم سیمین زوال پذیرفته، روحش به تعالی درآمده و چون حافظ و سعدی و مولانا در تکاپوی جاودانگی است. سخن بعدی با نویسنده ی سرشناس جناب جواد مجابی بود که از سیطره ی سیمین بر حوزه های ادبی سخن گفت. و این که: سیمین، در زمانی به سراغ غزل رفت که غزل پیرشده بود و وی برشاخه های فرسوده ی آن جوانه زد.
خواننده ی خاطره ها، صدیق تعریف نازنین از دلِ مجروح خود گفت و برای ما و برای سیمین " دوره ی رهایی فرا می رسد" را خواند. نیز استاد قلم جناب محمود دولت آبادی با آن صدای رگه دار و گرم و خسته اش از سترگیِ نقش سیمین درمیان دو عدم سخن راند. و از جایگاه وی در ساحت شعر و غزل و ادب فارسی. استاد مسلم آواز ایران: شجریانِ شریف از مادرانگیِ نقش و سهم سیمین در شعر و ادب این روزهای ما گفت. همایون نیز با ترنم صدای آسمانی اش " کولی" را خواند: رفت آن سوار، کولی/ با خود تو را نبرده. شهریار آواز ایران جناب شهرام ناظری نیز با ضرباهنگی پتک گونه، این شعر سیمین را خواند: دوباره می سازمت وطن...
در این مراسم عزیزان فراوانی را دیدم. سوزناک تر از همه، همسر جناب امیرانتظام بود که می گریست و به من شکایت می کرد از برگزار کنندگان مراسم. که چرا اجازه ندادند من پیام امیرانتظام را در سوگ سیمین بخوانم. امیر انتظامی که به سیمین عشق می ورزد و ازسالهای دور با وی محشور بوده و با اشعار او زندگی کرده است. به وی گفتم: بانوی خوب، بعضی از اسمها بر تن و بدن جماعتی رعشه می دوانند. اسم همسرشما نیز از همین هاست. که به محض جاری شدن در یک محفل و یک دستگاه دولتی یا جایی که به طریقی وابسته به مراقبت های دولتی است، بساط آرامش آنجا را به هم می ریزد. و گفتم: شما بخاطر خود سیمین از کسی گلایه مکن که ما این روزها مثل همسرشما - که آیت الله گیلانی را بخشود – به بخشایشی بزرگ نیازمندیم.
پیکر سیمین را غریبانه به سمتی بردند که باید. غریبانه از این روی که وی فراتر از بسیاری از بزرگان دینی و آیت الله های خاموش و بی تپش، بلند آوازه بود و تأثیرگذار. پردازشِ جوّی امنیتی برای تشییع و تدفینِ وی، پسندیده و شایسته ی جایگاه این بانوی پاک سخن نبود. صدا و سیما و بسیاری از رسانه های حکومتی از تماشای کوچ او رخ بر تافتند. اصلاً نه انگار که وی بسیار فراتر از افرادی چون آیت الله نوری همدانی به خانه ها و خاطره ها رسوخ کرده است. حالا شما بیا و تصور کن که فردا همین جناب آیت الله مهدوی کنی دست از حیات نباتی اش بشوید و رضایت بدهد که به سرای باقی قدم بگذارد. که اگر این رضایت رخ بدهد، کل مملکت را در جادویِ جلیل القدریِ وی به عزا می نشانند حکومتیان.
دو: می گویم: اگر بخواهیم برای سینمای ایران روزی مناسب بر گزینیم و در آن روزِ خاص، به تجلیل از سینمای ایران بپردازیم، آن روز، روز بیست و هشت مرداد است. همین چند روز گذشته، سالروز فاجعه ی سینما رکس آبادان بود. حادثه ای که بنا به قول مشهور، توسط اسلامیون انقلابی تدارک دیده شد تا هم صنعت نفت را در خوزستان و در کل کشور به تعطیل کشاند، و هم نفرت مردم از رژیم گذشته را به اوج رساند. من چند ماه پیش در محفلی شنیدم که در آن روزهای منتهی به انقلاب، وقتی خبر می پیچد که در آبادان چه فاجعه ای رخ داده، همین جناب نوری همدانی به جمع حاضر می گوید: آتش زدن آن سینما کار خودِ ما بوده.
سه: شاید جناب دکتر محسن کدیور، نخست کسی بود از اندیشمندانِ دینی که بر ضرورت پاکسازیِ مرام برده داری از حوزه ی فکریِ مراجع و بزرگانِ دینی اصرار ورزید. این که: زمان سپری شده و سخن گفتن از برده و برده داری در این روزگار، سخن گفتن از جهالت متعصبی است که ره توشه اش خراش انداختن به جمال خرد وانسانیت است. یعنی اگر در دوردست های تاریخ – بنا به هر دلیل – برده داری مرسوم بوده، اکنون در این عصر، چرا نباید این رویه ی نامبارک توسط آیت الله های ما طرد و تقبیح شود؟
خلاصه این که هیچ یک از آیت الله های ما حاضر نشدند به آیات برده داریِ قرآن جوری بنگرند که: فصلشان گذشته و دوره اشان سپری شده. آنها مصر بوده اند و هستند که: یک به یکِ آیات قرآن با هر محتوایی که دارند، ضروری و بی اعوجاج اند برای همه ی عصرها. هرچه هم می پرسیدید آقایان، در این عصر، من چرا باید احکام قرآن در خصوص برده داری و حقوق زن و ارث و دیات و احکام برتری و چیزهایی از این قبیل را ابدی و ضروری و لازم الاجرا بدانم، جز سکوت پاسخی نمی شنیدید. چرا؟ چون برای جنابان آیت الله ها، خدشه انداختن به محتوای یک آیه از قرآن، به سیلابی منجر می شود که نمی شود جلویش را گرفت. پس چه بهتر که جلوی سیل را از همین ابتدای مسیل گرفت. این که: همین که هست. می خواهید بخواهید می خواهید نخواهید.
خلاصه آیت الله های ما روزگار دشواری را سپری می کردند در این خصوص. که ناگهان جنابان داعشی ها به مددشان آمدند و بساط برده داری را مجدداً احیا کردند و چند شنبه بازارهای متعددی در موصل و در شهرهای تسخیرشده ی عراق به راه انداختند و مثل دوران کهن به خرید و فروش برده مشغول شدند و غبار از چهره ی برخی از آیات قرآن روفتند. این روزها داعشی ها مردها را که می کشند هیچ، زن ها ودخترها و پسربچه های ناب و ناز را که برای خود گلچین می کنند هیچ، باقی مانده ها را به سمت بازارهای برده گسیل می کنند تا پول برده های فروخته شده به خزانه ی اسلامی واریز شود برای تقویت و گسترش اسلام در نواحیِ عراق و شام. می گویم: باورکنید همه ی آیت الله های ما اگر بفرض محال دور هم جمع شوند و اسلام و کشتار داعشی ها را محکوم کنند، هرگز اما دست به آیات مربوط به برده در قرآن نمی برند. من سخن پنهان قرآن را می شنوم که ضجه می زند و فغان بر می آورد که: مرا از دست این جماعت برهانید.
محمد نوری زاد
یکم شهریور نود و سه - تهران