ایده های رهبری
من هر چه نگاه می کنم، هیچ عیب خاصی در رهبری جمهوری اسلامی نمی بینم، جز اینکه دوست دارد محبوب مردم باشد و نیست، دوست دارد به پابرهنگان خدمت کند ولی آنها را بدبخت کرده، دوست دارد بهترین تصمیم ها را بگیرد، ولی دائم اشتباه می کند. دوست دارد فرزانه و متفکر و اندیشمند به نظر برسد، ولی همه فرزانگان و اندیشمندان و متفکران از او بدشان می آید. دوست دارد با قاطعیت حرف بزند ولی معلوم نیست با خودش چند چند است و چند تا عیب دیگر.
ولی من به او حق می دهم، شما هم جای او بودید، خیلی بدتر از او می شدید، فکر کنید آدمی در سنین جوانی به ادبیات علاقمند بوده، ولی یک دفعه تا به خودش بیاید، شده یکی از رهبران سیاسی، بعد که شده رهبر سیاسی، می خواسته جزو نزدیکان آیت الله خمینی باشد، ولی طرف همیشه به همه نگاه می کرده و توجه می کرده جز همین یکی، بعد یک دفعه تصمیم گرفته رئیس جمهور شود، دوست داشته در یک رقابت سیاسی از همه بیشتر رای بیاورد، سه تا رقیب داشته که هر سه تا به او رای دادند، و شده رئیس جمهور، وقتی شده رئیس جمهور یک نخست وزیر انتخاب کرده که هیچ وقت حرفش را گوش
نمی کرد. از هشت سالی که رئیس جمهور بوده، هفت سالش به این گذشته که بتواند نخست وزیرش را عوض کند.
بعد یک دفعه شده رهبر و در تمام مدتی که رهبر شده، مهم ترین کارش این بوده که اثبات کند لیاقت رهبری را دارد و همیشه هم ناموفق بوده. خوب، شما جای این آدم بودید، با همه دنیا دشمن نمی شدید؟ اگر بهترین رفیق تان می شد رئیس جمهور و وقتی که می خواستید به او دستور بدهید، یادتان می آمد که بیست سال همیشه پول دستی از او گرفتید، چه حالی پیدا می کردید؟
هاشمی شد رئیس جمهور همه با او رفیق می شدند، دست و پایش را می بستید و حالش را می گرفتید، همه شما را عامل توقف برنامه سازندگی می دانستند. بعد خاتمی می شد رئیس جمهور، همه جا پر می شد از عکس های خاتمی، در حالی که شما مطمئن بودید که خوش تیپ تر از او هستید، بعد که سر خاتمی را می خوردید، همه با شما دشمن می شدند و مصداق دشمن اصلاحات شما را می پنداشتند. بعد هم که یکی پیدا می شد که مثل احمدی نژاد دست و پای تان را می بوسید، تا بیایید تکان بخورید می دیدید، طرف همه بدبختی ها را انداخته گردن شما، خودش هر هفته می رود نیویورک و مکه و تانزانیا و نیکاراگوئه و قم . رم و بیروت و کربلا و شوخی شوخی شده رهبر دنیای اسلام. خوب آدم حسودی اش می شود.
بعد هم که هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و موسوی و کروبی و همه را حذف می کردید و تصمیم می گرفتید مثل سوپرمن وارد صحنه بشوید و استکبار جهانی را نابود کنید، یک دفعه چنان از زمین و آسمان بدبختی می بارید که درست در عنفوان خودچه گوارا بینی، مجبور می شدید نرمش قهرمانانه کنید و از یک طرف باید برای همان دو تا نصفی جوجوهای حزب اللهی توضیح می دادید که دشمن دیگر نداریم. آن وقت همان هایی که مخلص شما بودند، همه شان می رفتند یک حرف هایی می زدند که قرار نبود بزنند، و همه آنها که مخلص شما نبودند، همه شان می رفتند حرف هایی را نمی گفتند که قرار بود بگویند.
فکر کن آدم رهبر یک مملکت بشود، ولی عروس و داماد و خواهر و برادرش هم قبولش نداشته باشند، رهبر مملکت بشود و نخست وزیر و روسای جمهورش همه شان بشوند دشمنش، رهبر جهان اسلام بشود، ولی اول از همه روسای دنیای اسلام با او بد باشند و مجبور باشد با اهل کتاب و ارمنستان و کشورهای کمونیستی علیه مسلمین متحد شود، مهم ترین حامی فلسطین باشد، بعد فلسطینی ها علیه او با اسرائیل همدست شوند. خوب آدم دق می کند.
همین شده که آقای علی سعیدی نماینده رهبری در سپاه گفته: « مردم و خواص ایده های رهبری را محقق کنند.» آخه چطوری؟ آدمی که هزار میلیارد دلار در ده سال در اختیارش بوده، بزرگترین ارتش خاورمیانه را داشته، مهم ترین رهبر باقیمانده از عصر یخبندان دوم زمین شناسی است، با این همه قدرت خودش نمی تواند ایده های خودش را محقق کند، بعد مردمی که حق ندارند لباس خودشان را انتخاب کنند، خواسته های رهبر را محقق کنند؟
من هر چه نگاه می کنم، هیچ عیب خاصی در رهبری جمهوری اسلامی نمی بینم، جز اینکه دوست دارد محبوب مردم باشد و نیست، دوست دارد به پابرهنگان خدمت کند ولی آنها را بدبخت کرده، دوست دارد بهترین تصمیم ها را بگیرد، ولی دائم اشتباه می کند. دوست دارد فرزانه و متفکر و اندیشمند به نظر برسد، ولی همه فرزانگان و اندیشمندان و متفکران از او بدشان می آید. دوست دارد با قاطعیت حرف بزند ولی معلوم نیست با خودش چند چند است و چند تا عیب دیگر.
ولی من به او حق می دهم، شما هم جای او بودید، خیلی بدتر از او می شدید، فکر کنید آدمی در سنین جوانی به ادبیات علاقمند بوده، ولی یک دفعه تا به خودش بیاید، شده یکی از رهبران سیاسی، بعد که شده رهبر سیاسی، می خواسته جزو نزدیکان آیت الله خمینی باشد، ولی طرف همیشه به همه نگاه می کرده و توجه می کرده جز همین یکی، بعد یک دفعه تصمیم گرفته رئیس جمهور شود، دوست داشته در یک رقابت سیاسی از همه بیشتر رای بیاورد، سه تا رقیب داشته که هر سه تا به او رای دادند، و شده رئیس جمهور، وقتی شده رئیس جمهور یک نخست وزیر انتخاب کرده که هیچ وقت حرفش را گوش
نمی کرد. از هشت سالی که رئیس جمهور بوده، هفت سالش به این گذشته که بتواند نخست وزیرش را عوض کند.
بعد یک دفعه شده رهبر و در تمام مدتی که رهبر شده، مهم ترین کارش این بوده که اثبات کند لیاقت رهبری را دارد و همیشه هم ناموفق بوده. خوب، شما جای این آدم بودید، با همه دنیا دشمن نمی شدید؟ اگر بهترین رفیق تان می شد رئیس جمهور و وقتی که می خواستید به او دستور بدهید، یادتان می آمد که بیست سال همیشه پول دستی از او گرفتید، چه حالی پیدا می کردید؟
هاشمی شد رئیس جمهور همه با او رفیق می شدند، دست و پایش را می بستید و حالش را می گرفتید، همه شما را عامل توقف برنامه سازندگی می دانستند. بعد خاتمی می شد رئیس جمهور، همه جا پر می شد از عکس های خاتمی، در حالی که شما مطمئن بودید که خوش تیپ تر از او هستید، بعد که سر خاتمی را می خوردید، همه با شما دشمن می شدند و مصداق دشمن اصلاحات شما را می پنداشتند. بعد هم که یکی پیدا می شد که مثل احمدی نژاد دست و پای تان را می بوسید، تا بیایید تکان بخورید می دیدید، طرف همه بدبختی ها را انداخته گردن شما، خودش هر هفته می رود نیویورک و مکه و تانزانیا و نیکاراگوئه و قم . رم و بیروت و کربلا و شوخی شوخی شده رهبر دنیای اسلام. خوب آدم حسودی اش می شود.
بعد هم که هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و موسوی و کروبی و همه را حذف می کردید و تصمیم می گرفتید مثل سوپرمن وارد صحنه بشوید و استکبار جهانی را نابود کنید، یک دفعه چنان از زمین و آسمان بدبختی می بارید که درست در عنفوان خودچه گوارا بینی، مجبور می شدید نرمش قهرمانانه کنید و از یک طرف باید برای همان دو تا نصفی جوجوهای حزب اللهی توضیح می دادید که دشمن دیگر نداریم. آن وقت همان هایی که مخلص شما بودند، همه شان می رفتند یک حرف هایی می زدند که قرار نبود بزنند، و همه آنها که مخلص شما نبودند، همه شان می رفتند حرف هایی را نمی گفتند که قرار بود بگویند.
فکر کن آدم رهبر یک مملکت بشود، ولی عروس و داماد و خواهر و برادرش هم قبولش نداشته باشند، رهبر مملکت بشود و نخست وزیر و روسای جمهورش همه شان بشوند دشمنش، رهبر جهان اسلام بشود، ولی اول از همه روسای دنیای اسلام با او بد باشند و مجبور باشد با اهل کتاب و ارمنستان و کشورهای کمونیستی علیه مسلمین متحد شود، مهم ترین حامی فلسطین باشد، بعد فلسطینی ها علیه او با اسرائیل همدست شوند. خوب آدم دق می کند.
همین شده که آقای علی سعیدی نماینده رهبری در سپاه گفته: « مردم و خواص ایده های رهبری را محقق کنند.» آخه چطوری؟ آدمی که هزار میلیارد دلار در ده سال در اختیارش بوده، بزرگترین ارتش خاورمیانه را داشته، مهم ترین رهبر باقیمانده از عصر یخبندان دوم زمین شناسی است، با این همه قدرت خودش نمی تواند ایده های خودش را محقق کند، بعد مردمی که حق ندارند لباس خودشان را انتخاب کنند، خواسته های رهبر را محقق کنند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر