پنجشنبه، مهر ۱۳، ۱۴۰۲

آن چه که مردم از رژیم جدید انتظار دارند

دو سوال اساسی


1- آن چه که مردم از رژیم جدید انتظار دارند
2-بعد از تغیر رژیم با ایادی رژیم فعلی چه کنیم



-1-
آن چه که مردم از رژیم جدید انتظار دارند


          
1.     تشویق همه ایرانیان مقیم خارج به برگشت به خانه

2.     تشکیل ساختار حکومت همانند ساختار دیگر کشورهای بیشرفته  و مدرن جهان بر مبنای تفکیک سه قوای مقننه و قضاییه و مجریه 

3.     بالا بردن و پايدار نگه داشتن نسبت حقوق فرهنگيان به دو برابر حقوق كارمندان دولت

4.     امتيازات خاص مالی براى همه اشخاص با ناتوانی جسمی و روانی

5.     امتيازات خاص مالی براى همه اشخاص بالاى 65 سال

6.     حذف قانون اعدام و شلاق

7.     تبديل مساجد به مراكز یادگیری مهارت های شغلی، فرهنگی و آموزشى

8.     باز نگه داشتن درب مساجد ٢٤ ساعت در روز

9.     ایجاد سایت های پویای اینترنتی برای یک یک سازمان ها و نهاد های دولتی

10.                        ایجاد سایت های پویای اینترنتی برای یک یک مسائل و معضلات کشوری از جمله اعتیاد، تصادفات رانندگی، طلاق، و غیره

11.                        اعلام عمومی (شفاف سازی) حقوق و مزایای همه اشخاص در استخدام دولت

12.                        باز گذاشتن دست سازمان آمار کشور در پخش تمام آمار رسمی کشور

13.                        خود کفا کردن تمام نهادهای مذهبی و استقلال مالی آنان و عدم وابستگی آنان به دولت

14.                        استقلال کامل برای تمام تشکل های سیاسی، صنفی، هنری و غیره مانند سندیکاها

15.                        معیار اصلی استخدام قضات تحصیلات عالی در رشته حقوق

16.                        وضع مالیات برای تمام آپارتمان ها و خانه های خالی مسکونی

17.                        وضع مالیات خاص برای تمام خودروهای خارجی

18.                        وضع مالیات خاص برای همه گردشگرانی که بخارج میروند از جمله زوار

19.                        ارائه خدمات پزشکی پایه بصورت رایگان به همه شهروندان

20.                        تدریس زبان مادری بعنوان زبان اول

21.                        حذف "مذهب" از تمام فرم های استخدامی و غیره

22.                        آزادی تمام رسانه های همگانی

23.                        آزادی تمام احزاب و تشکل های سیاسی

24.                        تقویت سازمان حمایت از حیوانات

25.                        آزادی تغیر اسامی افراد. نام اول و نام خانوادگی

26.                        بازسازی سازمان استاندارد کشور و بخصوص استاندار کردن مواد غذائی، دخانیات، غیره

27.                        سوق دادن صنایع خودرو و موتورسیکلت بسوی سوخت گازی و برقی

28.                        بررسی کامل در باره هرآنچه مربوط به دخانیات است

29.                        وضع ضوابط جدید از جمله سوابق مالی و اخلاقی برای حجاج

30.                        مسئول کردن سازمان هلال احمر بعنوان متصدی اصلی و پیشاهنگ در تعامل با سوانح کلان مانند زلزله، سیل، و غیره

31.                        باز نگه داشتن روابط دیپلماتیک با تمام کشورهای  جهان حتی در زمان جنگ

32.                        تغذیه رایگان برای همه کودکان در طی هر روزسال

33.                        اخذ مالیات مستقیم از تمام انواع درآمدها

34.                        سرمایه گذاری سریع و سنگین درحوزه جذب گردشگران خارجی

35.                        اعمال سیاست عدم تمرکز با پخش سازمان های دولتی و بزرگ به شهرها و شهرستان ها

36.                        ارائه امتیازات خاص به نقاط دور افتاده کشور ومردم و مناطق محروم

37.                        حذف بهره بانکی

38.                        رایگان بودن کودکستان ها دبستان ها و دبیرستان ها

39.                        اضمحلال بازار تهران و شهرهای کلان بمنظور زدودن سرمنشعات انسجام خرافات و ثروت

40.                        آزادی مذاهب و رفع هرگونه تبعیض مذهبی

41.                        مطرح کردن مبحث "مدرنیته" و "مدرنیزم" بعنوان ایده لوژی مسلط در جامعه: شامل کردن این مبحث بعنوان موضوع درسی در مدارس



 
-2-

بعد از تغیر رژیم با ایادی رژیم جمهوری اسلامی چه کنیم

در قعر کویر لوت در نقطه مختصات مرکزی 0/0 با الهام از صحرای کربلا شهری بنام فسادیه برپا میکنیم و تمام ایادی رژیم که ثابت شده که دست در خون و پول داشته اند را با هلیکوپتر بآنجا انتقال داده و اجازه داده میشوند که آزادانه زندگی کنند. در صورت خواسته آنان خانواده آنان میتوانند به آنان ملحق شوند.  دولت موظف است که عین استاندارد های زندگی در صحرای کربلا و مکه 1400 سال پیش را برای اهالی شهر مهیا کند

  

چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۴۰۲

آیا در جمهوری اسلامی مردم دیندارتر شده‌اند؟ / مناظره جنجالی حسن محدثی و علیرضا شجاعی‌زند


آیا در جمهوری اسلامی مردم دیندارتر شده‌اند؟ /

دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۴۰۲

خدا ناشناسم خدا ناشناس، علی اکبر سعیدی سیرجانی


علی اکبر سعیدی سیرجانی

(خدا ناشناسم خدا ناشناس)


خبر داری ای شیخ دانا که من
خداناشناسم ، خدا ناشناس
نه سربسته گویم درین ره سخن
نه از چوب تکفیر دارم هراس

زدم چون قدم از عدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت
خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت

خدایی بدین‌سان اسیر نیاز
که بر طاعت چون تویی بسته چشم
خدایی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم

خدایی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام
خدایی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص و عام

خدایی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه
به پاداش خشنودی یک مگس
ز دوزخ رهاند تنی پرگناه

خدایی که با شهپر جبرئیل
کند شهر آباد را زیرو رو
خدایی که در کام دریای نیل
برد لشکر بیکرانی فرو

خدایی که بی مزد و مدح و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز
خدا نیست بیچاره، ورنه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز!

خدای تو گه رام و گه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند
دل او به”دلال بازی” خوش است
وگرنه “شفاعتگران” چون کنند؟

خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را به دست آورد
به مکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هرچه هست آورد

خدای تو مانند خان مغول
“به تهدید چون برکشد تیغ حکم”
ز تهدید آن کارفرمای کل
“بمانند کر و بیان صم و بکم”

چو دریای قهرش در آید به موج
نداند گنه کاره از بی‌گناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر، سپید و سیاه

خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گر به چون و چرا
به تکفیر گردد چماقش بلند

خدای تو با خیل کروبیان
به عرش اندرون بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرمخانه پرداخته

نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز تو را راه نیست
تویی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست

تو زاهد بدین‌سان خدایی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدایی چنین لایق ریش توست

نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر”این” خداست.

"زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی"

دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۴۰۲

این حکومت دارد شکست می‌خورد چون کشور را هم مثل مجلس روضه اداره می‌کند یک‌ طرفه و تک‌ گویانه

✍️ محسن رنانی 

 این متن را منتشر می‌کنم :ا

تا به نسل جوانی که این روزها با یک دنیا امید، دست به اعتراض زده است (و به جای شنیده شدن و به رسمیت شناخته شدنِ اعتراضش، اغتشاش‌گر و فریب‌خورده‌ خوانده شد و با او به شدت برخورد و اهانت شد تا عصبی شود  و پرخاشگری کند تا بتوانند به‌ راحتی متهم و سرکوب و دستگیرش کنند) بگویم :

ناامید نشو، تو ظرف چند هفته، به اندازه ده ‌سال تحولات کشور را جلو برده‌ای. تا بداند علاوه بر دستاوردهای آشکاری که می‌بینیم و مهم‌ ترینش بیرون ریختن امید‌های وجودی جامعه است، در پشت جنبش او تحولات فکری و روانی مهمی، بویژه در بخش‌های خاموش و مردد جامعه، درحال شکل‌گیری است. 


ما برای ورود به عصر توسعه:ا

راهی جز این نداریم که با همه موانع سنتی شکل‌گیری «عقلانیت توسعه» خداحافظی کنیم. بنیادی‌ترین شرط توسعه هر کشور، که عقلانیت توسعه بر بستر آن شکل می‌گیرد، وجود مهارت گفت‌وگو یا هم‌شنوی؛ اول در بین نخبگان و سپس در بین عامه مردم است. اما در جامعه‌ای که «تقلید» و تمکین و سکوت و مدح و ارادت و دست‌بوسی و تقدس، قاعده مسلط است، هرگز روحیه و مهارت هم‌شنوی، پرسش‌گری و نقد شکل نمی‌گیرد.


پای منبر کدام روحانی، دیده‌اید که یک نفر پرسش کند و او نیز خود را موظف به پاسخ بداند؟ اصلا این حکومت دارد شکست می‌خورد چون کشور را هم مثل مجلس روضه اداره می‌کند : یک‌طرفه و تک‌گویانه.


تقلید از یک فقیه از جنس مراجعه به یک متخصص مثل پزشک نیست.پزشک نمی‌گوید؛ اکنون که مرا به عنوان پزشک انتخاب کردی، تو مرا اَعلَم از دیگران می‌دانی بنابراین از این پس در همه بیماری‌هایت باید به من مراجعه کنی و دیگر حق نداری سراغ پزشکان دیگر بروی.

پزشک نمی‌گوید حالا که آمدی سراغ من، از این پس هرگونه پول و وجوهاتی که می‌خواهی در امور پزشکی صرف کنی را یا باید به من بدهی یا با نظر من خرج کنی؛ و حتی وقتی بیمار نیستی باید بخشی از درآمدت را به من بپردازی. پزشک با بیمار گفت‌وگو می‌کند، به او اجازه پرسشگری می‌دهد و توضیح می‌دهد که بیماری او دقیقاً چیست و چرا این نسخه را برای او پیچیده است؛

اگر پزشک در تشخیص و تجویز خود خطایی بکند بعد از مدت کوتاهی آشکار می‌شود آنگاه بیمار می‌تواند برنامه ‌درمانی یا پزشک خود را عوض کند و مجبور نیست تا آخر عمر یک نسخه را دنبال کند و آسیب‌های احتمالی آن را متحمل شود.

پزشک با آمدن داروها و فناوریهای جدید برای تشخیص و درمان، از آنها استفاده می‌کند و پیوسته ابزارها و روش‌های خود را بهبود می‌دهد و به تجهیزات یا داروها و روش‌های درمانی گذشته خود دلبستگی و تعهدی ندارد و برایش مقدس نیستند.


پزشک همواره در برابر اقدامات خود پاسخ‌گو است. اگر در درمانش خطایی انجام داد و به بیمار آسیبی زد، بیمار حق شکایت و گرفتن خسارت دارد.

در پزشکی چیزی به‌نام «مشهور علما» وجود ندارد. یعنی این‌جوری نیست که اگر تاکنون همه پزشکان قبلی، برای درمان یک بیماری یک نظر واحدی داشته‌اند، دیگر هیچ پزشکی جرأت نکند یک راه‌حل یا روش درمانی متفاوتی را معرفی کند و به‌کار گیرد.


هر پزشک یا متخصص علم جدید برای حل هر مساله، فقط «احتمال می‌دهد» که راهکارش درست باشد و همواره دنبال پیدا کردن راهکار بهتر است و از قضا هر کس راهکار بهتری بیاورد او می‌پذیرد و راهکار خودش را پس می‌گیرد. 

همواره یک مرجع بالاتر علمی و پزشکی (مثل سازمان نظام پزشکی) بر فعالیت‌های پزشک نظارت می‌کند و در صورت تکرار اشتباهات، ممکن است اجازه فعالیت او لغو شود.


اکنون بیایید و در بندهای بالا، به جای کلمه پزشک، واژه «مرجع تقلید»، به جای کلمه بیمار، واژه «مقلد» و به جای کلمه «درمان»، واژه «حکم فقهی» را بگذاریم، آنگاه دیگر هیچکدام از گزاره‌ها صادق نخواهد بود.


صدوبیست سال است ایران وارد دنیای مدرن شده است و تلسکوپ و ابزار رصد در اختیار این جامعه است، اما هنوز مراجع ما نتوانسته‌اند در گفت‌وگوی با یکدیگر این همه اختلاف در مساله حلول ماه را حل کنند و به یک راه حل معقول و مشترک برسند و جامعه را از این تشتت برهانند. 


پس از رنسانسِ اروپا و ورود جهان غرب به دوران علم جدید، کلیسا نیز برای۵۰۰ سال در برابر واقعیت های تمدن جدید مقاومت کرد تا سرانجام در سال ۱۹۶۲ به دستور پاپ وقت در واتیکان تشکیل شد و با دنیای نو آشتی کرد. اگر این بازنگری‌ها نبود احتمالا مسیحیت کاتولیک تا امروز با سرعت زیادی رو به افول گذاشته بود. وقت آن رسیده که فقیهان شیعه نیز همان جمله‌ای را شعار خود کنند که پاپ شعار خود ساخته بود:«زمان بازکردن پنجره‌های کلیسا برای ورود هوای تازه فرا رسیده ‌است».

پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۴۰۲

نامه دختر لر به همسر رونالدو


اسدی مطلق

نامه دختر لر به همسر رونالدو

نامه ای به جورجینیا رود ریگز معشوقه کریس رونالدو

از دامنه های خامی، تا دامنه های خانه خدا 
جورجینیای عزیز سلام، از دشتی پر ازباغهای لیمو و شالیزارهای رو به زردی و زیر ساقه های ذرت به دشتی خالی از علف ،،، از دختری با چشمهایی کال از دیار کوه و بلوط به تو دختری با چشم کال از آنسوی سرزمینهای دور، جورجینای عزیز اکنون که من به حکم خدای سرزمین وحی در گوشه این خانه خسته برایت نامه مینویسم، با دستان مادری سرگردان که نمیداند با رنج پنج فرزندش چگونه کنار بیاید تو درست زیر سایه خانه خدای من گیسوان سیاهت را باز میکنی و در آغوش سرزمین وحی شبیه الهه های بهشتی میخرامی در بهشتی که خدای من مرا وعده داده است در آنسوی تصورات و تو مزه مزه میکنی شراب طهورایش را با پنج فرزند نا مشروعت در پای خانه خدا، و بر سفره خدا درست زیر سایه خانه خدا، تو با مردی که جهان را به زانو در اورده پاهایش. نرد عشق میبازی و از پوست شیر و اهو برایت کفش میدوزند و من با پاهایی خسته از تنگ تیز تا نیاوران را یک ریز دویدم و خدای خاموش من لب تر نکرد تا به تلاطم وحی در زیر جوراب های ضخیم و انگشت های تاول زده ام کمی مرهم بیابم، جور جینای زیبا من هم زیبا بودم زمانی حتی از تو زیباتر اما ناگهان نایبان برحق همان خدا فتوا دادند که سرم را بتراشم، زیر ضخامت شولایی سیاه با چشم بندی سیاه تر بنشینم به پای حسرت تاریخی فتوای درناک همین خدایی که تو درست همین لحظه داری در پای خانه اش گیسوهای سیاهت را شانه میزنی، تو از عطر سینه های آهو بچگان روی سینه هایت مست میکنی کریس جادو گر را، ومن باید بر سر سینه بریزم خاک داغ فتواهای نمایندگان برحق همان خدارا . درست همان خدا را، ، خدای تو از غرب تا سرزمین وحی بجز زیبایی ننوشت برای تو ، وخدای من از سرزمین حجاز خرابه های تخت جمشید از تهران تا عراق واز بهشت و باشت بجز گریه نخواست برای من، تو پنج فرزند از کریس داری و هنوز به عقد وازدواج فکر نمیکنی و من پنج فرزند حلال زاده و سید دارم که هنوز باید جوابگوی خدایی باشم که برایشان از سهم سادات جز اندوه سهمی ننوشت، من به فتوای همان خدایی که تو الان مهمان ویژه سفره ی پر نعمت او هستی هر چه نجابت را میکارم در کشتزار زندگیم جز اشک و حرمان تقدیرم نمیکند خدای من ، و تو هرچه دلبری میکنی بی هراس از شلاق و سنگسار شدن، درو نمیکنی الا پول و الماس و جواهرات و مرواریدهای غلطان را، در سرزمین لم یزرع حجاز به لطف همان خدای من. کریس رونالدوی تو دیروز امده بود تهران من، هزار دل پر درد در پاهای جوانان این سرزمین که رهبرانش قریب به پنجاه سال هست مصلحت مسلمین جهان را جار میزندند در جهان ،،،،،،،، از تپه ماهورهای تهران بالا میرفتند تا کریس را از پشت دیوارهای ضخیم ببینند، همان کریسی که پنج فرزند نامشروع از تو دیگران دارد و اگر بدانی اینجا چنین فرزندانی جایشان گوشه پرورش گاههای هست که داغ حرامزادگیشان تا ابد بر جگر بیگناهشان حک شده است با مادرهایی که در شوش و مولوی میلولند در اغوش کرمها و کراک یها، وپدرانی که شبیه روزگار کودکی کریس در حلب ابادهای و کوره های اطراف پاکدشت دارند منکر میشوند فرزندان خود را از ترس خدا و خدای گانشان، آه جورجینیا جورجینیا جورجینای زیبا ،،، من اگر جای تو بودم سالها پیش در سینه قبرستان باشت خاک شده بودم مایه ننگ خانواده ام میشدم، وتو اکنون بی هراس از خدای من بیخ گوش خانه خدای من.دل میدهی به دنیا وقلوه میگیری از خدا، اگر دستت به خدای من رسید بگو جانم به لب رسید، کسی را بفرست تا ضمانت کند مرا، در این دیار که پر است از اولیا خدا، ،و دردهای بی شمار جورجینای زیبا من پر از شعرم وتو داری شراب مینوشی من پر از شعورم در باشت وتو داری شورش میکنی در شهر آشوب سرزمین وحی. تو نمیترسی از خدای من ؟! دختر من میترسم حتی برای بردن آشغالها تا سر کوچه با سری برهنه بروم همین خدایی که اکنون در خانه اش به خواب رفته زیر بیخ گوش تو، به آتش به اختیارانش فتوا داده است با اسید و تبر زین برای رضای خدا ودین خدا مرا از تحریک کردن مردان ایرانی منع کند، اما تو با چکمه هایی از پوست ببر و تیشرتی از ابریشم و ترمه در کاخهای حجاز خدا را به زانو در آورده ای ، نکند خدا هم دل به تو باخته دختر سر به هوا، توی هووی منی و خدا بین من وتو تو را بیشتر دوست دارد چون موهای بلندت راشبیه من از ترس خدا از ته نتراشیدی تا زیر ضخامت چادر خفه ات نکند.

خدای مرا از شعر پر کرد و تر را از شور، من زیر ضخامت لباسهایم جان دادم و تو از عریانی ساقهایت جهان را به زانو در اورده ایی انگونه که خدای تبعیض کار من مهمانت میکند درسرزمین وحی و به پاهایت میریزد مروارید های خلیج را، وبه پاهای من میریزد تاولها و اولیا گیج را، ،،، خدای من را اگر دیدی بگو حیف از کمالت، من هنوز میترسم در کوچه ام را باز بگذارم تا مردان خدا از دیدنم تحریک نشوند ولی تو را پیج های پیاپی ارزانی میدارد تا از حجاز به عجز بنشانی مردان جهان را، برای نوشتن همین مطلب که الان دارم مینویسم فردا مرا زنی بی مبالات وسبکسر واهل خلاف میدانند در حالی که دیروز دوست پسر تو از سرزمین من قالیچه ابریشم برایت هدیه آورد تا تو بنشینی رویش و زیر سایه خانه خدا موهای شلالت را برای دنیا شانه کنی، دلم ترکید جورجینیا به خدا بگو همین امشب مرا بکشد من خسته این خدای تبعیض گر، و دلگیرم دلگیر تر از من خدای خلق نکرده هیچ زن شاعری را ... 
ملک تاج گرجی نیا

دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۴۰۲

محسن رنانی: باید بدهی‌مان را به این نسل بدهیم

⭕محسن رنانی


❇️چهل سال است دارند دانشگاه ایدئولوژیک درست می کنند آخرش چه شد؟ آیا موفق شدند؟ فقط باختند. حالا می‌خواهند نسخه کاریکاتوری همان چهل سال پیش را تکرار ‌کنند، اما با کدام دانش با کدام منابع با کدام مشروعیت با کدام فرصت؟ شک نیست که خطا می کنند، شک نیست که این جا هم می‌بازند. در سال ۱۳۹۴ در مناظره‌ای در شبکه چهار سیما، به فرد مقابلم که می‌گفت «تا حالا نتوانسته‌ایم چون الگو نداشته‌ایم» گفتم که اگر در چهار دهه گذشته نتوانسته‌اید دیگر نمی‌توانید،‌ چون دیگر منابع ندارید. حالا می‌گویم منابع هم که داشته باشند دیگر نمی‌توانند چون به قول انیشتین «همان اندیشه‌ای که بحران‌های امروز را ایجاد کرده است،‌ نمی‌تواند آنها را حل کند». اینان به خاطر نداشتن اندیشه‌‌ای منسجم و سازگار با دنیای نو، بیشتر پروژه‌های حیثیتی‌‌شان یک‌به‌یک شکست خورده است؛ و حالا دوباره رفته‌اند سرخط تا از نو شروع کنند. اما یادشان نیست که هم پیر شده‌اند، هم نخبه اندیشمند ندارند که برای شان فکر کند، هم چاه‌های نفت خالی است، هم فساد تا سراپرده‌شان پیش‌ رفته است، هم منابع آبی کشور نابود شده است،‌ هم بحران پشت بحران در راه است، و هم نسل نو در پشت سر آنها نیست تا در این ناداری و نادانی حمایت‌شان کند. فقط اندکی عقل سلیم لازم است که حضرات بفهمند نباید به جنگ ریاضیات بروند:


نسل اولشان که اگر حالا بودند ۱۰۰ تا ۱۲۵ ساله بودند که همه رفته‌اند؛

نسل دومشان که حالا ۷۵ تا ۱۰۰ ساله‌اند چقدر دیگر فرصت دارند؟ ۵ تا ده سال دیگر بیشترشان نیستند؛

نسل سومشان که ۵۰ تا ۷۵ ساله‌اند، اکثریت‌شان یا توّاب‌اند یا اخراجی. تعداد کمی‌شان به زور رانت هنوز حامی مانده‌اند. این‌ها هم دیگر از رده خارجند.

نسل چهارم یعنی ۲۵ تا ۵۰ ساله‌ها «اکثریت‌شان» یکی از این‌هاست: یا منتقد یا معترض یا مخالف یا معارض.

نسل زیر ۲۵ سال را هم که خدا برکتشان بدهد؛ تنها نامی که برازنده آنهاست «نسل عصیان» است.


اما جذابیت مساله این جاست:

نسل‌های یک تا ۵۰ سال، سالی یک میلیون و صدهزار نفر به جمعیتشان افزوده می‌شود؛

و نسل‌های ۵۰ تا ۱۰۰ سال، سالی ۶۰۰ هزار نفرشان کم می‌شود.

به زودی ترازوی نسل‌ها از ناترازی سرنگون می‌شود.

ترازوی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و فناوری هم از سال‌ها پیش دارد به نفع نسل نو کفّه عوض می‌کند.


همه این تحولات در بدبینانه‌ترین حالت در زیر ده سال رخ خواهد داد. اما شهود من می‌گوید برای پنج سال هم انرژی ندارند که با همین روش ادامه بدهند، یا سَرِعقل می‌آیند یا فرومی‌ریزند.


ما باید در صحنه بمانیم تا بدهی‌مان را به این نسل بدهیم. نسل نو، «ایران» را از ما طلب‌کار است. آری، پراستقامت می‌مانیم تا ایران را «ایران» به او تحویل بدهیم نه سوریه نه لیبی و نه مصر.

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۴۰۲

الهامات صدر اسلامی! دو ویدیو از کودک همسری اجباری در دنیای اسلام!

برای دیدن ویدیو رضایت گرفتن اجباری از یک کودک دختر برای ازدواج کلیک کنید

 😔



برای دیدن ویدیو اجبار داماد نره خر با همسر خردسالش

کلیک کنید

👹

چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۴۰۲

 آهنگ

روسریتو بردار

مهدی یراحی

کلیک کنید


عکس العمل محسن چاوشی به دستگیری مهدی یراحی



ویدیو سخنان عباس میلانی

 ویدیو سخنان عباس میلانی در مورداینکه انقلاب ۵۷
بر علیه رضا شاه بود و نه بر علیه محمد رضا شاه

کلیک کنید

پنجشنبه، مرداد ۱۹، ۱۴۰۲

پایان حکومت اسلامی، پایان صدها سال اسلام در ایران است

رضا زمان


خودم را در برابر اسلام و مسلمانی، ندانم‌انگار می‌بینم؛ نمی‌دانم این دین حقّ است یا ناحقّ، صادق است یا کاذب، راست است یا دروغ.
حقیقتش دیگر دغدغه‌‌ام حقّ و باطل اسلام هم نیست، بلکه نگاهم به سرنوشت سیاسی این دین است که به آینده‌ی سیاسی ایران گره خورده است.امّا اگر آن‌گونه که مسلمانان می‌گویند اسلام دین حقّ است، محمّد بن عبدالله پیامبر رأفت و رحمت و عدالت است، قرآن کلام مقدّس، وحیانی و آسمانی است، و الله خدایی بلندمرتبه و بزرگ‌تر است، باید بگویم این از بختِ بد و اقبالِ سیاه این دیانت و آیین است که در ایران ولایتِ استبدادی تمامیّت‌خواه، موسوم به جمهوری اسلامی، وارث و متولّی و صاحب آن شده است.
هیچ نیرویی و قدرتی قادر نبود این همه اسلام را بدنام کند و مردم را از آن بیزار و متنفر، تولّد و تشکیل دولت اسلامی در ایران، بختِ بد پیغمبر و قرآن و خدایش در ایران بود.
آن هم ایرانی که خادمِ فکری و فرهنگی اسلام بوده است؛ از بوعلی تا غزّالی، از مولوی تا حافظ، از فارابی تا خوارزمی، از ناصر خسرو تا سعدی، همه در فرهنگ ایرانی پرورش یافتند و خدمت معرفتی به اسلام کردند.
امّا این چهار دهه، تحوّل و تغییری در باورهای ایرانی ایجاد کرد.
مولانا اگر امروز بود شاید جور دیگری می‌خواند که “او بخفت و بخت و اقبالش بخفت”.
استبداد تمامیّت‌خواه دینی که فرزند حکومت اسلامی است، اسلام را در ایران شکست داد 
مقصودم از شکست نه حذف و نابودی اولیه، بلکه اول شکستن وقار و قدرت این آیین، و سپس حذف و نابودی است.
اسلام محمّدی هرچه که بود، اینک اسلام ایرانی سخت بی‌آبرو و بی‌اعتبار شده است، پیغمبرش بی‌اقتدار، کتاب‌اش خوار و خدایش بی‌اعتماد شده، و حرمت و قداست و حشمت از آن ستانده شده است.و مسلمانان، شرمنده و خجل از دین‌شان.
اینک تصویر اسلام در ضمیر کثیری از ایرانیان، تصویر استبداد و ستمگری است، تصویر اجبار و تحمیل مذهبی است، تصویر خشونت و ارعاب است، تصویر ترور و اعدام است که آزادی و حقّ مردمان را دزدیده، تصویر گشت ارشاد و اجبار حجاب است که به بهای جانِ مهساها و نیکاها تمام شده است.تصویر دروغگویی و چپاول است، تصویر دزدی و رانت خواری است، تصویر ریا و تظاهر است، تصویر فقر و بیکاری و گرانی است.تصویر وعده های پوچ و دروغین است.تصویر ویرانی و خرابی وطن است.تصویر عقب افتادگی و واپسگرایی است.

هیچ تشویق و ترغیبی بجز چهار دهه حکومت اسلامی قادر نبود ایرانیان را به مطالعه ی کتب دینی و اسلامی و قرآن وادارد، تا به واقعیت ها و مطالب: غیر عقلانی وانسانی، قوانین ضدبشری، ضدونقیض، کذب و مضحک دینی پی ببرند.
ایرانیان در این چهاردهه به اندازه صدها برابر مطالب کتب دینی علامه‌های حلی، مجلسی‌ها، و بنیانگداران مذهب شیعه دوازده امامی را مطالعه کردند و سخنان و داستانهای تخیلی و دروغین  روحانیون را از بالای منبرها شنیدند و همه مطالب و سخنان را با واقعیت، تفکر و شعور، عقلانیت، علم و دانش، انسانیت مقایسه کردند ولی ذره‌ای مطابقت با عقلانیت، علم و انسانیت ندیدند.
نسل جدید، حتی نسل های قبل دیگر گوش به فرمان روحانیت نیستند، مطالب و گفته‌هایشان را چشم و گوش بسته قبول ندارند.برای هیچ فتوایی تره هم خرد نمی‌کنند و به طور کل روحانی و روحانیت را قبول نداشته و ندارند و در سطحی بالاتر، از این قشر بیزار و متنفرند و آنان را دشمنان میهن و مردم میدانند - که کاملا هم به حق است.
هیچ اسطوره و شخصیت اسلامی و دینی، از پیامبر دین اسلام تا امامانش و به ترتیب، افراد وابسته به این شخصیتها ... برای ایرانیان هیچ جایگاه قابل قبول و پذیرفته شده‌ای ندارند.
برای نسل جدید، کم‌تر چیزی در اسلام هست که جذب‌شان کند؛ حال آن‌که بسیاری چیزهاست که دفع‌شان کند؛ آن‌قدری که بسیاری ستیز با اسلام و گریز از آن را حقّ خود می‌دانند.

یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۴۰۲

مجموعه پیغام های کوتاه در باره سبک زندگی لواطی در میان آخوندها!








تاٌثیرات شرعی و روحانی روی طبیعت!






 


کلوچه از قم!ا





























کونی همجنسگرا هموسکوال گی گِی کونده آخوند روحانی شیعه مسلمان اسلام شریعت انحراف جنسی


















جمعه، مرداد ۱۳، ۱۴۰۲

پیشینه درخشان مسلمانان و شیعیان در « لواط»

لواط در تاریخ اسلام


چند روزی است که تمامی سایتها و شبکه های مجازی به لواط گسترده بین مسیولین نظام علی الخصوص بین مذهبیون اسم و رسم دار و روحانیون پرداخته  و با تعجب و تاسف از این وقایع یاد میکنند.

در این مقال نگاهی خواهیم داشت به تاریخ اسلام و  به اجمال برخورد مذهب اسلام و اسلامیون را با این مقوله واکاوی خواهیم کرد.

به گواه تاریخ  مبحث لواط بین مسلمانان معتقد و متعصب همانقدر عادی و معمول است که  پختن ابگوشت بین مردم لرستان !!


 ۱۴۰۰ سال پیش حکومت پیامبر :


در تمامی ایات  قران ؛ از نام  « غلام »  به عنوان مالمیک  مسلمانان یاد گردیده به گونه ای که مطابق احادیث فراوان منتسب به  پیامبر و ائمه؛ ایشان  به مناسبت های مختلف به یکدیگر«غلام » هدیه میکردند.

در آن تاریخ «غلامان خوش صورت » به عنوان یک موهبت و یک پاداش ارزشمند  به موئمنین  ؛ تلقی شده  به نوعی که پیامبر وعده میدهد چنانچه ایمان بیاورید ؛ در بهشت «غلامان  سفید روی »    به هر تعداد که بخواهید  در اختیار شما خواهند بود. لازم به توضیح نیست که با عنایت به اینکه ارزش زن در اسلام در مقایسه با مردان به اندازه تخم مردان  ناچیز است ؛ لذا تمامی وعده های بهشت بر مبنای لذت مردان طراحی شده و ازاین رو  فرضیه  « غلامان بهشتی برای زنان موئمن»  کاملا منتفی است. ضمن اینکه مجازات حد و شلاق در قران فقط برای «زنا » منظور گردیده و در هیچ کجای قران مجازاتی برای « لواط» ذکر نشده است.

۱۳۰۰ سال پیش حکومت امویان :

در تاریخ امویان  به تاسی از فرهنگ قرانی به کرات  از استفاده جنسی از غلامان در دربار خلیفه وسران حکومت  برمیخوریم.. 

امویان  پیشگامان  ایجاد «حرم غلامان  » بجای « حرم کنیزان» بودند. در اندرونی حرم  خلفا

 تا یکصد غلام زیبا روی از  ایران ؛ سوریه ؛ مصر ؛ شمال عراق و اروپا  نگهداری میشدند که  وظیفه پذیرایی در مهمانیها و نیز  خدمت رسانی در خوابگاه امرا و بزرگان را به عهده داشتند. این غلامان که همگی در سن کودکی تا نوجوانی ( ۸ تا ۱۴ سال ) به سر میبدند به محض ورود به «حرم» اخته میشدند تا از زایل شدن لطافت صورت وبدن  و نرمی صدا  بعلت بلوغ جنسی  جلوگیری نمایند.

۱۰۰۰  سال پیش حکومت سامانیان و غزنویان:

به گواه  اسناد تاریخی فراوان ؛  در حکومت سامانیان و نیز غزنویان  « داشتن غلام» به عنوان  یک فاکتور احترام آور به حساب امده و در دربار حکام  همخوابگی  با  غلامان یک امر عادی بشمار میامد..  داستانهای سلطان محمود و غلام محبوبش ایاز  زبانزد  تاریخ است.

۷۰۰سال پیش امپراطوری عثمانی :

امپراطوری عثمانی به عنوان نماد قدرت ؛ عظمت و  توانمندی اسلام به مدت ۴۰۰ سال بر بخش وسیعی از اسیا و اروپا حکمرانی نمود. این حکومت  تمامی مرزهای « ارتباط جنسی با کودکان ولواط » را درنوردید ، بگونه ای که «پرورش غلام»  بصورت یک شغل بسیار پولساز  و مهم در تمامی ایالت های تحت حاکمیت  در اروپا  درامد.  والیان حکومت عثمانی پسر بچه های کم سن و سال را از اقوام مختلف اروپا ( بلغارها ، اسلاوها ؛ اهالی کرت و یونان  و قبرس و...)  انتخاب کرده و پس از اخته کردن و پرورش در مراکز تربیت غلام  به نقاط مختلف بویژه بازار های انتطاکیه و  استابول  میفرستادند.

در تمامی سریالهای  تاریخی ترکیه از جمله  «خرم سلطان و.. » به  این مورد به وضوح  اشاره میشود. در کتابهای نوشته «کازانتزاکیس»  به تکرار  استفاده جنسی از پسران نوجوان به عنوان یک موضوع کاملا عادی در جامعه اسلامی و به عنوان بخشی از داستان اشاره گردیده است.

۴۰۰ سال پیش حکومت صفویان:

صفویان در امر  غلامبارگی  و لواط نسخه  ایرانی حکومت عثمانی بودند. این امر در پایان حکومت صفویان و توسعه وتبلیغ وسیع شیعه گری به گونه ای مورد توجه واقع گردیده بود که در زمان حمله علی محمد افغان به اصفهان ؛ ۱۳۰۰ غلام از غلامخانه حکومتی ( شاه سلطان حسین ) به عنوان برده بین سرداران علی محمد افغان  تقسیم شد.

۳۰۰ سال پیش  حکومت قاجاریه :

 سلاطین قاجار به تاسی  از  حکومت های اسلامی/ شیعی قبلی ؛ در کنار  حرم خانه  زنان ؛ به استفاده گسترده از غلامان اخته شده جهت استفاده دوگانه در حرمخانه زنان و نیز خدمت رسانی جنسی به مردان دربار پرداختند.  کتاب «دختر رعیت » نوشته م.به آذین و «محنت» نوشته مسعود زرگر در قالب رمان به بیان وقایع مرتبط با کودکان و نوجوانان اخته شده در دربار  میپردازند.

۱۵۰ سال قبل؛ گسترش مدون تفکر شیعه در  حوزه های علمیه :

در تمامی متون اسلامی شیعه ؛ رساله تمامی مجتهدین شیعه و تفاسیر  روحانیون  برجسته اسلامی شیعه ؛ لواط و ارتباط جنسی با کودکان  با اسامی مختلف از جمله «تفخیذ» ؛ « رواتی» و ... مجاز  شمرده شده و  ثواب بیشمار برای این اعمال  قید گردیده است ( رساله خمینی ؛ بروجردی ؛ بهجت و...) ؛ حلیه المتقین ، بحار الانوار  و مفاتیح الجنان و..مملو از   احادیث و روایات در مدح عمل لواط با کودکان است.   رواج عمل لواط بین طلاب حوزه علمیه به عنوان یک لذت حلال  بیش از صد سال قدمت دارد. به گزارش وزارت بهداشت در سال ۱۳۵۳ از حوزه علمیه قم , اکثر طلاب تحت معاینه به بیماری «ناتوانی کنترل دفع» بعلت  از بین رفتن  ماهیچه های اسفنکترهای  ارادی  بر اثر  دخول های مکرر مقعدی مبتلا بودند. 

این قضیه کماکان و با همان شدت در حوزه های علمیه ساری و جاری است. واقعه فرار شبانه  سلیمان منصور  ، طلبه جوان اندونزیایی از حوزه علمیه ایت ا... صفایی قم بعلت انجام لواط گروهی با وی در سال  1385 باز تابی گسترده داشت که بر رواج لواط در بین طلاب حوزه علمیه مهر تاکید میزند. 

گزارشات متعدد از  تجاوز قاریان قران سرشناس به کودکان  و  نیز لواط بین روحانیون با نفوذ حکومت و نیز سکوت مطلق رهبری و سایر علما ؛  بر  گستردگی امر لواط در بین مذهبیون از یک سو و مباح بودن این موضوع در تفکرات  انان از سوی دیگر دلالت دارد.


حال با این پیشینه درخشان مسلمانان و شیعیان در « لواط» ؛ به نظر شما  اتفاق غیر معمولی بین مذهبیون لواط کار  رخ داده است که دوستان از خبر لواط چند 

مسیول مذهبی تعجب کرده اند ؟





چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۴۰۲

نظر فروید در باره وجود خدا





خوب میشد اگر خدایی بود که دنیا را ساخته باشد و خیرخواه و مصلحت اندیش باشد، و دستورات اخلاقی در دنیا میبود و همچنین جهان پس از مرگ ..

ولی این یک واقعیت تکان دهنده است، که همه اینها دقیقا فقط چیز هایی هستند که ما "آرزو" داریم باشند، همه این موضوع خیلی مشخص بچه گانه است و با واقعیت کاملا بیگانه است، زمان که سپری شود، هیچ نمیتواند جلوی دلیل و تجربه را بگیرد و تناقض دین با هر دوی آنها ملموس است. 

ایده خدا یک دروغ نبود بلکه وسیله ای از ناخوداگاه بود که باید با روانشناسی رمزگشایی میشد، خدای شخصی (خدای دینی) چیزی جز یک مدل والای پدرگونه نبود. آرزوی چنین خدایی میتواند از حسرت کودکی برای قدرت محافظت و عدالت و زندگی بی پایان منشا گرفته باشد. 

خدا خیلی ساده بیرون افکنی این آرزوهاست که به خاطر حس بی پایان درماندگی، انسان میل دارد از او بترسد و او را "پرستش" کند 

مذهب به نوزادی انسان ها تعلق دارد، یک مرحله ضروری است از تبدیل بچگی به بلوغ ! 

ارزش های اخلاقی را ترفیع داد که برای جامعه لازم بود, حال که انسان به این سال ها رسیده است, باید مذهب را کنار بگذارد

زیگموند فروید


جمعه، تیر ۱۶، ۱۴۰۲

سرمقاله احمد شاملو ۱۳۵۸

 




سرمقاله احمد شاملو در اولین شماره نشریه کتاب جمعه در مرداد ماه ۱۳۵۸ (دقیقا شش ماه بعد از انقلاب ۱۳۵۷ و چهار ماه بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی) نشان دهنده عمق نگاه این روشنفکر و شاعر ایرانی و پیش بینی دقیق او از وقایعی است که سال های بعد تا امروز اتفاق افتاده است.

اولِ دفتر…
روزهایِ سیاهی در پیش است. دورانِ پر اِدباری که، گرچه منطقاً عُمری دراز نمی‌تواند داشت، از هم اکنون نهاد تیرۀ خود را آشکار کرده است و استقرارِ سُلطۀ خود را بر زمینه ای از نَفیِ دمُکراسی، نفیِ ملیّت، و نفیِ دستاوردهایِ مدنیّت و فرهنگ و هنر می جوید.

 این چنین دورانی به ناگُزیر پایدار نخواهد ماند، و جبر تاریخ، بدونِ تردید، آن را زیر غلتکِ سنگینِ خویش درهم خواهد کوفت. اما نسلِ ما و نسلِ آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بی گمان سخت کمرشکن خواهد بود؛ چراکه قشریونِ مطلق زده هر اندیشۀ آزادی را دشمن می دارند و کامگاریِ خود را جز به شر طِ  اِمحاء مطلقِ فکر و اندیشه غیر ممکن می شمارند. پس، نخستین هد فِ نظامی که هم اکنون می کوشد پایه هایِ قدرتِ خود را به ضربِ چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گام هایِ خود را با به آتش کشیدنِ کتابخانه ها و هجومِ علنی به هسته هایِ فعالِ هنری و تجاوزِ آشکار به مراکز فرهنگیِ کشور برداشته، کُشتار همۀ متفکران و آزاداندیشانِ جامعه است.

اکنون، ما در آستانۀ طوفانی روبنده ایستاده ایم. بادنماها ناله کنان به حرکت درآمده اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. می توان به دخمه هایِ سکوت پناه بُرد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا طوفانِ بی امان بگذرد. اما رسالت تاریخیِ روشنفکران پناه اَمن جُستن را تجویز نمی کند. هر فریادی آگاه کننده است. پس، از حنجره هایِ خونینِ خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث طوفان را اعلام خواهیم کرد.

سپاه کفن پوش روشنفکرانِ متعهد در جنگی نابرابر، به میدان آمده اند. بگذار لطمه ای که بر اینان وارد می آید نشانه ای هُشداردهنده باشد از هجومی که تمامیِ دستاوردهایِ فرهنگی و مدنیِ خلق هایِ ساکنِ این محدودۀ جغرافیایی در معرض آن قرار گرفته است.

سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۴۰۲

داستان کوتاه جالب از کتاب سه مکتوب

... از کتاب سه مکتوب

 «نوشته « میرزا آقا خان کرمانی

در آن وقت عزم کردم استخوانهای مرحومه والده را به کربلا بیاورم، حمد خدا را که امسال بدین ثواب موفق شدم، وقتیکه به کرمانشاهان رسیدم مردم گفتند عثمانلوها از جنازه مرده هم گمرگی میگیرند، این فقره خیلی موجب احتیاط و اضطراب من شد که مبادا در گمرک خانه چشم بیگانه بر استخوانهای مرحومه افتد و گناه باشد

از جناب حجة الاسلام آقای ملا عبدالله کرمانشاهی این مسئله را استفتاء نمودم که آیا جایز است نظر اشخاص اجنبی بر استخوانهای کله و پا و سایر اعضای زن مسلمه افتد یا خیر،
جواب فرمودند
المؤمن حی فی الدارین ( مؤمن در دو جهان زنده است)..!ا
البته که دیدن نامحرم او را خالی از اشکال و احتیاط نیست

چون این مسئله را فهمیدم بدین خیال افتادم که شاید کاری بکنم که بدون در نظر گرفتن گمرک چیان جنازه والده را از گمرک بگذرانم و یا بگریزانم، مجددأ از ملا عبدالله استفتاء نمودم آیا گمرکی دادن به عثمانلو حلال است و یا حرام؟

جواب مرقوم فرمودند: گمرکی دادن خلاف شرع بوده، عطا کننده و اخذکننده هردو عاصی و خاطی اند و فعل حرام را مرتکب شده اند.ا
برحسب این دو”حکم مطاع”، عزم جزم کردم که جنازه مرحومه را از گمرک بگریزانم، از رفیق و همشهری خود ملا ذوالفعلی پرسیده و مشورت کردم که میخواهم جنازه را از گمرک بگریزانم چه بایدکرد؟ جواب داد استخوانهای درشت از قبیل کله و قلم های دست و پا را خورد و خاش نموده و در کیسه بریز و در توبره جو ِ یابوی خودبگذار، نه کسی ملتفت میشود  و نه ضرر گمرک به تو میرسد.ا
لذا استخوان کله مرحومه را که عمده بود در هاون کوبیده و در کیسه علیحده ریخته و سایر استخوانها را هم خورد کرده در کیسه دیگر گذاردم و در توبره یابو نهادم و رویش را به جو انباشتم و به ران یابو آویختم.ا

ازکرمانشاهان تا مصیر از برکت امام علیه السلام بی مصیبت بسلامت رفتم و کسی ملتفت نشد.ا
گمرکی خانقین را نیز ندادیم و از هرکیسه مرده دوتومان میگرفتند ولی در مصیر دچار مصیبت بزرگی شدم و آن اینکه در کاروانسرای آنجا از ازدحام زوار جا و منزل نبود، با چند نفر رفقا در بیرون کاروانسرا بار انداختم.ا 

میخ طویله یابو را به زمین کوبیده برای وضو و تطهیر به کنار نهر فرات رفتم چون برگشتم دیدم خاک عالم به سرم شده، یابو میخ طویله راکنده و یکسر بر سر توبره رفته جوها و استخوانهای کیسه را تمامأ خورده و ازکله مرحومه والده اثری نمانده.
شما تصور فرمائید که از دیدن این قضیه مدهشه چه حالت بر من دست داد، یابو را بستم و بسیار گریستم.ا
آخوند ملاذوالفعلی آمد و سبب گریه ام پرسید، که قضیه را به  تفصیل نقل کردم، گفت آسوده باش و غم مخور چاره آن آسان است، گفتم چاره آن چیست؟

گفت بدان، استخوان کله مرحومه والده ات الآن درشکم این یابوست و یابو مانند سگ نیست که خوراکش استخوان باشد ومعده اش هضم آن بتواند کردن، تا دوازده ساعت دیگر یابو آنچه از استخوانها خورده، یا  قی کند یا پِهِن می اندازد و تکلیف این است که امروز در مصیب اقامت انداخته تا پِهِنِ یابو راجمع کرده با نعش مرحومه به کربلا بیاوری و یقین نمایی که کله مرحومه در پهن اوست...!ا

ای نواب والاهیچ نمیدانی که از شنیدن این کلمات حکمت که حل مشکل مرا نمود چقدر شاد شدما
یکروز توقف نموده و پهن ِ یابو را در غربالی جمع کرده در قوطی حلبی نموده با سایر استخوانها در کیسه کرباسین دوخته و به کربلای معلا آوردم...!ا

همان کیسه که درگمرک خانه کربلا بدست عثمانلوها دیدید که من راضی نمی شدم آنرا بگشایند که چشم نامحرم به استخوان مرحومه نیفتد همان جنازه والده بود...!ا
و آن قوطی حلبی پر از پهن که بیرون انداختند و من مضطربانه دویده و عبای خود را  بر آن پوشاندم و آنرا جمع نمودم کله مرحومه بود که امروز به حمدالله تعالی هر دو را در زمین خیمه گاه برابر حجله قاسم مدفون کردم....!ا

ای جلاالدوله حالا خوب میتوانید درجه حماقت و پایه جهالت مردمان را از فطانت و کیاست فخر الذاکرین و حکمت ِملا ذوالفعلی و فتوای حجة الاسلام کرمانشاهی را از همین حکایت استنباط فرمائید و آنوقت مرا تصدیق نمائید که نه تنها تازیان، ایران را تاخت و تاز و ویران کردند بلکه ریشه ملت ایران را که علم و معرفت بود برانداختند...!ا


کتاب سه مکتوب 
“نوشته میرزا اقا خان کرمانی...📚”