خبط كلى صدارت ميرزا آقاخان اين
بود كه عهد خاقان مغفور1
را
ميزان آئين مملكتدارى قرار
داده بود. متصل اعمال آن ايام را شاهد مىآورد و معايب آن عهد را سند ترقى
عهد خود قرار مىداد. خيال مىكرد كه واقعاً عهد خاقان مغفور سى سال قبل از
اين بوده است. غافل از اين بوده كه از آن عهد تا امروز پانصد سال گذشته است.
نقشه آسيا را در پيش خود بگذاريد تاريخ اين صد سال گذشته را باز نمائيد و
روش اين دو سيل هايل را كه از كلكته و پطرزبورغ رو به ايران راه افتاده،
درست تحقيق نمائيد و ببينيد اين دوسيل كه در اول محسوس نبودند در اندك مدت
چقدر بزرگ شدند، چه شهرها را خراب كردند و چه دولتها را غرق نمودند و پس از
تحقيق هر گاه بتوانيد كه خود را از عقايد عوام فىالجمله بالاتر بكشيد و از
آن بلندى، درجه سرعت اين دو سيل را كه از يك طرف به تبريز و استرآباد رسيده
و از طرف ديگر داخل هرات و سيستان شده معين نمائيد و بعد به من بگوئيد كه از
عمر اين دولت چند دقيقه باقى مانده است.
وزراى ايران قدمت تاريخ ايران
را سد جميع بلاها مىدانند. هر چه فرياد مىكنى سِيل رسيد، مىگويند سه هزار
سال است همين طور بودهايم و بعد از اين هم خواهيم بود.
سركار وزير؛ آنوقتى كه شما در آسيا به طور دلخواه خود سلطنت مىكرديد، آنوقت
كسى دويست فرسخ راه را در ده ساعت طى نمىكرد. آن وقتى كه انتظام دولت را به
وَقر بىمعنى و قـُطر شكم مىدانستند آن ايام مدتى است گذشته است. حالا در
سه هزار فرسخى ايران يك قلعه آهنى مىسازند و مىآيند محمّره 2را
در دو ساعت منهدم مىكنند. حالا در
مقابل اقتدار دول همجوار نه الفاظ عربى به كار مىآيد، نه استخوانهاى
اجدادى، حالا چيزى كه لازم داريم علم است و بصيرت. هزار قصيده عربى حفظ
داشته باشيد و هزار فرمان نجابت ابراز نمائيد، باز نخواهيد فهميد كه دولت
ساردانيا 3
كه از آذربايجان كوچكتر است و ده سال
قبل از اين دوازده كرور4
ماليات داشت، چطور شد كه حالا سى كرور ماليات دارد. مىدانم خواهيد فرمود ولايت را نظم دادند، مردم را آسوده
ساختند، مملكت را آباد كردند. اين الفاظ را رديفكردن آسان است، اما وقتى كه
از شما بپرسند: راهِ آبادىِ ولايت كدام است، همان الفاظ بىمعنى را خواهيد
گفت كه هر احمقى در هر ايام گفته است.
عقل تنها براى وزارت اين ايام كافى نيست. ميرزا آقاخان از اغلب وزراى فرنگ
بلاشك عاقلتر بود، با وصف اين هرگاه ادنى محرّر ِِ5 وزارتخانههاى فرنگ به جاى
ميرزا آقاخان [صدراعظم] مىشد هزار بار بهتر از او وزارت مىكرد. اگر به يك
رعيت بسيار عاقل دهات سيستان كسى بگويد در ده ساعت از كرمان مىتوان رفت به
هرات، خواهد خنديد.
اگرچه اكثر از رجال دولتِ عليّه برحسب نجابت با دويست نفر فراش راه مىروند
و اگرچه برحسب فهم دو هزار بيت شعر عربى مىدانند، ولى در مراسم ترقيات
مملكتدارى [با] سيستانى مزبور هيچ فرقى ندارند. مثلا هزار بار فرياد بكنيد
كه در دو سال ماليات مازندران را مىتوان با كمال آسانى به دو كرور رسانيد،
باز خواهند گفت: در ايام انوشيروان هم چنين چيزى نبوده است. بلى در ايام انوشيروان لفظ
انگليس وجود نداشت حالا چند نفر تاجر انگليسى در خانه خود مىنشينند و به
همان تدابيرى كه شما منكر هستيد در پنج هزار فرسخى وطن خود به قدر ده مقابل
دولت انوشيروان را مطيع و مملوك خود مىكنند. بلى اكثر عقايد و اعمال ملل
فرنگ در ظاهر خلاف عقل مىنمايد ولى اگر ما بخواهيم فقط به عقل طبيعى خود
حركت كنيم منتهاى ترقى ايران مثل ايام كيومرث خواهد بود.
علم وراى عقل است. هرگاه اوضاع فرنگ را به حالت چهار هزار سال قبل از اين
برگردانند، وزراى ايران به زور عقل خود عالم را مسخر خواهند كرد اما امروز
درجه اجتماع علوم بشرى به جايى رسيده كه عقل طبيعى در تصور آن حيران است.
مثلا هرگاه دو هزار نفر آدم بسيار عاقل ايرانى جمع بشوند و تا يك سال با هم
خيال بكنند كه بانك چه چيز است، يقيناً در اولين نقطه آن معطل خواهند ماند.
عقل فرنگى به هيچ وجه بيشتر از عقل ما نيست، حرفى كه هست در علوم ايشان است
و قصورى كه داريم اين است كه هنوز نفهميدهايم كه فرنگىها چقدر از ما پيش
افتادهاند. ما خيال مىكنيم كه درجه ترقى آنها همانقدر است كه در صنايع
ايشان مىبينيم و حال آنكه اصل ترقى ايشان در آئين تمدن بروز كرده است و
براى اشخاصى كه از ايران بيرون نرفتهاند، محال و ممتنع است كه درجه اين نوع
ترقى فرنگ را بتوانند تصور نمايند. اين مطلب عمده را نمىتوان بيان بكنم مگر
به تشبيه مطالب مأنوس.
كارخانجات يوروپ6
بر دو نوع است: يك نوع
آن را از اجسام فلزات ساختهاند و نوع ديگر از افراد بنىنوع انسان ترتيب
دادهاند. مثلا از چوب و آهن يك كارخانه ساختهاند كه از يك طرف پشم
مىريزند و از طرف ديگر ماهوت برمىدارند. و همچنين از بنىنوع انسان يك
كارخانه ساختهاند كه از يك طرف اطفال بىشعور مىريزند و از سمت ديگر مهندس
و حكماى كامل بيرون مىآورند. محصول كارخانجات فلزى كموبيش در ايران معروف
است، مثل ساعت و تفنگ و تلگراف و كشتى بخار. از وضع ترتيب اين قسم كارخانجات
فىالجمله اطلاع داريم. اما از تدابير و هنرى كه فرنگيها در كارخانجات
انسانى به كار بردهاند اصلا اطلاعى نداريم. مثلا هيچ نمىدانيم كه الان در
لندن يك كارخانه هست كه اگر از پانصد كرور ماليات ديوان كسى ده تومان بخورد،
در آن كارخانه لامحاله معلوم مىشود و نيز در پاريس چنان كارخانهاى هست كه
اگر در ميان هفتاد كرور نفس، به يكى ظلم بشود حُكماً در آنجا بروز مىكند و
همچنين كارخانهاى دارند وقتى كه ده كرور پول در آنجا بريزند بعد مىتوانند
صد و بيست كرور پول نقد از همان كارخانه بيرون بياورند و خرج كنند.
ملل يوروپ هر قدر كه در
كارخانجات و فلزات ترقى كردهاند، صد مراتب بيشتر در اين كارخانجات انسانى
پيش رفتهاند. زيرا كه اختراعات صنايع فرنگ، اغلب حاصل عقل يك نفر يا نتيجه
اجتهاد چند نفر از ارباب صنايع بوده است و حال آنكه اين كارخانجات انسانى
حاصل عقول و اجتهاد كل حكماى روى زمين است. مثلا هرگز بيست نفر مهندس جمع
نشدهاند كه يك كارخانه ساعت بسازند، اما حال هزار سال است كه در انگليس و
فرانسه سالى هزار نفر از عقلا و حكماى ملت جمع مىشوند و در تكميل كارخانجات
انسانى مباحثات و اختراعات تازه مىنمايند.
از اين يك نكته مىتوان استنباط
كرد كه فرنگيها بايد چقدر در اين كارخانجات انسانى ترقى كرده باشند. حال
چيزى كه در ايران لازم داريم اين كارخانجات انسانى است. مثل كارخانه ماليات،
كارخانه لشكر، كارخانه عدالت، كارخانه علم، كارخانه امنيت، كارخانه انتظام و
غيره. هرگاه بگوئيم ما اينها را داريم سهو غرايبى خواهيم كرد و اگر بخواهيم
ما خودمان بنشينيم و اين نوع كارخانجات اختراع بكنيم مثل اين خواهد بود كه
بخواهيم از پيش خود كالسكه آتشى7
بسازيم. در فرنگ ميان اين كارخانجات انسانى يك كارخانه دارند كه در مركز دولت واقع شده است و
محرك جميع ساير كارخانجات مىباشد. اين دستگاه بزرگ را «دستگاه ديوان»
مىنامند.
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر