سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۱

شاخص های اصلی فرهنگ دینی


 شاخص های اصلی فرهنگ دینی


 آوریل 29, 2012
آرامش دوستدار
 
فرهنگ آن کليتی است که در چهره‌های گوناگون اما همخوان و هماهنگ، جلوه‌های فردی، جمعی و قومی يک جامعه را متعين می‌سازد. ما در آنجا با فرهنگ دينی سروکار داريم که چنين هيأتی از فرهنگ، در حوزه‌ی مسلط اين يا آن دين زاده شود و شکل‌گيرد. فرهنگ قرون وسطا در اروپا و فرهنگ اسلامی، نمونه‌های چنين فرهنگی هستند. برای فهم فرهنگ دينی، بايد با شاخص‌های اصلی آن آشنا شد. چنين شاخص‌هايی را می‌توان در ابعادی پنج‌گانه متعين يافت:
نخستين بُعد فرهنگ دينی آن است که به جای پرسش و تحليل و استدلال، به مرجعی بی‌چون و چرا برای هدايت فرد و جمع متوسل می‌شود. درست آنجايی که پرسش می‌بايستی نشان دهد که پرسش و ناوابسته به مرجع است، مرجع پا به ميدان می‌گذارد، تا استخبار را جانشين پرسيدن نمايد. استخبار، به معنی خبرگرفتن و خبرخواستن، در برابر پرسيدن قرار دارد و آنجا بروز می‌کند که خبرگيرنده می‌خواهد خبری را که بدان آگاه نيست از خبردهنده بگيرد. هر شناختی که از دانش بدست آمده باشد، ناشی از پرسش واقعی مختص به فرهنگ غيردينی بوده و هست. اما در يک فرهنگ دينی، هر چه کسی از مرجعی بپرسد و به اِخبار مرجع متوسل شود، استخبار است. تمام کتاب‌های مقدس را بايد مراجع دست اول دانست. انعکاس اين مرجعيت دينی را عينا» می توان در فرهنگ آن بازيافت.
دومين بُعد فرهنگ دينی آن است که هر مرجعی فقط خودش را قبول دارد و به رسميت می‌شناسد، نه مراجع فرهنگ دينی يا غيردينی ديگر را. مرجع‌های گوناگون دينی در فرهنگ‌های مختلف هيچ راهی به هم ندارند و هيچ رابطه‌ای ميان آنان نيست مگر نفعی متقابل. مراجع در فرهنگ دينی، همواره خدشه‌ناپذير و بی رقيب‌اند و خدشه ناپذيری‌شان را از اعتبار مطلق اِخباری بودنشان دارند. اينگونه مراجع حق حيات به هيچ پرسشی که بخواهد پا از حدود قلمروی اِخباری آنها فراتر نهد نمی‌دهند.
بُعد سوم فرهنگ دينی را مانند خود دين به اين می‌توان شناخت که با استدلال کمترين سروکاری ندارد، زيرا اِخبار آن چون و چرا بردار نيست. فرهنگ دينی، حتا نامستدل بودنش را حمل بر برتری خود بر استدلال می‌کند. چنين امری يعنی برتری «خبر» بر «دليل». در واقع در فرهنگ دينی که استخبار و اِخبار در آن کانونی‌اند، هيچ مسأله‌ای وجود ندارد که از پيش حل نشده باشد. فرهنگ دينی، به اين جهت که مسأله‌ی حل‌ناشده يا حل‌ناشدنی ندارد و سراسرش از يقين‌ها و بداهت‌ها انباشته است، فرهنگی‌ست که اصلا» مسأله نمی شناسد.
بُعد چهارم فرهنگ دينی، متناسب با فرابشری و آسمانی بودن خودِ دين، اين است که منشاء ِاخبار در آن، نهايتا» و لااقل نيمه‌بشری ـ نيمه‌آسمانی است.
بُعد پنجم فرهنگ دينی، تمام‌خواهی آن است. يعنی به هرگونه که باشد، نمی‌گذارد در هيچ زمينه‌ای و در هيچ موردی عنان اختيار فرد و جمع از دستش خارج شود. در فرهنگ دينی جايی نيست که از حيطه‌ی اقتدار بزرگانش خارج باشد.
فرهنگ دينی با اين بُعدهای پنجگانه‌اش، انتظاراتی را که به فرد و جمع در جامعه تزريق می‌کند، خودش چنان همه جا می‌روياند که جايی برای پديدار شدن نيازهای تازه و خودرو باقی نمی‌ماند، بويژه آن نوع نيازهايی که فرهنگ دينی نتواند برآورد. آدمیِ فرهنگ دينی به آن عميقا» وابسته است و از اين وابستگی نه می‌تواند و نه می‌خواهد خود را برهاند. چرا که فرهنگ دينی همه چيز را از پيش برای ما آماده می‌سازد، به همه چيز از پيش سامان ابدی می‌دهد و ما را چنان تن‌آسا و کاهل بار می‌آورد که ايستا می‌مانيم. تازه در اين ايستايی خواب‌آور نيز برکت‌های فرهنگ دينی‌مان را به رخ خودمان و ديگران می‌کشيم.
راهجويی‌ها و راهيابی‌های دين، در فرهنگ دينی به صورت پاسخ‌های يکدست و يکنواخت انعکاس می‌يابد. از اين رو در جامعه‌ی دينی، گوناگونی وجود ندارد و بجای گوناگونی نظر، با يگانگی کثير روبرو هستيم. در فرهنگ دينی، کثرت همشکلان، جای گوناگونی کثير را می‌گيرد. به همين جهت، آثار مرجع در فرهنگ اسلامی ما، همه در يک نقطه به هم می‌رسند که آن نقطه مرجع دينی است.
در دين، راه‌ها و رهنمودها تا نقطه‌ای معين ادامه دارند و جايی می‌رسد که اين راه‌ها پايان می‌يابند. هيچ آدم دينداری نمی‌تواند و مجاز نيست پاسخی خبری از ماورای آن‌ها بخواهد. در عوض، دين برای جبران اين محدوديت، راه‌های ديگری باز می‌کند. فرهنگ دينی نيز عينا» همين کار را انجام می‌دهد، يعنی بجای راه‌هايی که بر آدمی می‌بندد، او را به راه‌های ديگری می‌اندازد. مثلا» به راه‌هايی که برای اعضای فرهنگ دينی آنقدر مطبوع و مطلوب باشند که زنجيرکردنشان را در زندان اين فرهنگ احساس نکنند. در حد رعايت اين مرزها، آدمی در فرهنگ دينی می‌تواند در زمينه‌های گوناگون پژوهش نمايد، اما شرايط و معيارهای پژوهشی‌اش را نهايتا» نه خود بلکه رهنمودها و هنجارهای دين تعيين می‌کند. فرهنگ دينی فقط در چهارديواری چنين فضايی بسته و پايبندکننده می زييد و می تواند بزييد.
فرهنگ غيردينی در برابر فرهنگ دينی قرار دارد. فرهنگ غيردينی از پرسش مداوم و کنجکاوی ناشی از آن، با انتخاب معيارها و ملاک‌های متناسب با پرسش‌ها و کنجکاوی‌ها که در آزادی ساخته شده‌اند می‌زييد، و اين زيست پويا در اين گوناگونی حياتی به زندگانيش ادامه می‌دهد.


http://dinbazi.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست: