شروین_سلیمانی
از ماست که بر ماست شعار ِخودمان بود
آن دزد پدرسوخته یار ِ خودمان بود
راهی که از آن دزد به کاشانۀ ما زد
در اصل همان راهِ فرار خودمان بود
دادیم به او قدرت و توی سرمان زد
این میوۀ ممنوعه ویار خودمان بود
میگفت درآرم پدر فقر ولی حیف
چیزی که درآورد دمار خودمان بود
سهم همه را خورد ولی سیر نمیشد
بیوقفه سر سفره کنار خودمان بود
گفتند به دشمن بد و بیراه بگویید
دشمن ولی از ایل و تبار خودمان بود
گفتند خرش میرود ایشان همه جا خوب
معلوم شد اما که سوار خودمان بود
تقصیر کسی نیست اگر ماستمان ریخت
ظرفی که تَرک داشت تغار خودمان بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر